صلح، پایان راه نیست!
نویسنده: زهرا یزدانشناس، کارشناسی ارشد حقوق بشر
ملتها بدون رؤیای صلح، فاقد رؤیای زندگی هستند. صلح، همای سعادت نیست که بر شانه یک ملت بنشیند؛ بل کبوتری خانگی است که نیاز به تیمار و آشیان امن دارد.
به قول عطار نیشابوری «هرچه در فهم تو آید، آن بوَد مفهوم تو» اگر خوب بیندیشیم قطعاً خوبی نصیبمان خواهد شد.
با بروز مشکلات برای یک خانواده، اعضای آن فارغ از اختلافات، برای از میان برداشتن مشکل، دستبهدست هم میدهند و برای رفع آن میکوشند؛ ولی با رفع مشکل و راحت شدن خیالشان از وجود دشمن مشترک، دوباره وارد اختلافات داخلی میشوند.
«جامعه» خانوادهیی بزرگ است که دشمنان داخلی یا خارجی، آحاد مردم را برای مبارزه با آن، فرامیخوانند؛ اما شکست دشمن یا پایان منازعه، به معنای برقراری صلح پایدار در جامعه نیست.
این تعریف از صلح در دو مفهوم محدود و وسیع یا منفی و مثبت، بهتر قابل فهم است. در معنای محدود، صلح یعنی نبود جنگ یا برقراری آتشبس؛ واژه «منفی» هم نشان از همین فقدان خشونت دارد نه اینکه نبود جنگ، معنا و مفهومی منفی داشته باشد. قطعاً پایان جنگ بین کشورها یا منازعات داخلی ارزشمند است.
این روزها در جامعه ما سخن از صلح با طالبان و پایان جنگ، خبری خوش و نشان از سپریشدن روزهای خونین و سوگواری است. قدم لازم بعدی برای ورود به این صلح بهمعنای وسیع و «مثبت» خود، تلاش مردم و مسوولان برای رسیدن به صلح پایدار و -استقرار عدالت اجتماعی برای همگان- است.
در مفهوم مثبت صلح، جامعه باید راهی در پیش گیرد تا از خشونت ساختاری در درون خود مبری شود و برابری اجتماعی برای همه نژادها، قومیتها و گروهها در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی فراهم آید.
اجتماع همیشه مستعد بهوجود آمدن اختلاف عقیده، دیدگاه و منافع بین گروههای مختلف است و این تا وقتی راهی مسالمتآمیز در بستری بدون تبعیض، خشونت و به شکلی سازنده برای حلوفصل این اختلافها وجود داشته باشد یک امتیاز و فرصت است؛ زیرا تبادل آزادانه آرای مختلف و شنیدهشدن همه صداها موجب پیشگیری از تنازع و دسترسی به بهترین راهحل خواهد شد.
صلح، رؤیای ما، ولی در عمل، جنگ همیشه نزدیک و در کمین ماست. جنگ وضعیتی ویرانگر و فزاینده است و بهترین راه مهار آتش خشونت «صلح پایدار» است. صلح منفی ناپایدار است؛ زیرا توافق صلح ممکن است بر اثر اجبار و شرایط ناخواسته و حتی منافع گروهی به وجود آمده باشد؛ درحالیکه طرفین واقعاً به اهمیت یا باور و نیاز به صلح نرسیده باشند.
با از بین رفتن سببهای صلحی که باور مردم و مسوولان و طرفین نزاع را با خود نداشته باشد، آتش جنگ دوباره از جایی دیگر زبانه خواهد کشید.
صلح منفی و نبودن خشونت و جنگ الزاماً به وضعیت صلح مثبت منجر نمیشود، ولی در نبود آنهم برقراری صلح پایدار کار دشواری است، اما برعکس صلح مثبت میتواند ضامن پایداری صلح منفی باشد.
خردمندی و صلحطلبی همگانی در جامعه از پیشرفت تکنالوژی هم مهمتر است. جامعهیی که بهبلوغ صلحطلبی رسیده باشد حتی با وجود کمبودها و سختیها، بستر پیشرفت و توسعه را فراهم خواهد کرد؛ در چنین جامعهیی قانون، کارآمد و عادلانه است و ضمانت اجرایی خود را قبل از سیستم قضایی از باور و احترام مردم میگیرد. حاکمیت چنین قانونی میتواند تضمینکننده عدالت اجتماعی برای همه افراد جامعه باشد.
قواعد برقراری صلح تنها برای دولت و مسوولان نوشته نمیشود؛ بل وقتی شهروندان در وظایف و روابط خود اعم از شخصی و حرفهیی، صلحطلبانه و با رویکرد عدالت و انصاف عمل کنند چنین جامعهیی آماده مطالبه صلح و عدالت از حکومت است. بهعنوان شهروند وقتی از دولت مطالبه عدالت داریم باید همزمان این مطالبه را از خودمان نیز داشته باشیم و در رفتار و گفتارمان در زندگی خصوصی و اجتماعی جوانب حق و انصاف را نگه داریم.
شایسته است وقتی برای مواردی صاحبان قدرت را مذمت میکنیم با همان دید خودمان را هم قضاوت کنیم و همانطور که نگهبان صلح و عدالتمحوری خودمان هستیم در مورد دیگران و جامعه هم این مورد را مدنظر داشته باشیم و همزمان مصلح و مطالبهگر باشیم. این روحیه وقتی مردمی و فراگیر باشد از مردم به دولت و مسوولان هم سرایت خواهد کرد، خصوصا که بدنه اجرایی دولت درواقع خود مردم هستند.
همه ملتها خواهان صلح، آرامش و عدالت هستند، ولی مردم افغانستان به علت سالها تجربه زیست در جنگ و خشونت، ارزش آن را بیش از دیگران درک میکنند و آرزومند آیندهیی همراه با صلح و توسعه پایدار هستند؛ ولی نباید از نظر دور داشت که سالها در وضعیت ناامن و جنگی بودن، شاید فرصت آموختن زندگی صلحمدار از برخی دریغ شده باشد.
مدافعان صلح پایدار در افغانستان، در کنار کارهای کلان و برنامههای دولتی باید به ترویج فرهنگ زندگی مسالمتآمیز بهویژه آموزش آن به کودکان و نوجوانان همت کنند.
تکلیف شهروندان درباره صلح، تنها در پشت درهای بسته گفتگوهای مصالحه و پایان جنگ مشخص نمیشود؛ بل با باورها و رفتارهای خود مردم در گذران زندگی در کوچه و خیابان شکل میگیرد.
در مذاکرات رسمی، توافق بر نبود جنگ و خشونت (صلح منفی) در کانون توجه است، ولی مهمتر از آن، مردم میتوانند با احترام به اصول همزیستی به احقاق حقوق و عدالت اجتماعی (صلح مثبت) دست پیدا کنند.
بازگشت اعضای گروههای ستیزهگر به زندگی عادی و پذیرش آنها از سوی جامعه و مردم، از اولین مواردی است که لازم است در سرفصل آموزشهای همگانی صلح به جامعه قرار گیرد. این افراد سالها دور از زندگی معمول اجتماعی و بهصورت نظامی یا شبهنظامی زندگی کردهاند و بهعلت فعالیت این افراد، مردم خواهناخواه از آنها دلگیر هستند؛ ولی با عدم پذیرش آنها در اجتماع دچار سرخوردگی میشوند.
این امر موجب تمایل آنها به بازگشت بهشیوه قبلی زندگیشان خواهد شد و این میتواند اولین جرقههای مرحله جدیدی از خشونت و ناامنی باشد.
فعالان مدنی، دولت و سازمانهای غیردولتی وظیفه دشوار، ولی لازم در آماده کردن افکار عمومی برای پذیرش اعضای سابق و نادم گروههای ستیزهگر دارند و میتوانند با برنامهریزی و آموزشهای دقیق و مفید از ظرفیتهای روحی، انرژی و سابقه آنها در فعالیت در شرایط دشوار برای بازسازی و توسعه کشور استفاده کنند.