از خردگرایی تا جزماندیشی
مجیب الرحمن اتل؛ پژوهشگر انستیتوت مطالعات منطقهیی دانشگاه ایرلنگن
دو سال پیش، هنگامی که بهسوی مرکز شهر «قرطبه» در حرکت بودم به این فکر میکردم که شکوفایی علمی عصر طلایی جهان اسلام حاصل چه بود؟
ابوالقاسم الزهروای که امروز از او بهعنوان پدر جراحی جهان یاد میکنند، چگونه گلوی بریدۀ کنیزک بختبرگشتهیی را در آن زمان در نبود لوازم عصری طبی بخیه زد و او را نجات داد؟
چطور ابن رشد هزاران کیلومتر دورتر از نیشابور و بغداد کتاب «تهافت الفلاسفه» امام غزالی را که تأثیر ویرانگری بر بسط و رشد فلسفه در شرق گذاشت، دریافت و نقد تندی بر آن نوشت؟
ذهنم مشغول پرسشهای بیشماری بود که راننده تاکسی به آنسوی خیابان اشاره کرد و گفت: «این تمثال اوروئیس (ابن رشد) است» بیدرنگ گفتم، همینجا پیاده میشوم.
با پرداخت کرایه راننده و عبور از خیابان به تمثال ابن رشد رسیدم و برای حدود یک ساعت مقابل دیوار کهنه شهر قرطبه، روبروی تمثال ابن رشد نشسته و با حسرت به عظمت گذشته و سیهروزی کنونی مسلمانان اندیشیدم. گذشتهیی که دانشمندان مسلمان از خراسان تا بغداد و دمشق و اندلس مشغول تولید علم و درگیر بازخوانی فلسفه یونانی بودند.
حاصل این دوره، ظهور متفکران و دانشمندان بیشماری است که به بسط و توسعه علم امروزی کمک چشمگیری کردندهاند. ترجمه و انتقال دانش دانشمندان مسلمان به غرب پس از ایجاد «مکتب ترجمانان تولیدو» در قرون ۱۲ و ۱۳ در شهر «تولیدو» اسپانیا ممکن شد. بنیاد این مکتب توسط «رایموند تولدو» گذاشته شد.
این مکتب به ترجمه آثار دانشمندان مسلمان از زبان عربی به زبان لاتین پرداخت و در زمان «الفونسو» ترجمه این آثار به زبان «کاستیل» آغاز شد و بدینترتیب تهداب زبان نوشتاری اسپانیایی امروزی گذاشته شد.
ترجمه این آثار و گسترش آن در اروپا با وجود مخالفت نخستین کلیسا، گام مهمی در راستای روشنگری علمی در غرب بود که راه خود را در میان دانشمندان عصر رنسانس گشود.
اما اینکه امروز از ستارهشناسی البیرونی، ریاضیات خوارزمی، طب ابنسینا و فلسفه فارابی به قعر نادانی سقوط کردهایم و خدا را در اشکال بیریخت طبیعت جستجو میکنیم و بر منکر آن لعنت میفرستیم، برای نسلهای پس از ما مصیبتبار خواهد بود.
هنگامی که اسلام با این گستردگی در محدوده «زن»، «حجاب» و «گوشه خانه» خلاصه شود از هرآنچه باعث تعالی و ترقی جامعه میشود چشم پوشیدهایم؛ این نوع برداشت سطحی از دین، مشکل بزرگ طبقه روحانیون ما و تودههای پیرو و بیسواد است.
در این شکی نیست که اسلام در دامان خود متفکران و دانشمندان بزرگی پرورانده است؛ اما این روند هرگاه تحت تأثیر جزماندیشی و آرمانگرایی دینی قرار گرفته، بهجز بدبختی چیزی حاصل مسلمانان نشده است؛ از همینرو تقابل روحانیون محافظهکار با نواندیشان تقابل دیرینه است؛ اما اسلام را نمیتوان در محدوده آنچه روحانیون سطحینگر و جزماندیش معرفی میکنند، محدود کرد.
وقتی شاه عبدالعزیز دهلوی به زن بهعنوان «دام شیطان» اشاره میکند و طالبی که در نخستین روزهای درسی، کتاب او را بهعنوان یکی از منابع معتبر میخواند، آیا در آینده بهتر از آن ملای هراتی در باب زنان قضاوت خواهد کرد؟ هرگز نه! در این میان، انگشت انتقاد را بسیاری بهسوی دین میگیرند تا برداشت از خود دین. چنین نگاهی همچنان گمراهکننده و غیرمنصفانه است.
در روزهای اخیر که حرفهای مولوی انصاری درباره زنان خبرساز شد بارها از خود پرسیدم که چگونه با منطق زندگی بادیهنشینی که در آن زنان نمیتوانستند حتی اندکی دورتر از محوطه خانه از دست رهزنان و مردان قبایل مخالف امن باشند درباره شرایط اجتماعی جهان امروز قضاوت کرد؟
زمانی که کاروانها از مکه بهسوی شام و یمن و شهرهای دیگر به راه میافتادند مورد تهاجم رهزنان قرار میگرفتند و از آنجا که تعدی بر زنان به حیثیت تمام قبیله صدمه میزد اعراب از سفر زنان در چنین سفرها ممانعت میکردند؛ ولی چنین منطقی را نمیتوان به شرایط امروزی تعمیم داد و زن را فقط متاع خانه خواند. این منطق بدوی و ناسازگار با شرایط امروزی جهان است.
وقتی اسلام را با اینهمه عظمت در «غیرت مرد» و «عورت زن» خلاصه میکنیم و با مطلقگرایی درب دانش و روشنگری را به روی خود میبندیم، هیچگاه از تاریکی و زندگی فلاکتبار امروز رهایی نخواهیم یافت. بازگشت به خردگرایی و روشنگری همینگونه برای ما دستنیافتنی و در حد یک آرمان باقی خواهد ماند.