پس از امضای توافقنامۀ صلح امریکا و طالبان!
هادی میران؛ کارشناس ارشد امور اجتماعی و حقوق بشر
امروز قرار است بخشی از تلاشهای یکونیم سالۀ زلمی خلیلزاد؛ فرستاده ایالات متحده امریکا برای صلح افغانستان به ثمر نشسته و توافقنامه مشروط صلح میان طالبان و امریکا به در قطر امضا شود.
آقای خلیلزاد تا رسیدن به این مرحله، انرژی زیاد به مصرف رسانده و چانهزنی فراوان کرده و از تمام امکانات و ظرفیتهای قابل دسترس بهره جسته است تا اگر بتواند به طولانیترین نبرد امریکا در بیرون از مرزهای آن کشور نقطه پایان بگذارد.
توافقنامه ظاهرا به آزادی پنجهزار زندانی طالبان و یکهزار زندانی دولت افغانستان، شروع مذاکرات بینالافغانی، خروج بخشی از نیروهای نظامی ایالات متحده امریکا از افغانستان و تعهد طالبان مبنی بر رفع حمایت از گروههایی که تروریستی خوانده میشود اشاره دارد، اما از چشمانداز بسیاری از صاحبنظران امور سیاسی و استخباراتی، پهلوهای پنهان نیز دارد که به دلایل مختلف از چشم افکار عامه پنهان گذاشته شده است.
در مراسم امضای این توافقنامه مقاماتی از کشورهای منطقه و سازمانهای منقطهیی و بینالمللی نیز بهعنوان ناظر دعوت شدهاند که به نمایندگی از دولت پاکستان وزیر خارجه آن کشور شرکت خواهد کرد.
اسلامآباد زمینهساز اصلی این توافق خوانده میشود که اگر تمایل و رضایت آن بر ثمر نشستن این مذاکره نمیبود، چنین رخدادی ثبت تاریخ دیپلماسی امریکا نمیگردید.
اسلامآباد اما در برابر این همکاری، هزینههای هنگفتی را بهصورت نقدی و اعتباری از واشنگتن دریافت کرده که به قول معروف متاع خود را به قیمت دلخواه به فروش رسانده است. از همین رو اگر گفته شود که این توافقنامه میان اسلامآباد و واشنگتن بهعنوان فروشنده و خریدار یک کالای سیاسی امضا میشود، چندان دور از واقعیت نیست.
سوالی که از دیروقت بیپاسخ مانده است روی دیگر این معامله یا همان پهلوهای پنهان آن میباشد که عبارت از سرنوشت آینده افغانستان یا به عبارت دیگر ختم جنگ و استقرار صلح در کشور خوانده میشود.
پیشبینی شده که آینده افغانستان و شکل و محتوای ساختار سیاسی آن ظاهرا در گفتگوهای بینالافغانی که پس از امضای توافقنامه باید شروع گردد، تعین خواهد گردید اما اینکه این گفتگوها بر اساس کدام مکانیزم و چشمانداز فکری مدیریت خواهد شد و فاصلۀ کاربردی که میان نظام جمهوری و امارت طالبانی وجود دارد تحت تاثیر کدام فشار و استدلال مبتنی بر قدرت برچیده خواهد شد، منبع نگرانی اصلی مردم افغانستان و بهخصوص سازمانهای مدنی، جامعه زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی این کشور قرار گرفته است.
دولت ایالات متحده امریکا التزام و مکلفیت اخلاقی در برابر ترویج و تکثیر فضلیتهای دموکراسی در بیرون از مرزهای خود ندارد و اصولا برای آقای ترمپ کمترین حسی ایجاد نخواهد کرد که کدام نظام با کدام شکل و محتوای در افغانستان مستقر میگردد.
او میخواهد که هزینههای سرسامآور کشورش را که در بیرون از مرزهای آن کشور به مصرف میرسد کم کند و با خروج نیروهایش از افغانستان به یک وعده انتخاباتیاش عمل کرده و راه برای پیروزی بعدیاش در انتخابات پیش رو، هموار کند.
نگرانی مردم افغانستان در واقع در همین چشمانداز گره خورده است که حوادث بعدی در این کشور در محور منافع اسلامآباد سمتوسو خواهند یافت و آنچه به نام فضیلتهای دموکراسی در بیست سال اخیر در این کشور تجربه شده است، از دست خواهند رفت.
این نگرانی دلایل دیگر هم دارد که از خصومتها و تنگاندیشیهای رهبران احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان سرچشمه میگیرد که تا هنوز نتوانستهاند برای استقرار صلح در افغانستان به یک توافق ملی نایل آیند.
سمتوسوی بخش بسیاری از حوادث سیاسی در کشور به وضوح نشان میدهد که اسلامآباد علاوه بر طالبان، در این سوی خط نیز اشراف قابل توجه دارد.
دولت ما نیز نتوانست یک قاعده عقلانی برخورد و رفتار سنجیدهشدۀ سیاسی را در برابر مخالفانش طرح و تدوین کرده تا با استفاده از آن به استحکام مواضع خود در برابر طالبان مبادرت ورزد. این نقیصه نیز سبب اشراف بیشتر اسلامآباد بر محیط چندگانه بازیهای سیاسی در افغانستان گردیده که پیامدهای آن به شدت تشویش برانگیز مینماید.
پایان کلام اینکه توافق امریکا و طالبان، رهبران سیاسی افغانستان را که به فضیلتهای دموکراتیک و تمامیت ارضی این کشور باور دارند، در یک وضعیت به شدت دشوار قرار میدهد که هرگونه اقدام و رفتار مبتنی بر احساسات، عواطف و منافع زودگذر، فصل دیگری از سیاهبختی و پریشانی مردم افغانستان را ورق خواهند زد. از این رو تا دیر نشده به قول معروف «چشمها را باید شست طور دیگر باید دید.»