انتظار از دین؛ معلق در کنش یا رقص در تعامل؟
(نگاه تقلیلگرایانه به دین)
دکتور نصیر آرین
تعدادی از گفتمانها و روایتهای بشری، چه در سطح جمله و چه در سطح کلانگفتمانهای جهانی، مبنای کنشی ندارند و نمیتوان از آنها انتظار عمل یا کنش داشت. نمونه کارکرد کنشی این است که برای عبور از فقر، تجارت به راه میاندازیم و در نتیجه این کنش به ثروت میرسیم.
بسیاری از گفتمانها کارکرد کنشی ندارند و تغییر در درون چنین نظامهایی مبتنی بر شَوِش و گاه بُوِش است: با دیدن موفقیتهای فرزندمان دچار نوعی احساس رضایت و تفاخر میشویم. این احساس رضایت و تفاخر نوعی تغییر است که در ما ایجاد شده، اما این تغییر به مدد هیچ کنشی انجام نشده است. فقط نوعی شوش و شدن است؛ زیرا این گفتمان، مبتنی بر نظام کنشی نیست.
باور، عقیده و بسیاری از اصول عقیدتی و دینی، مشتمل بر نظام گفتمان کنشی نیستند و انتظار کنشی از چنین اموری، چراغ قرمزی است که فقط میتواند به عقل و خرد، فرمان ایست بدهد و کنش معلق تولید نماید.
ما به اصطلاح، موقعیت کارکردی سر و پا را عوض کردهایم. به جای رفتن با پا، با فرق سر راه میرویم. دین، باور و عقیده، میدان رقص در تعامل است. نظام معنایی که در چنین میدانی شکل میگیرد، نظام تعاملی است و گفتمانی که چنین نظامی را در خورد میپرورد، گفتمان شوشی و گاه بوشی است. انتظار کنش از نظامی که مبتنی بر تعامل و شوش است، نوعی تخفیف و تقلیل به آن نظام است.
نگاهِ تقلیلگرایانه به دین، خدا و پیامبر، همیشه از جانب مدعیترین چهرههای دینمدار روا داشته شده است. حسِ تعلق، همیشه به مثابه پردهیی عمل میکند که بر روی حقیقت هموار میشود و این حس، مبتنی بر نگرش تکبُعدی، مطلقنگر و حقیقتِ مطلق است. تکنگری، توقف در یک بعد و محرومشدن از ابعاد دیگر پدیدههاست.
شناخت زمانی میسر است که بتوان از ابعاد مختلف به پدیدهها نگریست. هرچه بر تعدد ابعاد در نگرش افزوده شود، شناخت بیشتر از پدیدهها حاصل میآید.
دین، در کشور ما یک گفتمان مسلط است. این تسلط باعث شده که در میان خوانشها و تفسیرهای مدلل و خوب از آن، بیشمار تفاسیر دشوار، تقلیلگرایانه و سبکسرانه نیز از آن ارایه شود. بیشتر این نوع تفسیرها هم محصول فکر آنهاییست که بیشتر از دیگران اداهای دینداری و دینمداری درمیآورند.
در این که قرآن شفاست، هیچ مسلمانی تردید ندارد. گذشته از مسأله تردید یا عدم تردید، این ادعا دلیل منطقی دارد و آن اینکه خواندن و عملکردن به قرآن باعث میشود بسیاری از امراض قدرت ظهور خویش را از دست بدهند. مثلاً: تاکید بر نظافت، دوری و پرهیز از خوراکیها و نوشیدنیهای مضر؛ اینها همه میتوانند از برخی امراض جلوگیری کنند. اینها امور عامی هستند که در ناخودآگاه جمعی بشر خارج از حیطه هر دین و مذهبی وجود دارد و خصیصه ذاتی بشر است.
دین ساحتی به شدت حسی-ادراکی است. گفتمان دینی (بهجز فرامین و احکام) از نوع گفتمان تعاملی، فراکنشی، شوشی، تنشی و گاه بوشی است. از چنین گفتمانی انتظار رفتار کنشی عاقلانه نیست.
برخی دوستان، از دین تابلیت پراستامول میسازند و برای سردردی تجویز میکنند. گاه بهعنوان چراغدستی آن را برای رفع تاریکی تجویز میکنند و زمانی هم برای از میان برداشتن ویروس به آن متوسل میشوند.
این انتظارات، همه در نتیجه کنش قابل دستیابی است. یعنی حتما یک نفر بهعنوان قهرمان یا گفتهپرداز برتر دست به عمل بزند و در نتیجه کنشی که انجام میدهد، این انتظارات را برآورده سازد.
دین اساساً ساحت کنشی گفتمانها نیست و این انتظار، بسیار تقلیلگرایانه و گاه توهینآمیز است. برای فهم بهتر این نشانه-معنا به یک مثال بسیار واضح توجه میکنیم. در مسیر راه تهران-مشهد موتری را دیدم که در اثر تصادف نیم بدنۀ آن کاملاً محو شده بود و تمام سرنشینان آن کشته شده بودند، بعد دیدم در پشت این موتر نوشته شده: «به حادثه بگو سراغ من نیاید، من بیمۀ امام زمانم.»
ما اگر از دین انتظار کنشی داشته باشیم، چه کسی میتواند برود و گریبان امام زمان را بگیرد که چرا این موتر دچار حادثه شده است، در صورتی که بیمۀ شما را داشت؟
این نوعی قرارداد تعاملی است، در گفتمانی که نظام رفتاری بر بنیاد تعامل و شوش منعقد میگردد، انتظار کنش از چنین نظامی از اساس خنثی است.
در دار و گیر مصیبت ویروس کرونا، واکنشهای عجیب و غریبی از سوی شهروندان هر کشوری به نمایش درمیآید. این واکنشها مواد بسیار کارآمد برای تست هوشمندی و میزان درک آدمهای هر جامعه است. روزانه شاید بیش از چندین هزار پیام در رسانههای مجازی میان کاربران رد و بدل میشود که برای مصون ماندن از این وایروس به همدیگر نسخه میپیچند.
از این میان بیشترین نسخهها، فرستادن دم و دعا و گاه آیت و حدیثی است که برای مجابسازی دیگران هم فرستنده متوسل به دهها سوگند ناموسی میگردد و هم دیگران را سوگند میدهد تا برای قطعیشدن تاثیر این دعا برای چند نفر دیگر هم باید این پیام را بفرستند.
این نشان میدهد که تا چه اندازه در شناخت گفتمانهای موجود، درک لایههای دلالتی آن و شرایط دخیل در سیر زایش و شکلگیری معنا در چنین گفتمانهایی دچار عجز و افلاس هستیم.
گفتمانها، حوزۀ معنایی و دلالتی خاص دارند و تبدیل سطوح گفتمانی بر مبنای قواعدی صورت میگیرد؛ نه این که بهگونه دلبخواهی و بدون در نظرداشت قواعد دگردیسی، مرز انتظاراتمان را از معنای گفتمانها برهم بزنیم و به اغواگری و مجابسازی توده بپردازیم.
نظامی که باید در میدان تعامل آن به رقص درآمد، بهگونۀ بیرویه و توکلی، بدون هیچ تیوری و برنامۀ چارچوبمحور و علمی به بزنگاه معلق کنش تبدیل شده و این بزنگاه، علاوه بر اینکه مهمترین و جدیترین تخفیف و تقلیل و گاهی توهین به دین شمرده میشود؛ ارمغانی به جز تعطیل شدن عقل و افلاس منطق ندارد.