امریکا همچنان مشکلگشا!
در دو روز متوالی میان دو رهبر اظهارات تندی مبادله شد و یکبار دیگر بر مردم مانور رفتند. رهبران حکومت وحدت ملی پس از دوسال پنهانکاری و محافظهکاری باز هم به نقطهیی برگشتند که از همانجا شروع کرده بودند، ولی چرا مردم را هم در این دور باطل چرخاندند؟
در شرایطیکه کشور و مردم آرامآرام میخواهند روی پای خود بایستند، انتقال نظامی نسبتن به سلامتی گذشت، انتقال سیاسی هم به نحوی در همان زمان گذشت و بالاخره انتقال اقتصادی نیز در حال گذشتن بود و مردم دوباره در تلاش بودند که بهطرف یک اقتصاد خودمحور و دینامیک بروند، با نداشتنهای خود کنار بیایند و بیش از این بر کاسهی خیرات دیگران چشم طمع ندوزند؛ اما رهبران حکومت وحدت ملی بار دیگر با پافشاری بر مواضع شخصیشان همان انتقال سیاسی مسالمتآمیز و موفقیتآمیز را برگشت دادند.
قرار شنیدگیها، داکتر عبدالله بازهم حلقهی جهادیاش را گرد آورده و از اینطریق میخواهد رییسجمهور غنی را تطمیع به پذیرش تطبیق مواد تفاهمنامهی سیاسی حکومت وحدت ملی کند. هرچند این خواست رییس اجرایی یک خواست غیر مشروع نیست، ولی راه رسیدن به خواست مشروع نباید از مسیر غیر مشروع جستجو گردد.
ما از جهاد و جهادیسم تجربههای وافری داریم. رفتارهای سیاسیشان بهمراتب سخت و سخیفتر از اینها بوده است، ولی آیا رفتار رییسجمهور غنی را هم میشود در چنین شرایطی موجه قلمداد کرد؟
در حالیکه نرخ بیکاری در حال افزایش است، امنیت رو به وخامت است، جوانان و نیروهای تحصیلیافتهی کشور سیلآسا راه کشورهای اروپایی و منطقهیی را در پیش گرفتهاند، میزان امیدواری در میان مردم نسبت به آینده در حال کاهش است، مداخلات همسایهها رنگ و شکلهای جدید بهخود گرفته است، کمکهای جهانی در حال کاهش است و دهها مثال دیگر؛ آیا همهی این مشکلات کافی نیستند که بازهم رهبران حکومت ما بهجای تلاش در جهت رفع و کاهش معضلات، به مانورهای غیر منطقی علیه مردم میپردازند؟
مردم بهخاطر دارند وقتی آنروزها هم موضوع میان دو رهبر، بسیار جدی و حاد شد، پای ناجییی از دوردستها به افغانستان کشانده شد و دامنهی بحران عقلانیت سیاسی جمع گردید و اکنون نیز صدای پایی از دوردستها شنیده میشود.
باید گفت مردم اینبار هم دلشان جمع و خیالشان تخت باشد که هیچ آبی از آبی تکان نخواهد خورد، جز به قول معروف همان سیاهی روی ذغال که باقی میماند.
چنانچه شنیده میشود، پس از ملاقاتهایی که دیروز در قصر سپیدار برگزار شد و رهبران جهادی گردی از شمشیر و سپر برگرفتند، سفیر امریکا نیز وارد کار شده است.
در صورتیکه اوضاع بهطور کامل در اختیار زعمای ملی خود ما بود، اصلن کار به اینجا نمیرسید و در همان اول راه؛ سفربی سفر. فرض را بر این بگیریم، جان کری تا اینجا رساند و رهایشان کرد، بازهم قابل نگرانی بود؛ اما بحران سیاسی در افغانستان به معنای عدم اکمال برنامههای ایالات متحدهی امریکا در منطقه و ناکامی ماموریت آنان و همکارنش در افغانستان و منطقه است.
تامین امنیت جهانی از طریق تامین امنیت در افغانستان، مبارزه با تروریزم، مردمسالاری، نظام سیاسی دموکراتیک، حقوق بشر، حقوق زن، اقتصاد مدرن و حرفهیی از این دست شعارهاییاند که بیش از ۱۵ سال میشود ایالات متحدهی امریکا و متحدان غربیاش در افغانستان سر میدهند و در اطراف همین شعارها هزارانمیلیار دالر هزینه شده است، چگونه به این راحتی اجازه خواهند داد که یکدم بهخاطر ابراز سلیقههای شخصی سیاسیون ما به مخاطره مواجه گردد؟
تحت هیچشرایطی ایالات متحدهی امریکا و متحدانش به این راحتی از افغانستان دستبردار نیستند واز مصارفی که متحمل شدهاند نمیگذرند. پس هیچ نیاز به تشویش و نگرانی نیست و این مانورهای بیاساس و غیر موثر، جز یک شوک روانی بر افکار توده چیز دیگری در بر ندارد.
هرچند این مانورهای بیمعنا بدون تاثیر نیست، یعنی همین که مردم نگران شوند خود تاثیرهای بدی در ابعاد مختلف حیات جمعی دارد، ولی لزومی بر نگرانی نیست، همهچیز مثل هماناول بهدست گرهگشای اصلی به نقطهی آغاز برخواهد گشت.