نگاهی به رمان «زمستان»
«زمستان» عنوان اولین رمان ضیا قاسمی است. ضیا قاسمی در ایران در زمینۀ سینما تحصیل کرده اما عمدتا بهعنوان شاعر در فضای فرهنگی و ادبی افغانستان شناخته میشود. زمستان رمان نسبتا کوتاهی است که میتوان آن را یکنفس و بیوقفه خواند. زبان رمان روان و برای خوانندۀ فارسی زبان اعم، از افغانستانی و ایرانی، آسان و قابل فهم است.
کسانی که از نزدیک با ضیا قاسمی آشنایی دارند با وسواس او نسبت به ادبیات هم آشنایند. او شاعری کمکار است و این کمکاری بیشتر ناشی از وسواس اوست تا از راحت طلبیاش. کار ادبی این شاعر شناخته شده تا پیش از انتشار «زمستان» به چند مجموعۀ شعر خلاصه میشود. با این وجود او در میان علاقمندان به ادبیات امروز افغانستان حضور نسبتا چشمگیری دارد و میتوان گفت که پشتوانۀ این حضور کیفیت اشعار اوست.
موضوع رمان «زمستان» مهاجرت است. داستان در یک اردوگاه پناهندگی در وین آغاز میشود و از همان ابتدا واگویۀ انباشتههای ذهن نسیم که پر از تجربههایش از انواع خشونت است.
وین انتهای مسیر مهاجرت تا حالاست، پس هرچه پس از این میخوانیم مربوط به گذشته است. او از فکر کردن به آینده میترسد. گذشته را با وجود همۀ تیرگیهایش از سر گذرانده، پس میتواند از آن سخن بگوید. «زمستان» داستانی واقعگرایانه از تجربیات تلخ پناهجویان در سالهای پس از تحرکات موسوم به بهار عربی و سختگیریهای سالهای اخیر اتحادیۀ اروپا نسبت به مهاجران و پناهجویان است. روایت تجربیات تلخ دههاهزار نفر از مردم کشورهای سوریه، افغانستان، یمن، شمال آفریقا و عراق که در چند سال گذشته از مسیر ترکیه و یا یونان به کشورهای اروپایی پناه آوردهاند و یا در مسیر مهاجرت آرزوی رسیدن به بهشت اروپا را با خود به گور بردهاند.
آنها که مهاجرت از کشورهایی نظیر ایران و افغانستان را تجربه کردهاند میدانند که در ماهها و سالهای نزدیک به مهاجرت چهار دوره چالش اساسی پیش روی شخص مهاجر قرار میگیرد. اول، نابسامانیهایی که زمینۀ ذهنی اندیشیدن به مهاجرت را فراهم میکنند و فرد را در نهایت ناچار به این تصمیمگیری دشوار میکنند. دوم، مشکلات و موانع حسابشده و همچنین غیر قابل پیشبینی که، بهویژه در سالهای اخیر، در مسیر مهاجرت پیش روی پناهجویان و مهاجرین قرار گرفته و میگیرند.
چالش سوم، انتظار طاقتفرسا برای طی مقدمات دریافت اقامت و احیانا کسب اجازۀ اقامت برای خود و خانواده است.
چهارمین چالش، درگیریهای درونی و بیرونی فرد مهاجر در مسیر پذیرفتن میهن جدید و پذیرفته شدن در آن، در صورت گرفتن اجازۀ اقامت، میباشد.
«زمستان» از چهار چالش اساسی سالهای نخست مهاجرت به چالش یکم و دوم میپردازد. نویسنده قهرمان خود را در میانۀ چالش سوم یعنی یافتن راهی برای همراه شدن خانوادهاش با او رها میکند و خواننده هم بخت پیگیری ماجرا و رویارویی با چالشهای دیگر را از دست میدهد. ظاهرا یافتن کتابی در مورد زندگی پروانهها برای دختر راوی، «پروانه»، بعد از سالها پرسش ذهنی و جستجو، آنقدر او را خرسند میکند که او داستان را در همین جا به پایان میبرد.
سوژۀ داستان قاسمی هنوز هم موضوع روز است و با توجه به تحولات سیاسی و محیط زیستی در آینده نه چندان دور از اهمیت بیشتری هم برخوردار خواهد شد. از این رو هنوز جای زیادی برای نوشتن و سخن گفتن در این زمینه وجود دارد. از سوی دیگر در سالهای اخیر آثار زیادی با موضوع مهاجرت با نگاهی یک جانبه از سوی فارسیزبانان به چاپ رسیده است.
این آثار عمدتا در متن خود نوعی داوری در مورد حقوق مهاجران و پناهجویان را یدک میکشند. این طبیعی است که نگاه ما مهاجران و پناهجویان، بهویژه با توجه به سیاستهای تنگ نظرانۀ کشورهای اروپای غربی در سالهای اخیر و نگاه منفی مردم و مقامات اروپا نسبت به مهاجران و پناهجویان، در راستای حقوق و منافع مهاجران و پناهجویان باشد، اما این نگاه یکجانبه الزاما به نتایج علمی و منصفانه نخواهد انجامید.
بسیاری از پناهجویان حقوق و امتیازات پناهندگی را میشناسند اما از وظایف و تعهدات شهروندی بیخبر و یا نسبت به آنها بیاعتنایند. تشابه اظهارات پناهجویان از نظر خودشان دلیل بر صحت ادعای آنهاست. در صورتی که مقامات ادارۀ مهاجرت در کشورهای اروپایی تشابه این اظهارات را دلیل برای بیاعتبار بودن ادعای پناهجویان میدانند. دیدگاه نویسنده در این زمینه عمدتا واقعگرایانه و منصفانه است. راوی مواردی از گرفتاریهای مقامات کشور میزبان در مواجهه با پناهجویان و مشکلاتشان را برجسته کرده است.
اما آن چه را نسیم بهعنوان عامل و موجب مهاجرت خود بیان میکند کلیشهیی است و در مورد شخص او چندان باورپذیر نمیباشد. نسیم بهعنوان یک استاد علوم اجتماعی و احیانا جامعهشناسی، در دانشگاهی در کابل مشغول به تدریس میشود. همزمان به نظر میآید نسیم از رموز و هنجارهای ابتدایی حاکم بر جامعه افغانستان غافل مانده باشد و یا این که در عمل نمیتواند از دانش خود در زمینۀ تحصیلیاش در جهت حفظ موقعیت کاری خویش استفاده کند.
او به خاطر دفاع از حق یک دانشجو در مقابل زدوبندهای رییس دانشگاه با یک ژنرال، کارش را از دست میدهد و به دنبال آن مجبور به مهاجرت میشود. سخنان پدر نسیم خطاب به او سادهلوحی پسر تحصیلکرده را به نمایش میگذارد: «دانشگاه هم خواندی ولی عقل نگرفتی! اینها به اندازه عمر تو به سر و کلۀ یکدیگر زدهاند. نمیفهمی که یکی برای کوبیدن یکی دیگر از آدمهایی مثل تو استفاده میکنند و پروایت را هم ندارند؟ تو هم که خودت را هوشیار میگیری و با کسی صلاح نمیکنی.»
تأکید بر اخلاقمدار بودن نسیم هم عمل سادهلوحانهاش بهعنوان جامعهشناس را توجیه نمیکند زیرا او خود با وساطت یک دوست و بدون در نظر داشتن ضوابط اداری و اخلاقی موفق به کسب این سمت شده است. چه بسا در رقابت با سایر متقاضیان بخت نسیم برای دستیابی به این شغل یاری نمیکرد و فرد دیگری با صلاحیت بیشتر جهت استادی در دانشگاه استخدام میشد.
از یک فرد تحصیلکرده در زمینۀ جامعهشناسی انتظار میرود حداقل شناختی از وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعۀ خود داشته باشد و عواقب برخورد خود با مسوولان ردهبالا را بسنجد. درگیرشدن با مسوولان یک دانشگاه بزرگ و یک مقام قدرتمند نظامی، تنها برای یک مورد تخلف، از سوی یک جامعهشناس عقلانی نیست، پس باور به درستی آن هم آسان نمیباشد.
رمان زمستان مثل بسیاری از نوشتههای فارسیزبانان امروز به ناچار با سیاست و شرایط سیاسی روز درگیر میشود. این قابل فهم است. با توجه به فساد سیاسی و اجتماعی در افغانستان و ایران امروز، نمیتوان از رماننویس فارسی زبان انتظار داشت از ورود به حوزۀ سیاست و نقد حاکمیت پرهیز کند اما پرداختن به سیاست در رمان، اگر با ظرافت انجام نشود، میتواند کار ادبی را سست و کم ارزش کند.
هنوز هم پیشگامان عرصۀ ادبیات و فرهنگ که مخالف عملکرد حاکمان و سیاستمدارانند یک مرزبندی شدید از جنس خیر و شر میان مردم و حاکمیت قایلند.
در نگاه این گروه مردم شهروندانی معصوم یا منفعلند و حاکمان، درست در مقابل آنان، نماد شرارت. این نگاه چه در سیاست و چه در ادبیات به عوامگرایی منجر خواهد شد. در رمان «زمستان» هم مانند اغلب آثار نویسندگان امروز ایران و افغانستان، حاکمان مسوول گرفتاریها و عامل تیرهروزی مردمند. کمتر جایی از بده و بستان و تاثیر متقابل اخلاق و مرام و سیرت مردم و فعالان سیاسی و اجتماعی با حاکمیت سخن به میان میآید.
همانطور که گفته شد، ضیا قاسمی در پرداخت کار خود از جنبۀ ادبی و داستانی موفق عمل کرده است. نگرانیهای یک پناهجوی متاهل نسبت به وضعیت همسر و فرزندانش، که هنوز در کابل به سر میبرند، به خوبی در این رمان تصویر میشوند.
هر کس یک بار مسیر مهاجرت از راههای غیرقانونی از ایران تا اروپا را رفته باشد، بخشی از تجربیات خود را در این رمان پیدا خواهد کرد. طبعا افزودن ماجراهای مسیر هولناک و پرخطر افغانستان به ایران به تجربۀ ما ایرانیان از چنین سفری، به مراتب بیش از این لرزه بر اندام خواننده میانداخت ولی با توجه به محدودیتها و سختگیریهایی که امروز اروپاییها پیش پای مهاجران و پناهجویان گذاشتهاند راوی رمان بر تجربیات تلخ و رعبآور قهرمان داستانش در گذر از کشورهای اروپایی متمرکز شده و کمتر از مرارتهای سفر از افغانستان به ایران میگوید. تاثیر دانش و تجربیات سینمایی نویسنده را میتوان در بسیاری از صفحات رمان مشاهده کرد همانطور که در شعر قاسمی تصویر جایگاه ویژهیی دارد. به هم زدن آگاهانۀ ترتیب وقوع حوادث و پرش از حال به گذشته نظم فکری خواننده را بر هم نمیزند، بل به غنای کار افزوده است.
رمان «زمستان» ابدا تکرار مکررات نیست. جنبههای روانشناختی این رمان قوی هستند و با وجود حجم کم گفتنیهای زیادی دارد. نویسنده در بسیاری موارد ذهن قهرمانان خود را زبردستانه میکاود. در مسیر راه راوی آدمهایی با پیشینههای متفاوت و معضلات گوناگون با او همراه میشوند. موزاییک شخصیتها و ملیتها کامل است. ضیا قاسمی پیش از این نشان داده که در میان انبوه شاعران افغانستان حرفهای زیادی برای گفتن دارد. بیتردید در فضای نویسندگان افغانستان، با مدعیان به مراتب کمتر از عرصۀ شعر، و با توجه به تواناییهای قاسمی در زمینۀ ادبیات و هنر، او میتواند در آینده آثار خوبی در این میدان عرضه کند.
محسن نکومنش