قهوه، نوشیدنی حرامی که به تدریج حلال شد
از حادثه برخورد عالمان دین با قهوه و حوادثی مشابه آن برمیآید که فقیهان مسلمان از همان سابق با پدیدههای تازه در آغاز با بدبینی برخورد میکردهاند و در مرحلۀ دوم دچار اختلاف میشدهاند و پس از رواج و گسترش آن پدیدهها آهسته آهسته عقبنشینی میکردهاند و راه چاره برای حلال دانستن آن میجستهاند.
پژوهشگری سوری بهنام محمد م. الأرناؤوط کتابی ۱۷۴صفحهیی پرداخته به نام «من التاریخ الثقافی للقهوه والمقاهی» (بخشی از تاریخ فرهنگی قهوه و قهوهخانهها) (بیروت، جداول للنشر والتوزیع، ۲۰۱۲) و در آن بر اساس منابعی که در دسترساش قرار داشته از نخستین مواجهۀ مسلمانان با قهوه سخن زده و از رواج و گسترش روزافزون قهوهخانهها در قرنهای پانزدهم و شانزدهم میلادی در شهرهای مختلف اسلامی از مکه و شام تا مصر و بوسنیا و پیامدهای آن حرف زده است.
بر اساس ادعای کتاب، واقعهیی در سال ۱۹۱۶/۱۹۱۷ میلادی در شهر مکه روی داد که از آن برمیآید قهوه دستکم چند سال پیش از این تاریخ به سرزمین حجاز رسیده بود و در این جغرافیا گسترش یافته بود تا جایی که آیینهایی ویژه برای خود دست و پا کرده بود.
داستان از این قرار است که سلطان قانصوه غوری (۱۵۰۰-۱۵۱۶ میلادی) شخصی را به نام خایر بک مسوول حِسبه (چیزی شبیه دستگاه امر به معروف و نهی از منکر) در مکه گماشته بود.
روزی خایر بک در سال ۱۵۱۱ میلادی گروهی از کسانی را که از میلاد حضرت رسول تجلیل میکردند مشاهده کرد که مراسمی برگزار کردهاند و فضای مجلس شبیه فضای محفل شرابنوشی است و پیالههایی را شبیه پیالههای شراب در میان خود میچرخانند. پرسید که این نوشیدنی چیست؟ گفتند که دانه این نوشیدنی از یَمَن میآید و قهوه نامیده میشود و استفاده از این نوشیدنی در شهر مکه افزایش یافته و دکانهایی شبیه دکانهای شرابفروشی به آن اختصاص داده شده و در این دکانها با راهاندازی بازی شطرنج و این قبیل سرگرمیها بساط قمارباختن پهن است.
مسوول احتساب در شهر مکه ناگزیر شد برای تصمیمگیری در این زمینه علمای دینی مشهور شهر را دعوت کند. فقیهان پس از بحث و بررسی به این نتیجه رسیدند که باید میان قهوه و مراسمی که با آن همراه است و منکراتی که ممکن است در قهوهخانهها و قهوهنوشیها روی دهد فرق قایل شد.
بدینگونه فتوا صادر کردند که «این قبیل گردهمآمدنها اجماعاً حرام است و باید از آن جلوگیری شود»، اما حکم دانۀ قهوه شبیه حکم دیگر گیاهان است و اصل در آن اباحت است؛ چون خداوند متعال میفرماید:«هوالذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً (خداوند همۀ مواهب زمین را برای شما آفریده است).»
با اینهمه، موضوع را به پزشکان واگذار کردند تا در این باره نظر بدهند که آیا نوشیدن قهوه به جسم یا عقل انسان آسیبزننده است یا خیر. به همین جهت خایر بک فوری دو تن از طبیبان نامدار شهر را نزد خود فراخواند و آنها شهادت دادند که نوشیدنییی که از پوستۀ قهوه ساخته میشود «سرد و خشک و تباهکنندۀ جسم معتدل است.» وقتی یکی از حضار اعتراض کرد که قهوه مباح و سودمند و ضد بلغم است در پاسخ به او گفته شد، حتا اگر قهوه مباح هم باشد اما به جهت اینکه به معصیت منتهی میشود از اعتبار ساقط است و باید حرام دانسته شود. وقتی موضوع به اینجا رسید خایر بک دستور داد جارچیان در شهر مکه اعلام کنند که کسی از این پس اجازه ندارد از قهوه استفاده کند.
طرفه اینجاست که شیخ نورالدین بن ناصر شافعی، مفتی وقت مکه، در این گردهمآیی علمایی از مدافعان قهوه بود و این موجب شد به مشکلاتی دچار شود چون برخی از علمای حاضر در این نشست او را تکفیر کردند.
در این زمینه موضعگیری شیخالاسلام زکریای انصاری (۱۴۲۰-۱۵۲۰ میلادی) نیز قابل توجه است. زکریای انصاری شاگردان برجستهیی در سرزمین حجاز و شهرهای شام و مصر از خود به یادگار گذاشت و از این جهت فهم دیدگاه او را در این خصوص از اهمیت ویژهیی برخوردار است چون این موضعگیری بر رفتار شاگردانش در مناطق دیگر نیز اثرگذار بود.
جالب توجه این است که زکریای انصاری نیز رفتار یکدستی نسبت به قهوه از خود بروز نداده است؛ گاهی این نوشیدنی را حرام دانسته و زمانی حلال.
عیدروسی در «النور السافر» روایتی را نقل میکند مبنی بر اینکه انصاری در آغاز بر اساس مشورت کسانی که بصیرت و آگاهییی در این زمینه نداشتند فتوا به تحریم نوشیدن قهوه داد و این خبر در همه جا پخش شد. اما افراد قهوهدوست دست به کار شدند و با او در این زمینه گفتگو کردند. انصاری دست به آزمایش زد و به چند تن قهوه نوشاند و سپس با آنها حرف زد تا تأثیرات قهوه را در روح و روان آنها بیازماید. متوجه شد که دگرگونی بزرگی در رفتار آنان پدید نیامده؛ بل اندکی سرخوشی و انبساط حاصل شده است. به همین جهت بر آن شد که رسالهیی در اثبات حلال بودن قهوه بنویسد. با آنکه این رساله به دست ما نرسیده اما بازتابش را در عملکرد شاگردان انصاری میتوان مشاهده کرد.
ابن باکثیر مکی (۱۴۹۹-۱۵۸۱ میلادی) از شاگردان انصاری اشعاری در ستایش قهوه سروده است. شاگرد دیگر انصاری، محمد البکری الصدیقی (مرگ: ۱۵۸۵ میلادی) به حلال بودن قهوه فتوا داده و نیز اشعاری در این زمینه به رشته تحریر کشیده است.
یکی از افراد نامآوری که در مخالفت با زکریای انصاری قرار داشت و با پدیدۀ قهوهنوشی مبارزه میکرد قاضی القضاه ابن شحنه حلبی (۱۴۴۷-۱۵۱۵ میلادی) بود که از حلب به قاهره نقل مکان کرده بود و در آنجا سرگرم درس و فتوا بود و نیز قضای قاهره را بر عهده گرفته بود تا اینکه سرانجام مصاحب و ندیم سلطان غوری شد. او فتوایی در تحریم قهوه صادر کرد. از مهمترین شاگردانش محمد بن سلطان دمشقی، مفتی شهرهای شام بود که مسوولیت دستگاه قضا را به جانشینی از استادش در قاهره به دست گرفت و برای تحریم قهوه فتوا صادر کرد.
در چنین فضایی و بر مبنای استادی و شاگردی دستههای مختلفی از علمای دین تشکیل یافتند که در قاهره و دمشق و مکه عدهیی در دفاع از قهوه و عدهیی دیگر در مخالفت با قهوه صفآرایی کردند و کشمکشهای پرتنش دینی و اجتماعی و سیاسی را پدید آوردند.
برای مثال، در شهر مکه که جرقه اصلی جنجال از آن جا شروع شده بود دستهبندی علمای دین در مخالفت یا موافقت با قهوه ادامه پیدا کرد و حتا به مرور زمان عمیقتر شد و میراث فقهی و ادبی قابل توجهی را به وجود آورد.
اختلافها و کشمکشها بر سر قهوه به شهرهای شام هم سرایت کرد و همین صفبندیها در آنجا نیز نمود یافت و رسالهها و در آنجا اشعاری در ستایش یا نکوهش قهوه به نشر رسید.
نکتۀ قابل توجه دیگر این است که سیاستمداران نیز ترجیح میدادهاند در این کشمکشها جانب یکی از طرفین را بگیرند و هرگاه حاکم شهر طرف دستهیی خاص را میگرفته به دلیل در اختیار داشتن قوه قهریه طرفداران آن دسته پیروز میشدهاند و چون این حاکم معزول میشده یا وفات مییافته دوباره قضیه بر همان منوال پیشین جریان مییافته است.
این وضعیت در مصر و شام و مکه بر همین منوال جریان داشت تا اینکه در فرجام و با گسترش قهوه و قهوهخانهها مخالفان مجبور شدند عقبنشینی کنند و میدان را به دوستداران قهوه واگذار کنند. به گفتۀ یکی از شاعران عرب، حالا در حلال بودن نوشیدن قهوه اجماع وجود دارد.
یکی از انگیزههای مخالفت با قهوه تشابه اسمییی بوده که میان آن و میان شراب وجود داشته چون در گذشتهها شراب را نیز قهوه مینامیدهاند.
روایات تاریخی در این زمینه که اولین شخصی که اقدام به وارد کردن قهوه در منطقه ما کرد چه کسی بود دچار اختلاف است، اما قدر مشترک این روایتها این است که انتشار و گسترش قهوه در مصر و شام و سپس در جاهای دیگر به دست شخصیتهای صوفیمسلک صورت گرفته است. شاید یکی از علتهای تمایل صوفیان به نوشیدن قهوه این بوده که این نوشیدنی صوفیان را در برپا کردن مراسم و آیینهایشان یاری میرسانده و در شبزندهداری به یاریشان میشتافته است. پیوند میان قهوه و سلسلههای صوفیه به ویژه طریقۀ شاذلیه پیوندی محکم و وثیق است تا جایی که مثلاً در کشور الجزائر قهوه را با انتساب به شاذلی، بنیانگذار طریقت صوفیانۀ شاذلیه، «شاذلیه» مینامند.
بحث و کشمکش بر سر حلال یا حرام بودن قهوه به شهرها و مناطقی خاص منحصر نماند؛ بل به مسألهیی عمومی تبدیل شد تا جایی که شیخالاسلام خلافت عثمانی نیز ناگزیر به پرداختن به این مسأله شد.
یکبار در زمان خلافت سلیمان قانونی (۱۵۲۰-۱۵۴۶ میلادی) قاضیان و علمای نامدار شهر دمشق رأی به حرام بودن نوشیدن قهوه دادند و سپس این موضوع برای تصمیمگیری نهایی به شیخالاسلام عثمانی که در آن زمان ابوالسعود افندی بود و مدتی دراز این منصب را بر عهده داشت سپرده شد. با آنکه شیخالاسلام مزبور آدمی روشنبین بود اما مسأله قهوه به صورت نادرست به او توضیح داده شده بود و این باعث شده بود که ابوالسعود فتوا به حرام بودن آن بدهد. در استفتا گفته شده بود که قهوه «نوشیدنییی است که فاسقان برای نوشیدن آن گردهمآییهایی صورت میدهند.» شیخالاسلام در پاسخ نوشته بود،«باید کسانی که از خدا میترسند و تقوا دارند از آن کاری که اهل فسق و فجور بر انجام دادن آن گرد هم میآیند بپرهیزند.»
رویهمرفته، یکی از انگیزههای اصلی مخالفت عالمان دین با نوشیدن قهوه آیینهایی بوده که با این نوشیدنی معمولاً همراه میشده است. برای مثال، در قهوهخانهها در کنار نوشیدن قهوه غالباً پارهیی از کارهای خلاف شرع از قبیل قماربازی و دیگر لهو و لعبهای ناروا صورت میگرفته است.
عین این ماجرا را در خصوص مخالفت علمای دین با موسیقی در تاریخ اسلام میتوان مشاهده کرد. از قرائن برمیآید که یکی از دلایل عمدۀ موسیقیستیزی بسیاری از علمای دین، توأم بودن موسیقی با برخی محرّمات شرعی مثل بادهپیمایی و رقص بوده است.
با اینهمه، روشن نیست که چرا دانشمندان دینی نخواستهاند یا نتوانستهاند میان قهوهنوشی یا موسیقینوازی و میان محرّماتی که ممکن است همزمان با آن صورت بگیرد تمایزی قایل شوند و برای هر کدام از آن دو حکمی جداگانه صادر کنند.
از حادثه برخورد عالمان دین با قهوه و حوادثی مشابه آن برمیآید که فقیهان مسلمان از همان سابق با پدیدههای تازه در آغاز با بدبینی برخورد میکردهاند و در مرحلۀ دوم دچار اختلاف میشدهاند و پس از رواج و گسترش آن پدیدهها آهسته آهسته عقبنشینی میکردهاند و راه چاره برای حلال دانستن آن میجستهاند. گویا این فقیهان در آغاز این قاعدۀ فقهی مشهور یادشان نمیبوده که اصل در اشیا مباح بودن است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
گاهی در این مخالفتها انگیزههای مادی و اقتصادی نیز دخیل بوده است. به این نمونه توجه کنید: در بسیاری از کشورهای عربی، از مصر و بلاد شام تا کشورهای حاشیه خلیج فارس، شیرآب را «حنفیه» مینامند. میگویند، علت نامگذاری شیرآب به «حنفیه» این است که باری محمدعلی پاشا، حاکم نوگرای وقت مصر و بنیانگذار مصر نوین خواست به پیروی از اروپاییان برای ایجاد تسهیلات، در مسجدها و برخی از خانههای اعیاننشین لولهکشی کند و شیرآبهایی نصب کند برای آسانتر شدن وضو ساختن نمازگزاران و نیز به منظور آسان شدن استفادههای دیگر از آب.
در گذشته، در قاهره، همانند شهرهای دیگر مسلماننشین، معمولاً تشتهای بزرگ یا کوچک را پرآب میکردند و هر وقت ضرورت میشد از آب آن تشتها استفاده میکردند که طبعا دردسرها و مشکلاتی داشت.
فقیهان مسلمان در قاهره در مورد ورود این تکنالوژی جدید به مصر به دو گروه تقسیم شدند. شافعیها و مالکیها با ورود این تکنالوژی به مصر مخالف بودند و اصرار داشتند بر اینکه نصب شیرآب و نیز لولهکشی خانهها و مسجدها بدعت است؛ چرا که در گذشته، مسلمانان چنین چیزی را مرتکب نشدهاند! اما فقیهان حنفیمذهب بر این باور بودند که رساندن لولۀ آب به خانهها و مساجد و تعبیه شیرآب در حوضها، باعث رفع مشقت و درد سر از مسلمانان میشود و نه تنها بدعت نیست که خوب هم هست. آنها میگفتند اصلا این مسایل، چه ربطی به بدعت بودن یا نابدعت بودن دارد؟
حنفیها در این معرکۀ سرنوشتساز توانستند حرفهای خود را به کرسی بنشانند و بدینگونه محمدعلی پاشا رخصت یافت در برخی از مسجدها و خانهها لولۀ آب را برساند و شیرآب نصب کند تا مردم بتوانند برای وضو گرفتن یا کارهای دیگر از آبی که از شیرآبها سرازیر میشود استفاده کنند. از آن زمان بود که شیرآب را در زبان عربی «حنفیه» نامیدند برای اینکه ورود این تکنالوژی به مصر پیوندی تنگاتنگ با فقیهان حنفیمذهبِ قاهره داشت؛ چرا که فقیهان حنفی بودند که از ورود آن به قاهره استقبال کردند.
گفته میشود، انگیزۀ فقیهان شافعی و مالکی در مخالفتشان با لولهکشی و نصب شیرآب، انگیزهیی اقتصادی بود و نه علمی و مذهبی. فقیهان شافعی و مالکی سقایی خانههای قاهره را در انحصار خود داشتند و از این راه پولهایی به دست میآوردند. از همین رو، نمیخواستند با وارد شدن شیرآب در خانهها و مسجدها، بازار سقاییشان مواجه به کساد شود ومنافع اقتصادیشان در خطر بیفتد.
در تاریخ اندیشه اسلامی بارها با این مسأله برمیخوریم که عالمان دین در آغاز با مسایل و پدیدههای نوظهور از در مخالفت درمیآیند اما آهسته آهسته این پدیدهها و مسایل را به رسمیت میشناسند. داستان مخالفت شیخالاسلام عثمانی با ورود مطبعه به کشورهای اسلامی که موجب شد مسلمانان برای دو قرن از این نعمت محروم بمانند مشهورتر از آن است که به تفصیل به آن پرداخته شود.
راه دوری نمیرویم، تا همین سالهای اخیر در کنار گروه طالبان، بسیاری از علمای مذهبی با ویدیو و عکس تا سرحد دشمنی مخالفت میورزیدند و حاضر نبودند سر سوزنی از مواضع خود کوتاه بیایند. اما حالا مشاهده میکنیم که هم طالبان و هم علمای دینی برای قرار گرفتن در قاب تصویر سر و دست میشکنند و با یکدیگر مسابقه میدهند. گاهی زمانه بسیاری از مشکلات علاجناپذیر را به گونهای حل میکند که هرگز در اول تصور نمیشد. آیا در حال حاضر در اینکه قهوهنوشی از نظر دینی حلال و از نظر اجتماعی امری مطلوب است شکی وجود دارد؟
نکته دیگری که در هنگام بررسی جنجالهایی که در حول و حوش قهوه پدید آمده جلب توجه میکند این است که موضوع نوشیدن یا ننوشیدن قهوه در اصل موضوعی جزیی و کماهمیت است، اما همین موضوع کماهمیت در تاریخ ما گاهی تا جایی به محل تنش و درگیری تبدیل میشده که موجب میگشته یکی از طرفها دیگری را به کفر و خروج از دین متهم کند و بکوشد مسألهیی حاشیهیی را به موضوعی بنیادین تبدیل کند. در تاریخ اندیشه اسلامی از این قبیل موارد فراوان یافت میشود.
ابن تیمیه از پیشوایان جریان سَلَفی به بهانههای بسیار دمدستی فتوا به کفر و قتل اشخاص میداد. روشن نیست در ذهن کسانی که به خاطر مسایلی جزیی و بیارزش دست به تکفیر و تفسیق مخالفان میزدهاند واقعا چه میگذشته است و چگونه به خود اجازه میدادهاند موضوعات کماهمیت را از صُلب دین بشمارند.
مهران موحد