روانشناسی انسان کامل (با درنگی بر غزلی از بیدل)
بیدل به معنی عاشق و آشفته و عنقا نام دیگر سیمرغ است که نماد خداست. یعنی عشق به سراغ ما میآید و به خدا نزدیک میشویم
گلاحمد یما؛ نویسنده و استاد دانشگاه
آیینه بر خاک زد صنع یکتا
تا وانمودند کیفیت ما
بنیاد اظ هار بر رنگ چیدیم
خود را به هر رنگکردیم رسوا
در پرده پختیم سودای خامی
چندانکه خندید آیینه بر ما
از عالم فاش بیپرده گشتیم
پنهان نبودن، کردیم پیدا
ما و رعونت، افسانهٔ کیست
ناز پری بستگردن به مینا
آیینهواریم محروم عبرت
دادند ما را چشمیکه مگشا
در های فردوس وا بود امروز
از بیدماغی گفتیم فردا
گوهر گرهبست از بینیازی
دستیکه شستیم از آب دریا
گرجیب ناموس تنگت نگیرد
در چین دامن خفتهست صحرا
حیرتطرازیست نیرنگسازی است
تمثال او هام آیینه دنیا
کثرت نشد محو از ساز وحدت
همچون خیالات از شخص تنها
وهمتعلق برخود مچینید
صحرانشیناند این خانمانها
موجود نامی است باقی توهم
از عالم خضر رو تا مسیحا
زین یأس منزل ما را چه حاصل
همخانه بیدل همسایه عنقا
بیدل در کشور ما چهرۀ شناختهشدهیی است. درافغانستانِ پیشامدرن، این چهره چنان بر ادبیات ما مسلط بود که دورۀ پیش از جنگنامهسرایی و قبل از ایجاد ادبیات مدرن را دورۀ بیدلگرایی گفتهاند. امروز هم علاقمندان شیوۀ کلاسیک ادبیات در کشور به بیدل علاقۀ فراوان دارند.
سالها پیش، کلیات بیدل توسط چندتن بیدلشناس تصیحح وهمراه آن نقد بیدل که توسط علامه صلاحالدین سلجوقی نگارش یافته بود، توسط وزارت معارف نشر شد که از اقدامات مشترک مقامات دولتی و مردم بیدلدوست افغانستان حکایت میکند.
بیدل در میان مکتب هندی، سبک خود را دارد. این سبک چنان پیروان زیادی در افغانستان و هند و آسیای میانه و درین اواخر در ایران پیدا کرده که میتوان از آن به مکتب بیدل یاد کرد. دین، فلسفه، عرفان، عشق، علم، اخلاق و در مجموع فرهنگ با بینش عرفانی در آثار او چنان تبارز دارد که بسیاری از چیزفهمان و ادبدوستان کشور آموزههای بیدل را مکتبی عرفانی برای ساختن انسان میدانند.
هدف عرفان یا معرفت عرفانی دریافت حقیقت است. دریافت حقیقت به انسان کمک میکند تا کمال خود را تحقق بخشد. کمال انسان، فعال ساختن قوتهایی است که هر انسان بالقوه آن را دارد، ولی در عمل نتوانسته به آن برسد. عرفان این زمینه را با صیقل دادن دل و افروختن عشق مساعد میسازد.
وقتی که عشق در دل جاگرفت، آدمی به حقیقت خدا دست پیدا کرده بر طبیعت هم تصرف پیدا میکند و آنچه در حالت عادی ممکن به نظر نمیخورد، میتواند به اجرا درآید. انسان خداگونه میشود و تواناییهای بیشمار پیدا میکند. چنین شخصی انسان کامل نامیده میشود.
ادبیات عرفانی در حقیقت برای اینست تا عشق به دلها راه یابد. راه کمال پیموده شود و انسانهای کامل به ظهور برسند.
چهرۀ مطرح در غزل بیدل وقتی در انسانها و طبیعت میبیند، آفرینش انسان برایش اهمیت پیدا میکند و میخواهد تاملی در آن نماید. او در این تامل ارتباط انسان را با ذات الهی و کیهان یا در مجموع عالم مادی که بهعنوان عالم خاکی نیز یاد میشود، شرح میدهد. او میگوید برای اینکه چگونگی آفرینش ما بازنموده شود، آفریدگار کیهان را با ما (روح انسان) صیقل داد و ما روح هستی هستیم.
او اضافه میکند تا وقتی که در غیب بودیم، رنگ نداشتیم. هنگامی که ظاهر شدیم، بنیاد ما بر رنگ گردید. قبل از این که ما تجلی پیدا کنیم به صورت کمون در ذات الهی بودیم. اول در باطن و پوشیده در ذات قرار داشتیم. آخر بیپرده فاش شدیم و حالت پنهان نبودن یا آشکارشدن را پیدا کردیم. حالا که ما از باطن به ظاهر آمدیم، خودیت ما برای چیست؟ تبارز ما را کی افسانه میسازد؟ ما به کدام چیز خود بنازیم؟ ما از اصل خود، از ذات وحدت جدا شدهایم و از ذات الهی دور افتادهایم. ما در اصل، در ذات الهی یا در ذات عشق بودیم؛ در آنجا یا در آن وقت عشق و حسن یکی بود؛ همه عشق بود؛ همهجا حسن بود؛ حال که در آن وضع قرار نداریم به چه بنازیم؟ مملو بودن از شراب به مینا ناز داده تا فخر بفروشد. مینا چیزی دارد که مستی را ایجاد میکند.
چهرۀ مطرح در شعر بیدل ابراز میکند که ما همانند آیینه استیم. ما را چشم دادند، اما امر کردند که چشم را باز مکن! یعنی با چشم درون باید ببینیم، با کشف و شهود. ما با نور درون تابیده در قلب خود سروکار داریم. ما در چنین وضع، حالتی نداریم که رویدادهای جهان بیرون را ببینیم و از آن عبرت بگیریم. عبرت از رویدادها یا تامل بر رویدادها در حقیقت استنباط از رویدادها در جهت علمی یا فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی است که اتکای همه پدیدهها بر قانون طبیعی و جهان مادی است که در حال دگرگونی میباشد.
عشق بر جمال الهی، رابطۀ عاشق و معشوق یا حسن و عشق را درمیان آفریده و آفریدگار به وجود میآورد. این عشق، معنیهایی را در قلب به وجود میآورد که منشا آن ذات حق است. ذات حق عطیههایی را در قلب دوست خود ورود میدهد که از استنباطات عقلی جهان آفریده فرق دارد.
چهرۀ مطرح در غزل بیدل بهشت را مطرح میکند و میگوید که درهای فردوس امروز باز بود، اما از بیدماغی یا حالتی که بعد از ضبط خشم بر انسان به وجود میآید، گفتیم فردا میرویم؛ زیرا برای ما، دیدار خدا هدف است نه رفتن به بهشت. بدین صورت در برابر تاکید بر لقاالله بینیازی خود را در برابر رفتن به بهشت را ابراز میکند.
بینیازی چیز خوبی است. بهترین مثال بینیازی در طبیعت، گوهر است. در طبیعت بعد از ابراز بینیازی و دست شستن از آب دریا، گوهر شکل گرفت. دست به سوی خدا دراز کردن، از جهان عاریتی بینیاز شدن است. هرچه که بخواهیم از خدا باید خواست نه از آفریدههای خدا. با ارتباط با خدا از طریق عشق به خدا و بینیازی در برابر آفریدهها هرچه بخواهیم همان میشود. اگر گریبان قانون، تو را در تنگنا قرار ندهد؛ یعنی براساس قوانین عقلی حرکت ننمایی و فقط با عشق آمیزش کنی و به همهچیز با بینش و درونبینی و مرکزیت قلب خود نظر کنی، آنگاه میبینی که صحرا و دنیای باز در چین دامن خوابیده است.
موضوع وحدت و کثرت، پایداری حق و عاریتی بودن جهان و ارتباط غیب و شهادت در اظهارات چهرۀ مطرح در غزل بیدل چنین میآید: با دیدن غیب یا رویت جمال خدا مقام حیرت دست میدهد؛ در آن حالت، همهچیز جز خدا به صورت نیرنگ و فریب به نظر میرسد، نمیدانی که هست یا نیست. معانی جزیی در آیینۀ دنیا ظاهر میشود. این معانی پایدار نیستند. اینها همان دنیای کثرتاند که بعد از تبارز وحدت در چشمان، از نظر محو نمیشوند؛ مثل خیالات که از آدم تنها، ازمیان نمیرود. به آنها تعلق خاطر پیدا نکنید؛ زیرا همانند صحرانوردان در یک جای پایدار نمیمانند.
چهرۀ مطرح در غزل در مورد کلی و جزیی میگوید: موجود تنها نام کلی و دوامدار است؛ یعنی فقط واجبالوجود وجود حقیقی است و دیگران یا آفریدهها معانی جزیی هستند؛ این را در مورد همه از خضر گرفته تا مسیحا که ببینی صدق میکند.
او در آخر میگوید که وقتی عشق در جان ما بیاید، خود یک نعمت است. او این امر را چنین شرح میدهد: از این که منزل نداریم، یعنی جای پایین شدن و استقرار یافتن در جایی، حاصل چیست؟ با بیدل همخانه شدن با عنقا همسایه گردیدن است.
بیدل به معنی عاشق و آشفته و عنقا نام دیگر سیمرغ است که نماد خداست. یعنی عشق به سراغ ما میآید و به خدا نزدیک میشویم.