تحلیل

حزب جمعیتِ پریشان

جمعیت اسلامی در دوران جهاد یکی از عمده‌ترین احزاب یا تنظیم‌های جهادی افغانستان شمرده می‌شد.

برهان‌الدین ربانی رهبر بلامنازع حزب، در پاکستان به سر می‌برد و فرمانده مسعود، فرد شماره دوم جمعیت، در داخل افغانستان قسمت‌های اعظمی از شمال کشور را در قلمرو مجاهدین، در کنترول خود داشت. محمداسماعیل خان عضو مهم دیگر جمعیت، در زون غرب در مسیر نسبتا هماهنگی با جمعیت مبارزه می‌کرد و در آن زمان در مورد رهبری حزب، اعتراض و ایرادی نداشت.

بعد از پیروزی مجاهدین و گذر از حکومت موقت به دولت اسلامی افغانستان، برهان‌الدین ربانی رییس‌جمهور شد و فرمانده مسعود به عنوان وزیر دفاع به کار آغاز کرد.

هرچند در زمان استاد ربانی، اعضای حزب جمعیت به‌حیث مقامات مهم دولتی کار می‌کردند، اما دولت مجاهدین در آن دوره تا حدود بسیاری رنگ و بوی جمعیتی داشت.

فرمانده مسعود هرچند امور بسیاری را در آن زمان اداره می‌کرد، اما استاد ربانی همچنان رهبر حزب بود و رییس دولت و مسعود به دلیل درک استراتژیکی که از وضعیت داشت، به رهبری او احترام می‌گذاشت.

در دوران مقاومت با وجود این‌که فرمانده مسعود، در جایگاه شخص شماره یکِ جبهه مقاومت قرار گرفته بود، در ظاهر استاد ربانی همچنان رییس حزب به حساب می‌آمد و از احترام معنوی خاصی برخوردار بود.

اتحاد اعضای جمعیت به‌شمول فرماندۀ قدرت‌مندی مثل محمد اسماعیل خان در غرب، به شخصیت استاد ربانی، به‌ویژه به کاریزمای فرمانده مسعود گره خورده بود و شرایط دوران جهاد و مقاومت نیز، انگیزۀ برای پریشانی و پراکندگی به دست نمی‌داد.

کنفرانس بن و تشکیل نظام جدید، بعد از فروپاشی حکومت طالبان در نبود فرمانده مسعود، در واقع سرآغاز فروپاشی جمعیت هم بود.

این مساله نشان می‌دهد که جمعیت در نبود فرمانده مسعود با وجود حضور رهبر حزب، نتوانست اعضای خود را دور یک محور گرد آورد و منسجم نگه دارد.

در حکومت موقت و انتقالی و بعدها حکومت انتخابی به رهبری حامد کرزی با وجود این‌که استاد ربانی حیات داشت، جمعیت پراکنده و متشتت شده بود و محورهای مختلفی مثل محور مارشال محمدقسیم فهیم، محور احمدضیا مسعود، محور محمداسماعیل خان، محور عطامحمد نور، محور داکتر عبدالله و البته محور استاد ربانی به وجود آمده بود و هر محور، تا حدود بسیاری ساز خودش را می‌زد. جمعیتی‌های غیر تاجیک نیز در چنین وضعیتی، طبعا به مسیرهای متفاوتی راه افتاده بودند.

امروزه از جمعیت به لحاظ رهبری، فقط نامی باقی است. حتا دو برادر فرمانده مسعود، نمی‌توانند به راه واحدی بروند. هر کدام‌شان آجندای خودشان را دارند. داکتر عبدالله که حمایت بخشی از اعضای جمعیت را در چندین انتخابات با خود داشت و رای قسمت اعظم تاجیکان یا علاقه‌مندان حزبِ جمعیت را از خود کرده بود، در جایگاهی قرار ندارد که رهبری تمام جمعیت را به عهده بگیرد.

صلاح‌الدین ربانی فرزند موسس جمعیت، خودش را میراث‌بر طبیعی جمعیت می‌داند. عطامحمد نور، محمدیونس قانونی و تعدادی دیگر نیز در این میان، خودشان را وارث جمعیت می‌شمارند.

این کشمکش در عمل به معنای انشعاب، چنددستگی و فروپاشی جمعیت است. محمداسماعیل خان مسیر متفاوتی در پیش دارد. فرماندهان مشهور جمعیت مثل بسم‌الله خان محمدی و امثالهم دنبال آجنداهای خود هستند و بر اساس روابط خانوادگی یا دوستی‌های شخصی در تیم‌های گوناگون جمعیت و گاهی هم در جبهۀ دولت قرار می‌گیرند.

جمعیت پراکنده و پریشان است. این حزب به دلیل تاریخ طولانی مبارزه و حضور شخصیت‌های مطرح سیاسی، یکی از امیدهای افغانستان برای تعدیل سیاست و توزیع قدرت شمرده می‌شد؛ اما در حال حاضر، حزب به علت اختلاف سلیقه، دید غیر استراتیژیک و منفعت‌طلبی شخصی، وزنۀ مهمی را که توقع می‌رفت در اختیار ندارد. در کشمکش اخیر انتخابات ریاست جمهوری، جنبش ملی در محور مارشال عبدالرشید دوستم، در برابر دولت چالش بزرگ‌تری از جمعیت ثابت شد.

حزب جمعیت استعداد و ظرفیت این را داشت که به‌عنوان یک اپوزسیون قدرت‌مند و یک شریک تاثیرگذار برای دولت، جایگاه داشته باشد.

رهبران جمعیت، به دلایل بسیار سطحی و پیش‌پا افتاده، این ظرفیت را ویران کردند. سازمان‌های  نظیر جمعیت که برای دوران جهاد و دوران مبارزه ساخته شده بودند، برای دوران استقرار استراتیژی منظم و راهبردی نداشتند. کشش و جدبۀ قدرت، به‌صورت بسیار طبیعی، اعضای حزب را از آرمان حزب، به منافع فردی سوق داد.

این مساله البته که مختص جمعیت اسلامی نبود. حزب وحدت اسلامی نیز دچار همین پراکندگی شد و چندین شاخه از یک درخت، سر زد. جنبش ملی نیز با پراکندگی‌های که در نخست توسط جنرال عبدالملک و برادرانش و بعدها توسط ایشچی و کسان دیگر دامن زده شد، تضعیف شد. بخشی از بدنۀ مردمی جنبش در سال‌های پسین به سمت طالب سوق یافت و این مساله جنبش را نیز بیش از پیش تضعیف کرد.

جمعیت اسلامی هنوز فرصت آن را دارد که از منافع فردی و اختلافات سلیقه عبور کند و با طرح یک اساس‌نامه و راهکار منسجم، در مورد شیوۀ انتخاب رهبری جدید، به توافق برسد.

شاخه‌های منشعب جمعیت، شاید در کوتاه‌مدت، هر کدام به وزارت، سفارت و معینیتی برسد، اما هر شاخه در واقعیت خشتی است که از دیوار جمعیت کنده می‌شود و پایه‌های این حزب را سست‌تر و ضعیف‌تر می‌کند.

حزب جمعیت امروز در برابر یک تصمیم تاریخی قرار گرفته است، یا سلیقه‌ها و منفعت‌طلبی‌های فردی را کنار می‌گذارد و با رهبری واحد پیش می‌رود و یا هم فرو می‌پاشد و دیگر در سیاست افغانستان به‌عنوان حزب، نقش مؤثری بازی نمی‌تواند.

نبی ساقی

نوشته‌های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. تحلیل دقیق وبجا است فعلاجمعیت ازهم پاشیده و یگانه شخصیت که میتواند اعضای حزب جمعیت را منسجم بسازد آقای صلاح الدین ربانی است تعدد احزاب به نفع کشور ومردم افغانستان نیست باید درکشوردوحزب قدرتمند مانند ایالات متحده آمریکا وجود داشته باشد دراثر انتخابات شفاف و آزاد یکی از آن میتواند زمام امور را دردست گیردوبازنده منحیث حزب مخالف ویا اپوزیسیون میتواند فعالیت کند وکارکردهای حزب حاکم که زمام امور را دردست دارد به چالش بکشد.

  2. ساقی صاحب موارد مهم را اشاره کرد
    ایشان از قلم بدستان جمعیت اسلامی است

دکمه بازگشت به بالا