کابوس بکارت در افغانستان
در یک محفل عروسی بودم که خانم نسبتن جوان و زیبا از وارد شد. مادرم تا او را دید چشماناش پر از اشک شد و از دل آهی کشید. وقتیکه علت ناراحتیاش را پرسیدم، مادرم گفت که آن خانم نخستین زن برادرش(مامای من) بوده، اما چون باکره نبوده، مامایم در شب عروسیشان طلاقاش داده است. مادرم گفت که زن اول مامایم در دوازدهسالگی توسط یک خویشاوند مرد که همراه آنان در یک سرا زندگی میکردند، مورد تجاوز قرار گرفته بود، اما از ترس جانش تا شب عروسی با کسی این تجربۀ تلخ را در میان نگذاشته بود. مامایم دوستاش داشته و نمیخواسته که طلاقاش بدهد، اما پدر کلان و بی بیام مجبورش کردند. مادرم توضیح داد که چطور پس از آن زندگی زن طلاق شدۀ مامایم با بدبختی ادامه پیدا کرد. او چندین بار ازدواج کرد، اما هیچ یک از ازدواج هایش به طول نهانجامید. برخی از شوهران او معتاد به مواد مخدر بودند و او را طلاق میدادند و یا هم از پیری زیاد فوت میکردند. مامایم به مادرم گفته بود که او هرگز زیبایی و معصومیت همسر اول خود در شب عروسی را فراموش نخواهد کرد.
زنان و دختران زیادی به سرنوشت بدتری از این زن خویشاوند من دچار میشوند. خیلی از زنان وقتیکه نمیتوانند باکرگی خود را ثابت بسازند کشته میشوند. باکرگی کابوس هر زن و دختر افغان است. مادرم من را نمیگذاشت که به درخت بالا شوم و یا هم بایسکلسواری کنم. از خیلی سرگرمیهای کودکی منع شده بودم؛ چونکه مادرم میترسید که به بکارتم صدمه بزنم. اولین باری که عادت ماهوارم را تجربه کردم، از ترس نزدیک بود که بیهوش شوم؛ چون فکر کردم که شاید بکارتم را چیزی شده است.
در کشوری که ارزش یک دختر، تنها به بکارت اوست؛ بهخاطر یک «اشتباه» و یا هم تجاوز، برای همیشه آن دختر برای خانواده و جامعهاش لکۀ ننگ میشود. بدون شک در این اجتماع زنان و دختران زیادی فقط بهخاطر فشار روحی که انتظارات باکره بودن به وجود میآورد؛ به امراض روحی و روانی دچار میشوند. ایکاش بهجای ترساندن دختران، برای ما یاد میدادند که چطور جرأت داشته باشیم و از خود حمایت و دفاع کنیم.
خوب است که خانوادهها از فرزندانشان مراقبت کنند، اما نه اینکه آنها را آنقدر بترسانند که جرأت نکنند برایشان بگویند که کسی به آنها تجاوز کرده است. در حقیقت، بچهها هم مانند دخترها در معرض خطر آزار و اذیت جنسی قرار دارند و به همان اندازه از خطرات روحی و جسمانی آن رنج میبرند، اما چون دلیل اصلی تاکید بر بکارت، کنترول کردن بدن و رفتار زنان است، ما بهجای مواظبت از اطفال مان برای جلوگیری از آزار جنسی، به حفظ بکارت اکتفا میکنیم و تمرکز ما فقط سر دختران ما است. متاسفانه دخترانی که از آزار جنسی و تجاوزی که تجربه کردهاند به خانوادههایشان میگویند هم سرنوشت بهتری ندارند. آنها هم یا کشته میشوند و یا هم به زور، بهعنوان زن چندمی داده یا فروخته میشوند و یا مجبور به ازدواج با متجاوزشان میشوند. آیا میتوان زندگیِ بدتر از همه عمر خوابیدن کنار متجاوز خود را تصور کرد؟ در بعضی از مناطق افغانستان هنوز هم پیشکش دختر داده نمیشود تا از بکارت او اطمینان حاصل نشود. خیلی اتفاق افتاده است خواهران دخترانی که نتوانستهاند بکارت خود را ثابت بسازند، بهعوض داده شدهاند. میگویم «داده شدهاند»؛ چون میدانم در اکثر این ازدواجها نظر و موافقت زن اصلن مطرح نیست؛ آنچه مهم است قیمت او و خواستۀ خریداراناش است.
بهنظر من یکی از راه حلها برای پیشگیری از این خشونتها و جنایتها، آگاهیدهی به مردم است. متاسفانه اکثر ما نمیدانیم که قربانی خشونت هستیم؛ چونکه ما همراه با خشونت کلان شدهایم و خشونت بخشی از زندگی ما شده است. از مادرکلان، تا خاله و عمه گرفته تا زن همسایه را دیدهایم که خشونت را تجربه کردهاند. هر روز اخبار هولناک کشته شدن زنان را در گوشه و کنار افغانستان میشنویم که اکثریتشان بهدست خود خانوادهها اتفاق افتاده است. پسران کوچک پدرانشان را میبینند که مادرانشان را لت و کوب میکنند و آنها فکر میکنند که این درست است و وقتیکه بزرگ شدند، آنها هم همین کار را میکنند. پس قبل از همه باید بپذیریم که احترام گذاشتن به زنان، فقط به خاطر پردۀ بکارتشان، خود خشونت است و به خشونت بیشتر میانجامد. زنان بهخاطر اینکه انساناند، باید قدر شوند، نه بهخاطر یک پرده. همانگونه که بکارت مردان را مطلب گفتوگوهای خود نمیسازیم، از زنان را هم نسازیم.
اگر ما خودمان را آگاه نسازیم و راه حل برای خاتمه دادن به خشونتها علیه زنان پیدا نکنیم، راه و روش گذشتگان؛ که آن را «عُرف» یا «رسم و رواج» گذاشتهاند، برای همیشه ادامه خواهد یافت و هزاران دختر، در آینده نیز قربانی آن خواهند شد. وقتی جوانان خود را آگاه نسازیم، بعدها که صاحب خانواده شدند، آنها نیز همان آداب و رسوم گذشته را تکرار میکنند که متاسفانه خشونت فامیلی هم بخشی از آن است.
اولین چیزی که باید درک کنیم این است که بهصورت طبیعی پرده غشای بکارت در خیلی از زنان وجود ندارد. در بعضی از زنان نیز بکارتشان قسمی میباشد که فاقد خونریزی است. بعضی زنان بهخاطر فعالیت فزیکی شاید بکارت خود را از دست بدهند که این به آن معنا نیست که آنها پاک و خوب نیستند و دلیلی نمیشود که آنها را از کار فزیکی باز داریم. چه خوب میشد اگر مردم ما پاکی و خوبی را در اخلاق و افکار زنان تعریف میکردند، نه در مسایل حاشیهیی که هنوز قطعیتی در آن زمینهها وجود ندارد و بیشتر به یک «توهم» میماند. دردناکترین حقیقت زندگی زن افغان شاید این باشد که شب عروسیاش از ترسناکترین و پر اضطرابترین شب زندگیاش است. آیا بهتر نیست زندگیِ جدید را با شادمانی و محبت، پذیرش و صداقت آغاز کنیم، نه با ترس و اضطراب؟
نویسنده: تمنا ایوبی