از رویازدگی تا سیاستزدگی سینما/ رویای جامعۀ افغانی چیست؟
میان زیستن و زندگی فاصلهیی است که با «رویا» پُر میشود؛ رویاهایی که انگیزه میدهند، هدایت میکنند و بر ارزندگی زیستن میافزایند. نقش رویا در سینما نیز بههمینسان است. حیات فلم نیز همچون حیات فردی، تابع قاعده «رویاطلبی» است. هر فردی خود را نه بر اساس واقعیتش که بر مبنای رویاهایش تعریف میکند. سینمای امروز (سینمایی که تاکید و تکیه بر تفکر دارد) را نیز میتوان بر پایۀ همین رویاها تعریف کرد و شناخت؛ رویاهایی که اگرچه بهطور مطلق تحققپذیر نیستند؛ اما میتوان برای دستیابی نسبی به آنها کوشید.
به فلمهای «رویاپرداز» سینمای امریکا توجه کنید. در سال 1931، جیمز تروسلو آدامز، در کتاب «حماسه امریکا»، مردم این کشور را با واژهیی جدید آشنا کرد؛ واژهیی که خیلی زود در سراسر جهان طنینانداز شد: «رویای امریکایی.»
پس از آن، این واژه، فارغ از هرگونه ارزشگذاری و قضاوت درباره میزان تحقق، خطِ مشی آرمانی جامعه امریکا و مردم آن کشور شد، و به مثابه نقشه/راهی شد که میتوان امریکاییان آن زمان و اکنون جامعه امریکا را با آن شناخت. در این میان اما، سینماگران از این مرجع و ایده استقبال کردند و در صدد تبیین ابعاد مختلف آن «رویا» برآمدند. صحنه مرگِ «جرج آرمسترانگ کاستر» در فلم «آنها چکمه به پا مردند» نمونهیی از تبلیغ «رویای امریکایی» است. کاستر در حالی جان میبازد که در یک دست شمشیر و در دست دیگر پرچم امریکا را گرفته است. از یکنظر، شاید یک نما، یک فریم، یک سکانسِ از یک فلم زیاد مورد توجه واقع نشود، اما با کمی دقت، متوجه میشویم که تمام فلم در خدمت همان یک نما، یک فریم، یا یک سکانس است!
هر ملتی رویاهای مختص به خود دارد؛ رویاهایی که در دل تاریخ زاده شده، در گذر زمان صیقل خورده، در بطن جامعه رشد کرده، گاه در اعماق ذهنها پس نشسته و گاه تا نوک زبانها پیش رانده شده است؛ رویاهایی که آگاهانه یا ناخودآگاه به رفتار و گفتار فردی و جمعی تبدیل و فعل و انفعال را موجب میشود. این رویا اصالتی عمیق دارد و نمیتوان تجویز و ترزیقشان کرد.
در این میان، رسالت گروههای پیشرو، دستگاههای شاخص فرهنگی، شخصیتهای نخبه؛ شناختن این رویاها، تفسیر آنها و یافتن راهکارهایی در جهت رسیدن به اهدافِ فرضی است. در واقع شناخت رویاهای هر جامعه، به مثابه یافتن الگویی است که میتواند به کنشهای فردی و جمعی جهت بدهد.
حالا بیایید کمی از خودمان بپرسیم که: رویای جامعه افغانی چیست؟ چگونه شکل گرفته؟ تا کجا محقق شده و چگونه میتوان آنها را پیش برد؟ اینها پرسشهایی است که کمتر مطرح شده و پاسخهایشان نیز چندان در دسترس نیست؛ اما بیشک شناخت رویاها میتواند به پویایی هرچه بیشتر جامعه کمک کند.
اگر قصههای فلمهای تولیدشده در یک جامعه را، تلفیقی از واقعیتها و داشتههای آن جامعه و خیال/رویا بپنداریم، با فلمهایی که ما میسازیم، و با قصههایی که ما میبافیم، بهراحتی متوجه وضعیت رویاطلبی جامعهمان میشویم. استخراج «رویاها» از متن جامعه، بسط و تفسیر و تلاش برای دستیابی به آنها، عزم همگانی میطلبد؛ عزمی که کمتر در سطوح مختلف جامعه دیده شده است. برای نمونه، «هالیوود» همگام با «کلانالگوهای» جامعه امریکا، به کارخانه «رویاسازی» تبدیل شده که نقش بسیار فراگیر در جهتدهی نوع نگاه امروز مردم امریکا دارد. از سفر به سیارهها گرفته و تولید و تربیه ارتشهای رباطی، که قرار است جهان را در تسلط خود بگیرد! اما ما در عرصه فرهنگ بهویژه سینما، نتوانستهایم آنطور که باید و شاید رویاهای خود را عرضه و ترویج کنیم (واکاوی این مساله را میگذاریم بهدوش کلانهای فرهنگیمان!) و اینجا تنها به طرح مساله بسنده میکنیم.
در واقع، رویاها در عرصه فرهنگ و هنر و حتا در بدنه جامعهمان مغفول مانده و در عوض ترجیح دادهایم همهچیز را از کانال سیاست بگذرانیم!
محمدآغا ذکی؛ عکاس و فلمساز