وزارت امور زنان؛ ضعف شدید در اولویتبندی و برنامهریزی
وزارت امور زنان بیش از یک دهه است که به نمایندگی از زنان افغان در سطح ملی برنامهریزی مینماید و سرمایههای ملی و بینالمللی را به هدف بهبود وضعیت زنان و توانمندسازی آنان جذب و مصرف میکند.
فلسفۀ وجودی این وزارت تغییر در وضعیت زنان و تقویت نقش و سهم آنان در تمام عرصههای اجتماعی است. مهمترین دستاورد این وزارت تدوین «پلان کاری ملی برای زنان» میباشد که هنوز حتا به ۳۰درصد از اهداف تعریفشدۀ آن دست نیافته است.
البته قصد چشمپوشی از دستاوردهای خوب این وزارت مثل هماهنگی در تدوین قانون منع آزار و اذیت زنان و کودکان و ایجاد آدرسهای ولایتی جهت حمایت از زنان ندارم، ولی نمیتوانم به عنوان یک فعال حقوق زن از کمکاری و سلیقهانگاریها در این وزارت بیاعتنا عبور کنم.
قبل از رفتن به دور محور اصلی مساله انکار نمیکنم که سلیقهانگاری، بیاعتنایی نسبت به توانایی کارمندان، نگاه سهمیهمحور نسبت به موقفهای اداری و نبود کارآیی، از ویژگیهای تمام وزارتخانههای ماست.
پس وقتی همۀ ادارهها عاری از کاستیها و کمکاریها نیست؛ چرا از وزارت امور زنان انتقاد میکنیم؟ با پاسخ به این سوال میخواهم منسجمتر سخن بگویم.
وزارت امور زنان چشم امید زنانی هست که قرنهاست میان سنتهایی که فراتر از قانون و قرآن حکومت میکند، جنس دوم پنداشته شده و جبر تاریخی را تحمل میکنند. بابت همین است که نگاه زنان به این وزارت نسبت به سایر ادارهها متفاوت و توقع نیز بیشتر است.
پیامد پانزده سال پالیسیسازی چیزی نیست جز انباشت اوراق گَردوغبارگرفته در میز مدیران حکومت. وزارت امور زنان بهجای مبارزه جهت نابرابری جنسیتی در لایههای اجتماعی، خود را با تدوین پالیسیهای کلی مصروف کرده است.
داشتن برنامه و پالیسی یک اصل میباشد، ولی توان لابیگری برای تطبیق این پالیسیها و برنامهها اصل مهمتر از داشتن این اسناد است. توان لابیگری با مدیران توانمند، متعهد و واقعگرا معنا پیدا میکند، مدیرانی که توان درک آسیبپذیری زنان را با توجه به سیاستهای حاکم و نوع قضاوت و نگرشها به زنان داشته باشند.
مدیران توانمند پروسههای کلی قانون را تسهیل میبخشند، مدیران توانمند با نمایش سبک مدیریت خویش، نگاهها را نسبت به قدرت مدیریت زنان مثبت میسازند، اما مدیران وزارت امور زنان چه میکنند؟ مدام زنان را در مقابل طعنه مردان قرار میدهند. ما از خشونت مردان علیه زنان صحبت میکنیم، ولی ما را از خشونت زنان علیه زنان طعنه میدهند. ما از بیباوریها نسبت به توانمندی زنان از مجموعۀ مردانه شکایت میکنیم، لیکن ما را به عدم همدیگرپذیری بین زنان طعنه میدهند.
آنچه باورمندی را نسبت به یک حکومت بهصورت کل و نسبت به یک اداره بهصورت خاص تقویت میکند، منطق و زبان آن حکومت و اداره است.
ضعف و چنددستگی در رهبری وزارت امور زنان و برخوردهای سلیقهیی باعث شده که این وزارت نتواند در مسیر تحقق اهدافاش برنامهریزی و به تعهدهای دولت مبنی بر حمایت از زنان جامۀ عمل بپوشاند.
امروز این وزارت یکی از ناکارآمدترین و ضعیفترین ادارههایی میباشد که انتقادهای جدی مردم، جامعۀ جهانی و بهخصوص فعالان حقوق زن متوجه آن است.
تیم رهبری فعلی وزارت امور زنان نه تنها که از دانش، تجربه و توانایی کافی برای هدایت و عبور این وزارت از بحرانها برخوردار نیست؛ بل باعث تشدید نگرانیها و بحرانها گردیده است.
موضوعهای مهمی چون دسترسی زنان و دختران به آموزش، صحت، امنیت و شغل با گذشت هر روز بدتر میشود، قضایای خشونت هر روز رنگ تازهیی به خود میگیرد و حوزۀ آن گسترش می یابد، اما رهبری وزارت آنچنان درگیر رقابتهای منفی درونگروهی است که کمتر مجال نظاره به ماحول را مییابد.
مدیران ارشد این وزارت فهم کافی از وضعیت حاکم را نداشته و بابت همین بهجای اینکه مبتنی بر ضرورتهای عینی زنان در عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و … برنامهریزی نمایند؛ تبدیل به بیوکراسان بیمسوولیت شدهاند.
با وجودی که وزارت امور زنان در بدنۀ قوۀ اجرایی ایجاد گردیده، اما هیچگاه از محدودۀ پالیسیسازیهای کلی عبور نتوانسته است. این وزارت میتوانست نقطۀ عطفی برای تحولها و تغییرهای شگرف در خصوص حمایتهای لازم برای زنان کشور باشد. در طول سالهایی که از عمر دولت دموکراتیک در افغانستان گذشت و رقمهای بزرگی از کمک جامعه جهانی جهت تقویت و توانمندسازی زنان سرازیر شد، امروز باز هم زنان افغان از آسیبپذیرترین قشر جامعه محسوب میشود.
واقعیت اینجاست که رهبری وزارت امور زنان در دو دورۀ حکومت، ضعیفتر از آن بوده و است که بتوان از آن، انتظار تغییر در وضعیت زنان را داشته باشیم.
عارفه پیکار؛ استاد دانشگاه و فعال حقوق زن