تحلیل

راه دراز افغانستان تا صلح

آناتول لیون Lieven Anatol استاد دانشگاه جورج‌تاون قطر و مهمان دانشکدۀ مطالعات جنگ در کالج کینگز لندن است. او در 1980 به عنوان روزنامه‌نگار انگلیسی در امور هند، پاکستان و افغانستان فعالیت می‌کرد. تازه‌ترین کتابش که چاپ شده “پاکستان” نام دارد. او در میان سال‌های 2013 و 2016 برای تحقیق و پژوهش، پنج بار به افغانستان سفر نموده است.

نخستین دور مذاکرات صلح میان طالبان و دولت افغانستان، زمانی بی‌نتیجه به پایان رسید که ملا اخترمحمد منصور رهبر گروه طالبان در یک حمله هوایی جنگنده‌های بدون سرنشین امریکایی، به تاریخ ۲۱ می ۲۰۱۶، در پاکستان کشته شد. دولت اوباما از ادامه مذاکرات بسیار امیدوار بود تا آن‌جایی که نتیجۀ مذاکرات مثبت پیش برود، در غیر آن، راه دیگر این بود که با استفاده از یک استراتژی نظامی، سران آنان را نابود سازد.

همزمان با آن، طالبان مرگ ملا منصور، رهبر خود را باعث شکست خود ندانسته و برعکس امیدواراند که با انتخاب ملا هیبت‌الله آخندزاده به عنوان رهبر طالبان، به موفقیت‌های بیشتری دست یابند و جای ملا اختر را پر سازند. همچنان معاون مولوی هیبت‌االله که جانشین پدرش، جلال‌الدین حقانی است، شخص تأثیرگذاری به نظر می‌رسد. از دید طالبان این رهبری جدید نه تنها ضعیف نیست، بلکه قوی‌تر از ملا اختر خواهد کرد. این در حالی است که واشنگتن از رابطۀ شبکه حقانی با سایر گروه‌های دهشت‌افگن از جمله القاعده، خبر داده است و احتمالن این ادعا به این دلیل باشد که این رابطه، نتیجۀ مذاکرات را مخدوش می‌سازد.

در نتیجۀ چنین وضعیتی، این احتمال وجود دارد که جنگ افغانستان به درازا بکشد و در چنین شرایطی راه حل این است که ایالات متحده، باید به خاطر حفظ وضعیت در افغانستان نیروهای هوایی و عملیات ویژه را در حد لازم تقویت کند تا ارتش از متلاشی شدن، نجات پیدا کند. به دلیل این که در سیاست افغانستان مسایل قومی برجسته است، امریکا باید بارها میان گروه‌های مختلف سیاسی پادرمیانی کند و حتا در صورت نیاز، از رقابت‌های سیاسی نادرست قومی جلوگیری کند و نگذارد که بار دیگر این کشور به یک پناه‌گاه بزرگ تروریسم جهانی تبدیل شود. آن‌چه که من در سفرهای اخیر خود در افغانستان دیده‌ام، نشان می‌دهد که مشکلات قومی در این کشور به طالبان در براندازی دولت مرکزی کمک زیادی می‌کند و این معضل‌ها می‌تواند کشور را تا پرتگاه نابودی و جنگ‌های داخلی بکشاند.

فروپاشی و بی‌نتیجه ماندن روند صلح نه تنها به وخامت روابط میان افغانستان و پاکستان منتهی می‌شود که گذشته از آن روی روابط پاکستان و ایالات متحده نیز تأثیر منفی می‌گذارد و در پیشرفت مذاکرات صلح بی‌تاثیر نیست. دولت افغانستان و بسیاری از مقامات ایالات متحده، پذیرفته‌اند که پاکستان هرگز در مورد روند صلح، صادقانه عمل نکرده و گذشته از آن، راه‌برد این کشور هنوز متکی به حمایت از طالبان و دیگر گروه‌های افراطی استوار است. برعکس دولت پاکستان معتقد است که واشنگتن و کابل هیچ‌وقت صادق نبوده و به روند صلح در افغانستان، صدمه زده است. انتقاد پاکستان، این است که ایالات متحده و افغانستان بازی دوگانه‌یی دارند و با تقسیم نمودن به طالبان افغانستان، پاکستان و میانه‌رو، بیشتر به فکر کشاندن جنگ به خاک پاکستان‌اند.

پیش از آن که مذاکرات صلح میان طالبان و دولت آغاز شود، برای از سرگیری به یک معامله بزرگ سیاسی نیاز است که بتواند منافع دو طرف را در نظر بگیرد. با توجه به فاصلۀ میان طالبان و دولت، هرگز امکان توافق ابتدایی هم میان دو طرف وجود ندارد. انتظاراتی که رییس‌جمهور غنی از جریان مذاکرات دارد، بسیار خوش‌بینانه است. از سوی دیگر سوء مدیریت نه تنها نتیجه بخش نبوده بلکه باعث افزایش سرخوردگی و تلخی در میان مردم شده است. تقریبن تمام پروسۀ صلح نه تنها یک مدت زمان بسیار طولانی را در بر گرفت که افزون برآن با ادامۀ جنگ همراه بوده است. حتا در عملی‌ترین شرایط برای مذاکرات صلح، هر دو طرف به شرایط مناسب چانه‌زنی ضرورت دارند تا خواست‌های خود را مطابق آن مطرح کنند.

با این‌حال چنین مذاکره‌یی بی‌معنا است، زیرا شرایط چانه‌زنی میان طرف‌ها موازی نبوده و تصمیم‌گیری را دشوار و طولانی می‌کند. برای این که این گفت‌وگوها نتیجۀ درست بدهد، هردو طرف باید به عناصری تأکید کنند که باعث جلب اعتماد عمومی در این کشور شود. بدون توجه به روابط و منافع گروه‌های قومی، نمی‌توان مطمین شد که مذاکره، به نتیجۀ مطلوب برسد و ممکن است منجر به پیروزی یکی و باخت دیگری شود و به مشکلات این کشور بیفزاید.

در دو سال گذشته روند صلح در افغانستان، غیرواقعی بوده و نزدیک به انتظارات غیرواقعی در ایالات متحده نسبت به پاکستان بوده است. این انتظارات غیرواقعی از این‌جا ناشی می‌شود که پاکستان با در نظرداشت نفوذی که بر طالبان دارد، می‌تواند آنان را تحت یک فشار معین، حاضر به گفت‌وگو کند تا بر سر میز مذاکره بنشینند. برخلاف تصور، چنان‌که از نقش پاکستان انتظار می‌رفت، این کشور دیگر قادر نیست که به گروه طالبان، فشار وارد کند تا به سوی حل‌وفصل مشکلات، گام‌های موثری بردارند یا دست‌کم حتا فشار وارد کند که در صورت حاضر نشدن، پاکستان را ترک کنند. از سوی دیگر این که پاکستان به طالبان فشار وارد کند، در مغایرت با اهداف استراتژیک آن کشور در راستای استفاده ابزاری از گروه‌های افراطی قرار دارد.

این گروه‌ها، فشار بر طالبان را یک عمل نا‌مطلوب و خلاف باورهای اسلامی می‌پندارند.

این پرسش مطرح می‌شود که موضع اصلی حکومت افغانستان در رابطه به پیش‌برد گفت‌وگوهای صلح چیست؟ پاسخی که می توان ارایه کرد، این است که این اطمینان میان طرف‌ها وجود ندارد که شرایط خود را روشن و اولویت‌بندی کنند. رهبران طالبان در نشست‌های خبری هنوز نیت واقعی‌شان را در مورد مذاکرات صلح نمی‌گویند و صرفن از روی عادت، بعضی چیزها را در برابر پرسش‌های رسانه‌ها بیان می‌کنند. با این حال، با توجه به نتایج جلسات نشست‌های عمومی، خصوصی و دیدارهای که در طول سه سال گذشته با مقامات افغانستان و با برخی از چهره‌های سرشناس داشتم، به نظر می‌رسد که روند مذاکره بیشتر نمایش دقیق از موقعیت کنونی پیروان رییس‌جمهور و از همه بیشتر عناصر عملی در میان اعضای طالبان است.

دولت بارها موضع خود را در مورد گفت‌وگوهای صلح با طالبان اعلام کرده که آنان باید قانون اساسی این کشور را بپذیرند و سلاح‌های خود را به زمین بگذارند، در عوض دولت متعهد است تا امنیت آنان را تامین کنند تا بتوانند در آرامش و با اطمینان خاطر در افغانستان زندگی کنند. از نیت دولت افغانستان چنان معلوم می‌شود که اعضای طالبان شامل عفو عمومی شوند. به نظر می‌رسد که این معامله هم‌چنان شامل حزب اسلامی حکمتیار نیز شود تا اعضای این حزب که در حال جنگ با دولت افغانستان است، به پروسۀ صلح بپیوندند.

در طول مدتی که من در کابل بودم، حزب اسلامی حکمت‌یار، هیاتی را به منظور بازدید و گفت‌وگو با حکومت به کابل فرستاد تا در مورد پیش‌شرط‌های این حزب، با دولت افغانستان مذاکره‌ها را آغاز کنند.

نماینده‌های حزب اسلامی موضوعاتی را به عنوان خواست اصلی خود مطرح کردند و آن ظاهرن این بود که به منظور به دست آوردن مشاغل دولتی و مسکن از نزاع‌های سیاسی و جنگ گرم دست بر می‌دارند و در مبارزه‌های انتخاباتی شرکت می‌کنند. هرچند که پیشنهاد مهم حکمتیار به دولت افغانستان این بود، زمانی به مذاکره حاضر می شود که بدون قید وشرط باید نیروهای خارجی افغانستان را ترک کنند، اما از سوی دیگر برخلاف این ادعا دیده می‌شود که درحال‌حاضر نماینده‌های مطرح این حزب، در بخش‌های مختلف نهادهای مهم دولتی و پست‌های کلیدی به ویژه در پارلمان حضور پررنگ دارند و کمتر حساسیتی نسبت به حضور نیروهای خارجی در افغانستان دارند.

نگاه طالبان نسبت به حزب اسلامی این است که این حزب آمادگی دارد تا به دولت افغانستان تسلیم شود. برعکس آگاهی که من از افراد نزدیک و وابسته به طالبان دارم، می‌دانم که آنان هیچ‌گاهی گزینۀ تسلیم را روی دست ندارند و تسلیم‌شدن را خلاف تعهدهای اصلی خود می‌دانند. همچنان شبکۀ حقانی، با سابقۀ چهل ساله و با ارادۀ تغییرناپذیری که در برابر دو ابرقدرت (اتحاد شوروی سابق و ایالات متحده امریکا) داشتند، هنوز با سرسختی تمام با همان روحیه جنگ‌جویانه و افراطی ادامه می‌دهند و هیچ تغییری را در شعار و اهداف خود نمی‌پذیرند. مخالف‌های افغانستانی خود و احزاب جهادی دیگر که در کنار آنان در برابر شوروی سابق با هم جنگیده بودند، آنان را گروه‌های نامشروع و منحرف می‌دانند و جنگ علیه آنان را تا پایان کار،روا می‌دانند. سابقۀ فعالیت آنها نشان می‌دهد که هرگز به ترک موضع خود تحت هرنوع شرایطی حاضر نیستند؛ دلیل این که آنان حاضر به مذاکره نیستند، فکر می‌کنند که به تدریج برنده هستند و در نهایت پیروز میدان می‌شوند و حکومت اسلامی خود را در مطابقت با شعارهای خود بنیاد می گذارند.

چنان که شرایط صلح از جانب طالبان با دولت افغانستان روشن است، در میان آنان می‌توان دو چیز را درک کرد: ۱) اختلاف بر سر گفت‌وگوهای صلح که یک تعدادی طرف‌دار صلح‌اند و تعداد دیگر حاضر به مذاکرۀ صلح با حکومت افغانستان نیستند. ۲) نقاط اصلی و نقاط فرعی در اهداف آنان است، که چندان روشن نیست.

طبق نشست‌ها و گفت‌وگوهایی که من بارها با اعضای بلند طالبان داشتم، به این نتیجه رسیدم که بخشی از افراد آنان خوشبین به تداوم مذاکرات صلح هستند در حالی‌که تعداد زیادی از آنان صلح و مذاکره با دولت افغانستان را بیهوده می‌دانند. این پرسش مطرح است که آیا طالبان یک گروه یک دست است که با آنان مذاکره کرد؟ در میان طالبان یک تعداد کسانی هستند که ایدیالوژی میانه دارند، اما این میانه‌روی در مقابل تعداد دیگری که به یک پیروزی حتمی باور دارند و حاضر به مذاکره نیستند، بسیار اندک است. افراد تندرو به سادگی پذیرفته‌اند که پیروزی نظامی در برابر دولت افغانستان و طرفدارهای بین‌المللی‌اش صددرصد عملی است و این پیروزی زمینۀ بازسازی امارت اسلامی را که در سال ۲۰۰۱ م. کاملن نابود شد و فرو پاشید را فراهم خواهد کرد. کسانی هم هستند که باور دارند چنین پیروزی، با توجه به مجموعه‌یی از نیروهای ملی و منطقه‌یی مخالف طالبان و تغییرهای به وجود آمده در جامعه افغانستان که از سال ۲۰۰۱ رخ داده است، غیرممکن به‌نظر می‌رسد. مردم افغانستان باوجود همۀ مشکلات از نظر روانی به این باوراند که دیر یا زود گفت‌وگوهای صلح نتیجۀ مثبت خواهد داد و این صلح باعث می‌شود که از گسترش گروه‌بندی‌های بالفعل که جنگ در افغانستان را به سود خود می‌دانند، جلوگیری شود.

طرفدارهای گروهی از طالبان شایعاتی را رد می‌کنند که گویا ملا اخترمحمد منصور، طرفدار پیشرفت مذاکره با دولت افغانستان بوده است. این تعداد از طالبان به گونه‌یی سرسختانه، هرنوع شرایطی که منجر به تسلیم آنان شود و یا این‌که آنان را به میز مذاکره بکشاند، مخالفت می‌کنند. به‌نظر می‌رسد که این گروه، برای یک جنگ طولانی می‌اندیشند و هرگز مایل نیستند که برای بهبود وضعیت افغانستان به میز مذاکره حاضر شوند. افزون بر آن، بسیاری باور دارند که طالبان، به گروه‌های مختلف از جمله میانه‌رو و تند‌رو قابل تقسیم‌اند، اما بدبختانه این مرز، جداکنندۀ میان دو گروه چندان ثابت و برجسته نیست. چنان‌که یک روزنامه‌نگار پاکستانی در اوایل سال روان در مصاحبه‌هایی که با افراد برجستۀ شبکۀ حقانی داشته است، گفته که نتایج این مصاحبه نشان می‌دهد که اکثر فرمانده‌ها و رهبرهای این شبکه با ادامۀ مذاکرۀ صلح به شدت مخالفت دارند و هرگز در مواضع خود تغییر وارد نمی کنند و به فکر به پایان رساندن جنگ خود برای پیروزی نهایی هستند. در دیدگاه سراج‌الدین حقانی، رهبر شبکۀ حقانی هیچ نشانه‌یی از پذیرش مذاکره برای برقرای صلح در افغانستان دیده نمی‌شود.

این پرسش به میان آمده است که آیا تحولات افغانستان منجر به حل‌وفصل نزاع‌ها با طالبان می‌شود و یا این‌که هرج‌ومرج و جنگ داخلی را بیشتر شدت می‌بخشد؟ با وجود آن که اسلام‌آباد به این نتیجه رسیده است که از این به بعد دیگر با یک گروهی یک‌دست به نام طالبان مواجه نیست که پیش از دهۀ هشتاد و حتا تا مدت‌های بعد از آن بود، اما بازهم این کشور مصمم و مطمین است که هنوز بر بخش عمده‌یی از طالبان کنترل کامل دارد و می‌تواند از آنان در راستای منافع خود استفادۀ ابزاری کند. اسلام‌آباد معتقد است که هند، ایران و روسیه، همه گروه‌های ابزرای و وابسته به خود را در سال‌های اخیر در افغانستان به‌دست آورده‌اند. این گروه‌های وابسته، همان نیازهایی را برای این کشورها برآورده می‌کنند که طالبان اصلی به پاکستان می‌کردند و اکنون هم در همان تعهد خود وفادار مانده‌اند. اما با آن‌هم پاکستان زمانی می‌تواند، جنگ خانه‌به‌خانه را توسط طالبان در افغانستان رهبری کند که از مسایل جاری و مشکلات داخلی خود آسوده‌خاطر باشد. چنین طرحی، پیش از دهۀ هشتاد ممکن بود، اما دیگر امکان‌پذیر نیست، زیرا پاکستان دیر یا زود یک رویارویی خونین با طالبان پاکستان خواهد داشت و این کشور جان هزاران شهروند و هزاران سرباز و پولیس خود را باید برای مبارزه با طالبان پاکستان با خطر مواجه کند، تا قضیۀ طالبان پاکستان را به یک‌بارگی حل‌وفصل کند.

تمام تحلیل‌ها در مورد پاکستان این است که این کشور نه تنها حامی طالبان است، بل ابزار خوبی برای استفاده از طالبان در منطقه است. اما مشکل اینجا است که اظهارات پاکستان و سرویس‌های مخفی در افغانستان تقریبن به‌طور کامل، بی‌ارزش است. با این‌همه پاکستان پناه دادن به طالبان را در این کشور رد می‌کند. در یک بحث که در اول مارچ سال روان، در شورای روابط خارجی مشاور امنیت ملی بود و مشاور روابط خارجی پاکستان سرتاج عزیز بیان داشت که پناه دادن به رهبران و خانواده‌های طالبان از سوی پاکستان قابل توجیه است. اولن این که پاکستان آن‌گونه که ادعا می‌شود به طالبان پناه‌گاه نداده و اگر چنین ادعایی هم ثابت شود، دلایل زیادی می‌تواند داشته باشد. این حرف او به این معنا است که کلید قفل مشکلات مربوط به مذاکرات صلح در افغانستان در دست پاکستان است و هر نوع مذاکره برای صلح در افغانستان، باید با رضایت کامل پاکستان صورت گیرد، در غیر این همۀ مذاکرات بی‌نتیجه می‌ماند.

اطلاعات غربی، به‌ویژه سایت افشاگر ویکی‌لیکس اطلاعات قابل اعتمادی در رابطه به حمایت پاکستان از طالبان به نشر رساند. اطلاعات ویکی‌لیکس با استناد به اعترافاتی که زندانیان طالبان در امنیت ملی افغانستان داشته‌اند، نشان می‌دهد که این اطلاعات در بازجویی از رهبران‌شان صورت گرفته و بیشتر قابل اعتماد است. در این‌جا، شکی نیست آن‌گونه که زندانیان اعتراف کرده‌اند، استخبارات پاکستان آنان را برای جنگ‌های خونین و تدریجی در افغانستان حمایت می‌کند.

در سفری که در ماه جون سال روان به افغانستان داشتم، به این نتیجه دست یافتم که بسیاری از مشکلات افغانستان به پاکستان برچسب زده می‌شود. چنان‌که یکی از مقامات بلندپایه غربی به من گفت: انفجاری که در ۱۹ ماه اپریل سال روان منجر به کشته شدن ۶۴ نفر در کابل شد و درین انفجار مستقیمن پاکستان طالبان را کمک کرده بود. تسلیحاتی که در این کامیون جا‌سازی شده بود همه از جانب “آی‌اس‌آی” پاکستان تهیه و در دسترس طالبان قرار داده شد تا این حمله را در کابل اجرا کنند. یک مقام دیگر اطلاعات غرب به من گفت: مواد و بمب‌هایی که در این کامیون جا‌سازی شده بود از کود نیترایت بوده که در افغانستان و پاکستان به آسانی قابل دریافت است. از این مواد در حمله‌یی که به شهر اوکلاهما صورت گرفته بود نیز استفاده شده است.

پناه‌گاه‌های امنی که در پاکستان از دیرزمان به این سو برای طالبان وجود دارد، به طالبان افغانستان بسیار با اهمیت است و درواقع به کمک این پناه‌گاه‌های امن در پاکستان است که طالبان تمامی تصمیم‌های مهم خود را سازماندهی و عملی می‌کنند و از آن‌جا است که بارها توانایی تجدید نیرو را دارند.  وجود این پناه‌گاه‌ها، نه تنها برای تداوم جنگ و نا‌امنی در افغانستان محدود نیست، بلکه شامل حمله‌های مرگ‌بار انتحاری در هند هم می‌شود. حمله‌های شبکه حقانی، بیشتر از این پناه‌گاه‌ها صورت می‌گیرد و اطلاعاتی که از سوی کشورهای غربی به نشر رسیده است، نشان می‌دهد که بودجۀ سالانۀ طالبان، از ۳۰۰ تا ۶۰۰ میلیون دالر در سال است. این مبلغ، برابر به یک دهم از کمک‌های ایالات متحده در سال، برای ارتش ملی افغانستان است. همچنان طالبان می‌تواند بدون حمایت پاکستان، بخش بزرگی از منابع خود را از قاچاق مواد مخدر تامین کنند. تفنگ، مسلسل، نارنجک‌انداز و بمب‌های دست‌ساز و حتا  سلاح‌های سنگین‌تر از آن را می‌توانند به راحتی از افغانستان و پاکستان تهیه کنند.  تاکنون سلاح‌های مورد نیاز طالبان محدود به کمک‌های بود که کشورهای مختلف به مجاهدین افغانستان داشتند و بیشتر این سلاح‌ها، در دهۀ ۱۹۸۰ توسط ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی به مجاهدین شده بود که تا‌کنون در دسترس طالبان و گروه‌های مختلف در افغانستان قرار داشت. این‌که پاکستان می‌تواند بر طالبان بیشتر فشار وارد کند تا در مذاکره آماده شوند، یک ادعای آشکار است، اما به‌سادگی ممکن نیست که اقدام به تعطیل تبلیغات طالبان در خاک خود کند.

با این‌حال شواهد فراوان وجود دارد که همکاری اطلاعاتی پاکستان با طالبان فراتر از پناهگاه‌های امن به آنان است. منابع معتبر از مناطق قبیله‌یی فدرال پاکستان به من گفت: رهبری شبکۀ حقانی که در وزیرستان پناه‌گاه داشتند در حمله‌های نیروی ارتش پاکستان در سال ۲۰۱۴ از وزیرستان به منطقۀ دراره تیرا در خیبر نقل مکان کردندو  از آن‌جا به پاراچنار و سپس به افغانستان رفتند و حمله‌های خود را شروع کردند. اگر درست باشد، این حرکت احتمالن نمی‌تواند بدون کمک پاکستان صورت گرفته باشد.

در صورتی‌که طالبان به فشارهای پاکستان به مذاکره، از خود آمادگی نشان دهند، خواه‌نا‌خواه از دستورهای حکومت پاکستان ناگزیراند پیروی کنند. اصراری که از جانب ایالات متحده و افغانستان بالای پاکستان شد تا در به پیروزی رسیدن مذاکره عملن کمک کند، می‌تواند به پاکستان یک شانس دیگر را فراهم کند تا به نحوی دیگر از طالبان استفاده کند و در پاسخ به اصرار ایالات متحده و افغانستان بگوید که طالبان را تشویق کردیم تا به میز مذاکره آماده شوند، اما این‌که نتیجۀ مثبت می‌هد یا نه؟ پاکستان مسوولیتی ندارد. این رفتار نشان می دهد که بازهم نسبت به پیشرفت مذاکره صداقت ندارد و به دنبال بهره‌برداری از این گروه است.

سوال این است که کابل و واشنگتن چه کاری می‌تواند نسبت به این رویکرد اسلام‌آباد انجام دهد؟ اگر قرار باشد که کابل به خواست پاکستان توجه عملی نشان دهد، می‌تواند اقدام‌های مشخصی را برای محدود کردن نفوذ هند، مثلن با بستن کنسول‌گری هند در جلال‌آباد روی دست گیرد تا رضایت پاکستان جذب شود. اما چنین‌کاری در شرایط کنونی برای دولت افغانستان ممکن نیست؛ زیرا از یک‌طرف، احساسات مردم افغانستان اجازه نمی‌دهد که به خاطر دیکتۀ یک کشور که منافع خود را دارد، رابطۀ افغانستان با کشور دیگری خراب شود و دوم این‌که هند در سال‌های اخیر به اثبات رسانده است که در کنار مردم افغانستان بوده و کمک‌های زیادی به این کشور کرده است. افغانستان بیش از پاکستان و هر کشور دیگری به هند ضرورت دارد. مشکلی که میان افغانستان و پاکستان وجود دارد خط جنجالی یورند است. کابل می‌تواند بیش از همه به جامعۀ بین‌المللی بپیوندد و در نهایت، این مشکل تاریخی که توسط امپراتوری بریتانیا بین افغانستان و پاکستان است را به‌عنوان یک مرز بین‌المللی حل کند و این مرزها که نتیجه استعمار بودند را در حال حاضر با استفاده از راه‌های حقوق بین‌الملل حل کنند. این سوال نزد مردم افغانستان خلق شده است که آیا هنوز شور ملی‌گرایی برای ما بهتر است یا اینکه بخشی از خاک پاکستان را که ادعا می‌شود، خاک مقدس افغانستان است را از آن بگذریم و یا این‌که برای همیشه این قضیه یک طرفه شود. برخی‌ها می‌ترسند که این موضوع ممکن است به تکه‌تکه شدن نظام سیاسی افغانستان منجر شود. این موضوع هنوز می‌تواند به قدرت رسیدن حامد کرزی را فراهم کند. او به دنبال این است که دولت کنونی سرنگون شود تا با شعار قرار دادن مسایل ملی و شعارهای ملی‌گرایانه و عوام‌فریبانه راه را برای بازگشت دوباره‌اش به قدرت هموار کند.

کشمکش تاریخی بر سر مرز “دیورند” در این اواخر به موضوع درخور توجه و با اهمیتی برای کرزی تبدیل شده است. او پس از آن‌که دورۀ ریاست‌جمهوری‌اش به پایان رسید نسبت به خطر دیورند از خود بسیار پشت‌کار نشان داد تا با چهرۀ ملی در رابطه به خط دیورند سخن بگوید و این موضوع را به حیثیت مردم افغانستان نسبت دهد. درواقع او این موضوع را به شعار خود تبدیل کرده است و در سال ۲۰۰۷ بود که ایالات متحده به کرزی پیشنهاد کرد که باید به عنوان رییس‌جمهور، مشکل تاریخی دیورند را به هر شکلی ممکن، حل کند و به این موضوع، نقطه پایان بگذارد. کرزی با این پیشنهاد نه تنها موافقت نکرد، بل بسیار ناراحتی از خود نشان داد. او این موضوع را به عنوان خط  قرمز افغانستان مطرح کرد که هیچ کسی حق ندارد در این مورد صحبت کند. به همین دلیل و دلایل دیگر بود که کرزی به دنبال جست‌وجوی راه حل‌های منطقه‌یی برآمد تا با فاصله گرفتن از ایالات متحده بتواند، جایگاه یک متحد بزرگ برای افغانستان را جبران کند. او به این فکر بود که باید روابط خود با اسلام‌آباد را بسیار عمیق و عادی سازد و درعوض این عادی‌سازی روابط باعث می‌شد که هند در کنار ایالات متحده و برخلاف پاکستان عمل کند. چنین روابطی اثرهای خود را بر افغانستان نیز برجا گذاشت چون حامد کرزی به این باور بود که با فاصله گرفتن از امریکا و نزدیک شدن به پاکستان می‌تواند چین را به جای امریکا قرار دهد؛ اما دهلی‌نو قطع نظر از وضعیت حاکم منطقه‌یی و جایگاه پاکستان و روابطش با افغانستان در سیاست واشنگتن جایگاه ویژه‌یی پیدا کرده است. این سناریوی کرزی نتوانست لکۀ حمایت اسلام‌آباد از تروریسم را از بین ببرد.

ایالات متحده تلاش زیادی کرد تا پاکستان را زیر فشار اقتصادی درآورد، اما این تلاش‌ها به شدت ناکام ماند یا دست‌کم تاثیر لازم را به‌جا نگذاشت تا این کشور را در تنگنا قرار دهد. به هر اندازه که امریکا بر پاکستان فشار اقتصادی وارد کرد به همان اندازه پاکستان به سوی چین نزدیک شد. پاکستان توانست حتا بازهم از فشارهای امریکا هم فایده‌یی کلان نصیب خود کند. چین حاضر شد ۴۶ میلیارد دالر را در پروژه‌های بزرگ حیاتی در کریدورهای اقتصادی به مصرف برساند. این مبلغ کلان CPEC سه برابر بالاتر از همۀ کمک‌های مالی است که ایالات متحده از سال ۲۰۰۱ تا‌کنون داشته است. این کمک‌های چین، نه تنها در اقتصاد پاکستان تاثیرگذار است که از طریق پروژه‌های بزرگ در کریدورهای پاکستان و چین، اهمیت حیاتی به هر دو کشور دارد. در حالی‌که قضیه در مورد ایالات متحده فرق می‌کند. گسترش حمله‌های هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا علیه رهبری طالبان سوالی مطرح می‌کند که چقدر ایالات متحده آماده رفتن است؟ هواپیماهای بی‌سرنشین امریکا در خاک پاکستان بر مراکز اصلی طالبان، باعث شده که روابط دو کشور به مرحلۀ سردی برسد. از روابط دو کشور چنان معلوم می‌شود که حمله‌های هوایی امریکا باعث پناه بردن رهبران طالبان به پاکستان می‌شود و این ادعای پاکستان که از طالبان حمایت نمی‌کند را دروغ و بی‌اساس می‌نمایاند. کشته شدن ملا منصور نمونۀ بارز چنین وضعیتی است که ممکن است یک پیروزی برای آمریکا باشد، اما این شاید برای توجیه مقامات ایالات متحده بهتر باشد. برعکس اوضاع بدتر از آن چه است که توصیف می‌کنند. به عنوان نمونه پس از کشته شدن رهبران طالبان، به‌ویژه ملا منصور قدرت شبکۀ حقانی برای حمله‌های مرگ‌بار و تخریب بیشتر از گذشته شده است.

به‌نظر می‌رسد که روزبه‌روز اختلاف‌ها میان سیاست امریکا و پاکستان بیشتر می‌شود و این تفاوت‌ها در به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح در افغانستان تاثیر منفی به‌جا می‌گذارد. آن‌چه مهم است، این است که از دولت پاکستان و رابطه با آن طالبان از یک‌سو و حمایت ایالات متحده از دولت مرکزی افغانستان از سوی دیگر برای ما، نتایجی را به‌ دست می‌دهد که چقدر به آیندۀ مذاکره امیدوار و خوش‌بین باشیم. این تغییرها نشان می‌دهد که طالبان هنوز هم، قابلیت استفاده را برای پاکستان دارند اما در مقابل ادامه دولت کنونی به عوامل دیگر هم نیز وابسته است. نخستین عامل شاید این باشد که ایالات متحده، ارتش ملی این کشور را حمایت جدی کند، اگر اروپا افغانستان را حمایت اقتصادی کند، دولت افغانستان باید در عوض بتواند یک انتخابات مشروع را برای یک نظام هم فراهم کند. این شرایط باعث می شود که دولت کنونی افغانستان تا پس از ۲۰۱۹ جان سالم ببرد. حتا در افغانستان پس از ۲۰۱۹ یک نظام نسبتن مشروع که در نتیجۀ انتحابات به‌وجود آید بازهم می‌توان امیدوار بود که تجزیه و تحلیل‌ها و برداشت‌های پاکستان غلط ثابت خواهد شد. آن وقت است که احتمال تسلیم‌شدن طالبان در مذاکرات صلح که کابل و واشنگتن آن را رهبری می‌کنند بیشتر خواهد شد. برعکس دیده می‌شود که افغانستان با بحران‌های داخلی رو به افزایش است و انتخابات مجلس به زمان معین برگزار نشد، حمایت ایالات متحده کم شده است و ارتش ملی با مشکل‌های جدید و با تاکیتک‌های جنگی جدید جنگ‌جویان مواجه است. در چنین شرایطی کابل‌-‌واشنگتن باید جدا از وضعیت پاکستان یک ارزیابی مجدد داشته باشند، زیرا طالبان عمل‌گرا وضعیت متفاوتی نسبت به دیگر طالب‌ها دارد.

ترجمه: محبوب‌الله افخمی
نویسنده: آناتول لیون
منبع: نشنال انترست

http://nationalinterest.org/feature/afghanistans-long-road-peace-17304

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا