تحلیل

امید به زندگی؛ گم‌شده در میان دهشت!

بحث امید به زندگی شهروندان هرچند بحث روان‌کاوانۀ جدید در دنیای مدرن است، ولی برای دولت‌های کشورهای پیشرفته از اهمیت فوق‌العاده‌یی برخوردار است و برنامه‌های متعدد و جدی روی این مساله دارند.

اما در کشورهای جنگ‌زده یا در حال جنگ با اینکه در این خصوص از برنامه و کاری خبری نیست، باید از اهمیت ویژه‌یی برای بهبود وضعیت برخوردار باشد. در افغانستان که خود کشور جنگ‌زده و درحال جنگ است، توجه به این مبحث خیلی مهم به نظر می‌رسد.

هرچند سروی یا پژوهشی علمی در این راستا تا کنون در کشور انجام نشده که حکم بتوانیم وظعیت چنین‌وچنان است، ولی روی هم‌رفته اخبار روزانۀ رسانه‌ها، فضای غالب در شبکه‌های مجازی و مشاهده مراودات روزمرۀ افراد، نمونه‌های بارزی‌اند که می‌توان سطح امید به زندگی را در میان مردم به‌خصوص در شهرهای بزرگ تا حدی پی برد.

در موضوع امید به زندگی شاخص‌های زیادی دخیل است که هر کدام در جای خود نقشی دارد.

امنیت و ثبات

امنیت و ثبات از اساسی‌ترین پیش‌شرط‌های فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و… است و بدون امنیت و ثبات، هیچ چیزی ثبات نخواهد داشت.

در کشور ما، ناامنی؛ بزرگ‌ترین تهدیدی که نزدیک به پنج دهه حوزه‌های عمومی را متاثر ساخته است، طبیعتن از این رهگذر شرایط روانی، فعالیت‌های روزمره و پلان‌های زندگی افراد و خانواده‌ها جدن متاثر می‌شود.

آنچه بر مردم افغانستان از کوتای ۱۳۵۷ کمونیستی و پس از آن در زمان‌های مجاهدین و امارت طالبان تا آغاز نظام جدید سیاسی یعنی سال ۱۳۸۱ رفت، بدون شک به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های تاریخ بشریت در دل تاریخ ثبت شده است.

آغاز نظام سیاسی جدید به حمایت جامعۀ جهانی مایۀ دل‌خوشی زیادی برای مردم ما بود و هزاران خانواده به امید زندگی خوب، آرام و باوقار از دیار مهاجرت که شاید زندگی خوبی هم داشتند به دامن میهن برگشتند.

اما بحران امنیت پس از چندسال دوباره از سر گرفته شد و گروه‌های تندرو و افراط‌گرا امنیت و آرامش مردم را به‌هم زدند و متاسفانه حکومت‌ها با موجودیت ۱۵۰ هزار نیروی خارجی، در جلوگیری و کاهش بحران امنیت نیز توفیقی چندانی نداشته‌اند.

حملات انتحاری و انفجارهایی که پی هم در شهرهای بزرگ رخ می‌دهند به شدت رفتارهای اجتماعی مردم را تحت تاثیر قرار داده امیدواری و خوش‌بینی میان مردم را به شدت متاثر ساخته و می‌سازد.

شهر کابل به عنوان پایتخت کشور، در کمتر از یک‌ماه شاهد چندین حمله خونین بود. آخرین حمله سامان‌یافته بر شفاخانه ۴۰۰ بستر نظامی که در نوع خود زشت‌ترین و خطرناک‌ترین حمله به آدرس مردم افغانستان بود بر روح و روان مردم اثر منفی گذاشته است.

کار و اشتغال

کار و اشتغال ثابت و مکفی، بخش دیگری از یک زندگی توام با امید و آرزوست. نبود کار و شغل مناسب و ثابت سبب می‌شود افراد و جامعه نتوانند نیازهای اولیه خود را برآورده سازند و در نهایت دچار یک فقرزدگی کشنده می‌شوند.

عامل فقر خود یکی از فاکتورهای مهی است که درجۀ امید به زندگی را در فرد یا جامعه کاهش می‌دهد. مردم افغانستان از این جهت خیلی سرخورده شده و ده‌ها سال است که فقر مزمن و کشنده را تجربه می‌کنند.

در سال‌های اخیر ناامنی و بی‌ثباتی دوام‌دار و ناکامی‌های پی‌هم کارگزاران سیاسی که بیکاری و در نهایت فقر را در پی داشته است، موجب شده امید به زندگی در میان قشر جوان کشور به شدت پایین بیاید.

بیش از سه‌سال است که شهروندان کشور به‌خصوص جوانان، گروه‌گروه راه فرار از کشور را در پیش گرفته و در سال گذشته ده‌ها هزار جوان کشور، به میهن‌شان پشت کرده راه‌های پرخطر اروپا را در پیش گرفتند. تعدادی به کشورهای مقصود رسیدند، شماری قربانی شدند و برخی هنوز در عقب دروازه‌های کشورهای اروپایی با بی‌سرنوشتی مطلق دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

برنامه‌های موثر و مفید

مردم افغانستان با اینکه همیشه ناامنی، بیکاری و فقر را تا مغز استخوان خود تجربه کرده‌اند، در هر انتخاباتی دل به دریا زده منتظر شعارهای انتخاباتی نشستند. اما متاسفانه تا حال که سه انتخابات ریاست جمهوری در کشور سپری شده و دو سالی بیش، به انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری نمانده است، هیچ یک از حکومت‌ها و رهبران سیاسی به شعارهای‌شان عمل کرده نتوانسته‌اند.

این میان در آخرین انتخابات ریاست جمهوری که شعارهای رییس‌جمهور غنی خیلی دل‌گرم‌کننده و از ظاهر زیبا برخوردار بود و تا هنوز توفیق چندانی در تطبیق آن‌ها نداشته، امید مردم برای یک آیندۀ بهتر را به میزان بالایی افزایش داده بود.

اما حالا دیده می‌شود که آهسته آهسته شعارهای وی نیز در میان مردم رنگ باخته و وضعیت روانی جامعه حالت خوبی ندارد. هنوز بحث فرار از کشور در میان جوانان گرم است. کمتر کسی مایل است برای آینده‌اش ریسک‌پذیری کند و بدتر از همه اینکه، بحث مشارکت سیاسی و اجتماعی در میان مردم به شدت بی‌ارزش می‌شود.

نگران‌کننده‌تر اینکه حکومت نیز برنامه‌یی ندارد که بتواند وضعیت را کنترول کند. هرچند قراینی نشان می‌دهند که وضع از ماه‌های آخر حکومت کرزی و آغاز حکومت وحدت ملی بهتر شده، ولی بیکاری، فقر و به‌خصوص نا‌امنی، شدیدن امنیت روانی مردم را صدمه زده و سطح امید به زندگی را در میان مردم پایین آورده است.

ما به همین وضعیت آشفته عادت کرده‌ایم و مستقیمن از اینکه کسی ما را بکشد نمی‌ترسیم! و اینکه همه‌روزه ده‌ها آدم به خاک‌وخون کشیده می‌شوند به امری عادی مبدل شده است، ولی واقعیت این است که مردم به استثنای حلقه‌های شریک در قدرت، نه امنیت جانی دارند، نه امنیت غذایی، نه امنیت آزادی، نه امنیت سفر، نه امنیت شغلی و نه هم امنیت روانی.

با این وضع، از چه عینکی باید ببینیم تا نسبت به آینده امیدواری داشته باشیم؟

سید امین بهراد؛ روزنامه‌نگار

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا