چرا موافق «چغچران» باشیم؟
یک مقوله عامیانه است که گویند: «اگر من این کار را نتوانستم، نامم را عوض کنید.» این دیدگاه هرچند عامیانه و محیطی است ولی در قبالش پیامهای جالبی دارد. یکی از این پیامها برای انسان درس عبرت میآموزد که به ناحق سوگند یاد نکند و به خویشتن اعتماد به نفس داشته باشد. هر انسانی که به نفس و اصل خویش اعتماد نداشته باشد، ناگزیر است دست به اغوا و اغفال دیگران بزند. در متون ادبی و کهن فرهنگی نیز پیرامون این مساله اشاراتی شده است. چنانکه مولانا جلالالدین محمد بلخی میفرماید:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگاری وصل خویش
بههرحال درباره تغییر نامها در صورتی که جنبه همگانی، حقوقی و فرهنگی داشته باشد، مشکلی نیست؛ لیکن در مقابلِ دیدگاههای افراطی و میانتهی باید ایستاد. یک شب در برنامۀ «مناظره کابل» که از طریق تلویزیون ۱ نشر میشد و آقایان سلیمان لایق، داوود مرادیان، توردیقل میمنگی و علی امیری اشتراک داشتند به درستی گوش دادم. در این گفتمان با وجود اهمیت سخنان همه، داوود مرادیان راجع به نام «افغانستان» دیدگاه عالمانه و سیاستمدارانهیی داشت. وی به این عقیده بود که بعد از تعویض نام آریانا به خراسان و بعد به افغانستان که پیرامون افغانستان سه نظریه ذیل وجود دارد:
- افغانستان از دید اجتماعی نام قومی است و متعلق به یک قوم میباشد یعنی افغانها [اوغانها] و این امر باعث شده که دیگر اقوام در افغانستان خود را خارج از این محور احساس کنند.
- افغانستان از دید ایدیالوژی به معنای سرزمین مسلمانهاست. به این معنا که مردم افغانستان، مردمِ مجاهد و مسلمان هستند که این خود دور از تعمق نیست.
- افغانستان از دید سیاسی یعنی سرزمین شهروندان که مشمول واژه جمهوری میشود (جمهوری اسلامی افغانستان).
این نوع مناظرات و گفتمانها در اوضاع فعلی برای نسل آینده خیلی آموزنده بوده و ممد واقع میشود. راجع به دیدگاه ایدیالوژیِ نام افغانستان باید گفت که همین حس تندروی و سنتمزاجی مردم افغانستان است که اعراب و کشورهای دخیل در جنگهای متمادی و نیابتی افغانستان، کوشش دارند این سرزمین را یگانه کشور مسلماننشین معرفی نمایند. این امر باعث شده اختلافهای میان-ملتی مردم افغانستان را افزایش داده و از ایشان قهرمانان متعصب در جهان معرفی بدارد. وقتی به این مناظره گوش فرامیدادم، فرقی میان چغچران و فیروزکوه در ذهنم چنین خطور کرد که در پی میآید:
- هرچند فیروزکوه دارای قدامت تاریخی میباشد ولی با آن هم از چندین بُعد برچسپ قومی و قبیلوی را به خود دارد که شاید قوم فیروزکوهی در غور بیشتر ببالند که این نام منسوب به ماست یعنی قوم فیروزکوهی از شاخه چهار ایماق.
- اگر تصور شود که فیروزکوه منسوب به کوهی است به این نام، یعنی کوه فیروز یا فیروزه، بازهم متعلق به یک منطقه و ناحیه میشود. حالا نمیشود که ولایتی ساخت به نام «کوه هندوکش، کوه بابا، کوه بند بایان، کوتل صدبرگ، کوه چهل ابدال و دهها کوه و کوتل دیگر.»
- این نام (فیروزکوه) قبل از اینکه ما از خواب غفلت بیدار شویم هم مانند خودِ نام کهن (ایران)، خراسان و … از آن کشور فعلی ایران شده که شهری به این نام و نشان دارند و در مقایسه به سه کشور بزرگ فارسی/درینشین یعنی افغانستان، تاجیکستان و ایران، ایرانیها در راستای تحفظ اماکن تاریخی و کهن و متون ادبی و فرهنگی سبقت جستهاند.
- در کتابهای تاریخی بهخصوص تاریخ طبقات ناصری که یگانه منبع افتخارات دوران دودمان غوریها میباشد، از فیروزکوه به صفت حضرت و قلعه مستحکم یاد شده است. هرچند حضرت، مصر، مدینه و بلد باهم مترادف و هم معنا استند که معنای شهر را افاده میکند، اما حضرت بیشتر جنبه درگاهی و بارگاهی دارد. مثل اینکه به دروازۀ قلعه و یک کاخ باشید. این نظریه برای ما میآموزاند که فیروزکوه چنان شهری آباد و ساخته شده نبوده است. اگر به دیدگاه برخی موافق باشیم که موقعیت فعلی منار جام و قصر دختر پادشاه که به ولسوالی شهرک ولایت غور واقع است، حضرت و بارگاه فیروزکوه بوده نیز مردود میشود، چون این نام متعلق به درۀ «جام» است نه به فیروزکوه. اگر چنان میبود باید که منار فیروزکوه نامیده میشد نه منارجام.
- از لابلای کتابهای تاریخی برمیآید که هنگام حمله مغول این حضرت فیروزکوه به ویرانه مبدل شده است. روی همین ملحوظ تا حال مورخان، جغرافیدانان و سیاحان توحید نظر درمورد موقعیت اصلی فیروزکوه ندارند. چون آثار و علایمی دیده نمیشود. اگر واقعا فیروزکوه آن قدر شهر آباد و خرمی میبود، آیا حضرتش از قلات آهنگران، ضحاک، رباط بادگاه و … در چغچران و قلعه تیوره نااستوارتر بوده است که هیچ علایمی از وی دیده نمیشود؟ ویا اینکه به اثر حمله مغول این همه شکوه و جلال فیروزکوه برباد رفته و به خاک یکسان شده باشد؟ آیا چنگیز و لشکریانش همراه با منار جام چی نوع دوستی و التفاتی داشتند که به این منار آجری نه گُرزی میزنند و نه هم او را به آتش میکشند؟ – درست است که آتش این منار آجری را همچون چوب سوخت، محروق نمیکرده است، ولی هیچ گونه علایم حریق و آتشسوزی در این منار ۶۳ متره دیده نشده است.
راجع به چغچران اما، این را باید گفت که:
- چغچران همان نامی است که هنگام به زبان آوردن این نام باعظمت هر انسانی به «چهچه بلبلان و چلچراغ دختر شاهان» آشنایی پیدا میکند و این موجودیت دو «چ» که از جمله حروف خاص دری و ناب ترکی میباشد را به وجود خویشتن جا داده است.
- چغچران نه نام کوهی است و نه نام قبیلهیی. هیچکس ادعای تعصبی و پیوستگی به این نام را با خود ندارد. یعنی نامی به این پاکی و سترگی کم میتوان یافت که عاری از این همه دغدغههای افراطی، تفریطی و افتخارات خیالی باشد.
- با جستار فراوان نمیتوان یافت که هیچ نهری و یا رودی متعلق به نام فیروکوه باشد که مبتنی برشهادت آن کند. بالمقابل اما، این چغچران است که در جغرافیای حافظ ابرو از هریرود که حالا ما متاسفانه «هریرودش» میگوییم به نام «نهر یا رود چغچران» یاد شده که کسی دلیلی برای رد این ادعا پیدا کرده نمیتواند.
- چغچران همان نام باشکوه است که چهار شهر و قلعه تاریخی غور را قبل، در دوران و بعد از امپراطوری غوریها در بطن خویش جا داده و استدلالی دارد برای اثبات کهن بودنش. این نامها عبارتاند از: مروالرود (مرغاب فعلی)، کاسی، قلعه آهنگران و غرچستان [شامل چهارسده، غرچستان و اللهیار فعلی].
- اگر به قول مردم عام، چغچران را معنایابی نماییم که «چغ» و «چران» از جمله فرهنگ و رسوم دیرینۀ مردم ماست، نیز جای بالندگی و افتخارآور میباشد. چغ با (غ) به معنای خانههای چیلهمانند و چرا که همان چراگاه و مرغزار میباشد ویا اینکه چق با (ق) نیز به معنا چیغ و چاق و چران نیز چراگاه، مرغزار و چمنزار میباشد.
- عظمت رسمی چغچران به قدامت ولایتی به نام غور میباشد. به تمام دواین و جراید رسمی دولتی از دوران شاهی تا حال که مطالعه و بررسی نمایید، خودش دال بر این است که قدامت دولتی، رسمی و سیاسی چغچران فراموش ناشدنی است. متاسفانه بعد از امپراطوری غوریها، این سرزمین که شامل دو شهر و یا خطه بزرگ یعنی غرچستان و غور بوده است، به یاد فراموشی سپرده میشود. تا اینکه اندره مارک از بلجیم میآید و نوای منار جام را در هندوستان بلند میکند و عبدالله ملکیار حاکم وقت هرات از طریق هوا، ناگهان چشمش به این منارِ آجری میافتد و این امر باعث میشود که ندای منار جام در کابل نیز به طنین در آید. اگر همین منار جام نمیبود، از دیگر آثار دوران غوریها که عبارت از مسجد جامع هرات و منار قطب دهلی باشد؛ برای ما هیچ نوع فایده و تاریخی بخشوده نمیشد. این را باید سپاسمند و ممنون منار جام باشیم که جام ما را لااقل بعد از قرنها نیمه می نگه میدارد.
- بعضی از شخصیتها متاسفانه فیروزکوه را به تخلص افراد جستجو میکنند که این خود نیز برداشت غلطی است. ما انسانهای زیاد داریم که در غور و بادغیس «فیروزکوهی» تخلص میگذارند، ولی این هیچ ربطی به فیروزکوه ندارد (منظور شهر خیالی فیروزکوه است). این نوع تخلصگذاری، تعلقشان را به یکی از چهار قبیلۀ ایماق که همانا فیروزکوهی، جمشیدی، تیمنی و سوری یا زوری میباشد، نشان میدهد.
از این مقابله که بگذریم، منابع تاریخی، ادبی، فرهنگی و قدیمی که منِ عاجز به دسترس دارم، نامهای اماکن تاریخیِ غور از قبیل: تولک، ساغر، غور، چغچران، آهنگران، کاسی، غرچستان، فیروزکوه، سیفرود، مروالرود و … را چنین دریافتم:
- تاریخ یعقوبی که از جمله کتابهای قرن سوم هجری میباشد: تنها نام «مروالرود» یعنی مرغاب فعلی که در شمال چغچران واقع است را یک بار به صفحه ۲۱۸ جلد اول آن مذکور است. در اینجا چیزی به نام فیروزکوه متاسفانه نمیتوان یافت.
- تاریخ زینالاخبار (گردیزی) که از جمله کتابهای سال ۴۴۴ یعنی قرن چهار/پنجم هجری میباشد: نامهای اماکن تاریخی غور از جمله: تولک، غرچستان به شکل غرجستان، غور، مندیش و مرورود به کرات ذکر است. در اینجا نیز چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
- تاریخ بیهقی که از جمله کتابهای سالهای ۳۸۵-۴۷۰ هجری میباشد: نامهای امکنه تاریخی غور از جمله: تولک، غرچستان به شکل غرجستان، مرورود (مرغاب فعلی) و غور به مراتب ذکر شده است. در اینجا همچنان چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
- ملل و النحل که از جمله کتابهای تاریخی، دینی و مللشناسی متعلق به سال ۵۴۸ هجری است، نامهای غور و غرجه (غرجستان) یا غرچستان فعلی مذکور است. در اینجا همچنین متاسفانه چیزی به نام فیروزکوه نمیتوان یافت.
- مجمع النوادر معروف به چهار مقاله که از جمله کتابهای ادبی و داستانی دوران دودمان غوریها در سال ۵۵۰ هجری میباشد، تنها نامهای غرچستان به شکل غرجستان و غور یاد شده است. از فیروزکوه خبری نیست.
- تاریخ یمینی یا عتبی که از جمله کتابهای قرن ششم هجری میباشد، نام غرچستان با درج غرشستان پنج مرتبه به صفحههای ۳۲۳، ۳۲۴، ۳۲۹، ۳۳۱ و ۳۵۶ و نام آهنگران یک مرتبه به صفحه ۳۱۳ آن درج گردیده است. این تاریخ نامش پیداست که در وصف دودمان غزنویان نوشته شده است، ولی از فیروزکوه نشانی بهدست نمیدهد.
- تاریخ طبقات ناصری که یگانه منبع تاریخی و بیانگر سلطه غوریها میباشد و متعلق به سال ۶۵۸ هجری است. در آن اسامی شهرهای تاریخی غور به شرح: آهنگران، تولک، سرخ غر (ساغر)، سیفرود، غرستان (غرجستان)، غور، فیروزکوه، کشی یا کاسی فعلی و مروالرود یا مرغاب فعلی به مراتب یاد شده است.
- مقامات حمیدی که از جمله کتابهای منثور در ادبیات دری است و متعلق به سال ۶۶۸ هجری میباشد، در این کتاب تنها میتوان نام غور را دریافت. نه از شهر فیروزکوه و نه از حضرت فیروزکوه یاد شده است.
- جغرافیای حافظ ابرو در گذشته به سال ۸۳۳ هجری. در این کتاب تاریخی و جغرافیایی از نام شهرهای زیر ذکر به عمل آمده است: چغچران به شکل چخچران صفحه ۱۶۶ جلد اول، غرجستان به صفحات ۱۹۴، ۱۹۵، ۱۶۸ جلد اول، مرغاب به صفحات ۱۶۷، ۱۶۸ جلد اول، غور حدود ده مرتبه به جلد اول و دو مرتبه به جلد سوم، شهرک به صفحه ۳۳۱ جلد دوم آن به جملۀ «ییلاق شهرک» سر خوردم، ولی درست تفهیم نشد که منظور همین شهرک غور است یا خیر؟ فیروزکوه به صفحه ۳۴۷ جلد دوم آن به جمله (امیر حسن کیا از فیروزکوه) اما درست فهمیده نشد که مراد همین فیروزکوه مورد منازعه غوریهاست یا نه؟
- مقدمه ابن خلدون که وی در سال ۸۰۸ هجری درگذشته است، در جلد اول آن نام غور در صفحات ۱۱۴، ۱۱۶ و ۱۱۸ مذکور است.
- نفحات الانس که متعلق به مولانا عبدالرحمان جامی است و در جریان سالهای ۸۱۷ – ۸۹۷ هجری نوشته شده که یگانه منبع معتبر معرفیکننده صوفیان و عرفا میباشد، به مراتب نامهای: ساخر (ساغر)، غور، غرجستان (غرچستان)، مروالرود و مندیش غور مذکور اند.
- بابرنامه یا توزوک بابر که از جمله منابع تاریخی متعلق به سال ۹۰۰ هجری به بعد میباشد را نیز جستجو نمایید که در آن بارها از چغچران به حیث یک منطقه وسیع و صعبالعبور تذکار رفته است، اما از فیروزکوه و امثالهم خبری نیست.
خواننده گران ارج! من به تذکرات بالا برنمیگردم. شما خود مقایسه نمایید که کدام نام کهنتر، مذکورتر و مشهورتر بوده است. حالا اگر قرار باشد به مظلومیت جغرافیای چغچران لحاظ و پاسداری نکنید، نیازی نیست که نامی خیالی را برایش جستجو نمایید. خوب است اول روی قدامت مردرود (مرغاب فعلی)، کاسی، آهنگران و غرچستان تعمق علمی و پژوهشی صورت گیرد تا به گفته عامیانه: خوب و بد به لب دریای مرغاب معلوم گردد.
بعد از قرنها فراموشی و نابودی فیروزکوه، این چغچران است که برای غور و غوریها هویت میدهد و مرکزیت آن را تعیین میکند. یکی دیگر از ویژگیها و نقاط مثبت چغچران این است که بدون مرکزیت رسمی، در بطن و قلب غور واقع است. من باورمندم که منابع بیشتر و کهنتر دیگری را نیز میتوان یافت که نام و نشان چغچران در آن مذکور باشد. ولی این امر به وقت، زمان و پشتکار بیشتری نیاز دارد.
از دید اجتماعی و همزیستی، چغچران حوزهیی وسیع و فراخ بوده است که به مرور زمان با ایجاد واحدهای اداری چون: دولینه، چهارسده و دولتیار، از وسعت این خاک کاسته شده است. حوزه یا منطقه چغچران اگر دارای قدامت نمیبود توسط محمد حنیف خان والی وقت غور در سالهای ۱۳۳۹ – ۱۳۴۰ هـ.ش. بهحیث مرکز ولایت غور برافراشته نمیشد. با چغچران میشود به قلههای بلند مدنیت رسید، نه با تخیل و پندار فیروزکوه. ما با نامها صاحب تمدن نمیشویم، اما با کردار حسابشده و معیاری میتوانیم زیر نام «چغچران» به عزت و وقار برسیم.
آنچه را در این مقاله درج شده، کوشش و زحمات چندین ماهه یا لااقل انتاج مطالعات دو سالهیی بوده که در منابع ذکر شده، جستجو شد. منتظر دیدگاهها، نظریهها و راه حلهای دانشمندانه و بیطرفانه بزرگان قلم و اهل مطالعه میباشم.
غلامرسول مبین/ شهر چغچران، غور