اشتباههایی که جبران نخواهد شد!
در سالهای آخر حکومت داکتر نجیبالله که نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوری افغانستان را ترک کرده بودند، شور شوق جهاد نیز فروکش کرده بود و کثیری از فرماندهان جهادی نیز نسبت به دورنمای پیروزی مجاهدین و توانایی احزاب جهادی برای اداره افغانستان با شک و تردید مینگریستند.
داکتر نجیبالله که از قدرت بیان فوقالعاده برخوردار بود، با برشمردن دلایلی انگیزۀ کنارهگیری خود را از قدرت، خلای قدرت تعبیر میکرد و پیروزی مجاهدین را مقدمۀ تسلط پاکستان بر افغانستان و ویرانی کابل میدانست.
در آن روزگار فراوان بودند آدمهایی که نگرانیهای داکتر نجیب را به تمسخر میگرفتند و برای پیروزی مجاهدین پشت دیوار انتظار نشسته و لحظهشماری میکردند، اما دیری نگذشت که آهنگ قدمهای مجاهدین در کوچههای خاکآلود کابل طنین انداخت، صفیر گلولههای شادمانی آسمان کابل را فرا گرفت و هزاران خانواده نذر شادمانی پرداختند.
هنوز شور و شوق این شادمانی فرو ننشسته بود که هیولای جنگهای ویرانگر میانگروهی دهان گشود. افزون بر ویرانی کابل، بیشتر از هفتاد و پنج هزار کابلی در خاک و خون تپیدند، هزاران خانواده تن به آوارگی و سرنوشت نامعلوم سپردند، هزاران بیوه، هزاران یتیم، هزاران معیوب و مصیبت بیپایان پاسخ به انتظار مردمی بود که برای پیروزی مجاهدین سجادۀ دعا گسترده و برای تجلیل از ورود آنان اشک شوق ریخته بودند.
وضعیت موجود و بهخصوص رخدادهای هفتههای اخیر در کابل اگر با درنظرداشت سال آخر حکومت داکتر نجیب مورد تامل قرار گیرد، آنانی که خواستار سرنگونی این نظاماند، درست در جایگاه کسانی قرار دارند که برای پیروزی مجاهدین دست دعا بر افراشته بودند، اما نمیدانستند که فرایند این آرزومندیها به درخون تپیدن فرزندانشان، ویرانی شهر و خانه و به بیچارگی و تباهی منجر میگردد.
هرگاه آنان میدانستند که برایند حکومت مجاهدین، قتل، غارت و ویرانی است، بدون هیچ تردیدی برای ورود آنان به کابل سجاده دعا پهن نمیکردند و حتا با دل و جان از حکومت داکتر نجیبالله حمایت کرده و در برانگیختن شعلههایی که زندگیشان را به خاکستر تبدیل کرد، سهم نمیگرفتند.
البته این وضعیت تنها شامل مردم افغانستان نمیشود. در همین روزگار معاصر دیدیم که وضعیت سوریه و لیبی نیز دو نمونه روشن از آرزومندیهای مردمی است که با دستهای خود بر خرمن زندگیشان آتش افروختند.
مردم لیبی و سوریه اگر نیک میدانستند که پس از قذافی و و یا با روشن کردن شعلههای نبرد در برابر بشار اسد، در آتش جنگهای بیپایان خواهند سوخت و سرنوشت آنان با جنگ و مصیبتهای بیپایان گره خواهد خورد، بدون شک و به حکم طبیعت بشری اطاعت از حکومت اسد و قذاقی را ترجیح میدادند تا اینکه برای سالهای نامعلوم در شعلههای آتش جنگ خاکستر شوند.
اکنون که ما در افغانستان تا فرق در بازیهای چندلایه استخباراتی فرو رفتهایم و در جنگی گیر افتادهایم که مهار آن سخت دشوار است، تلاش برای سرنگونی و آرزو برای برچیده شدن سایه نظام موجود درست شبیه همان تلاشها و آرزومندیهایی است که پاسخ آن، جنگ، ویرانگری و مصیبتهای بیپایان خوانده میشود.
نظام موجود با تمام کجی و کاستیهایی که دارد از یکسو ظرفیت فرهنگی افغانستان را بازتاب میبخشد و از سوی دیگر تنها ساختار توافقشده دانسته میشود که هم ارادۀ مردم افغانستان را در برابر دشمنان این مردم بازتاب میبخشد و هم شریک جامعه بینالمللی است.
نگاه فارغ از احساسات نسبت به فرایند تحولهای جاری در افغانستان چنین مینمایاند که هرگونه تلاش برای برچیدن دامن تکه پاره این نظام، تلاشهای رسیدن طالبان و دشمنان مردم افغانستان را به آرزویشان تسهیل مینماید و هرگونه نفرتپراگنی قومی، امکان سقوط افغانستان را در کام یک هیولای جنگ خونین و ویرانگر بیشتر میسازد.
مردم افغانستان متعلق به هر تبار، نژاد، زبان و مذهبی که هستند، جغرافیای مشترک دارند، تافته جدابافته از همدیگر نیستند و از یک چشمه مشترک سرنوشت آب مینوشند.
از همین رو شکست یک قوم به معنای پیروزی قوم دیگر نیست. همین گونه خوشبختی یک قوم به معنای بیچارگی قوم دیگر تعبیر نمیگردد. غم و شادی، شکست و پیروزی و خوشبختی و سیاهبختی این مردم چنان باهم گره خوردهاند که سایۀ سنگین جنگ در هلمند میتواند خوشبختی را از مردم بدخشان بگیرد و اندوه مردم بامیان میتواند خوشحالی مردم قندهار را کمرنگ نماید.
پس با فهم و درک این واقعیت، چه خوب است که هم مدیران ارشد نظام و هم گروهها و جریانهایی که اعتراضها و مخالفتهای مدنی و تلاشهای سیاسی را سمتوسو میبخشند، لحظاتی درنگ بفرمایند که هرگونه برخورد عاطفی و غیر عقلانی با متغیرهای سیاسی نه تنها سودی به بار نخواهد آورد، بل به مصیبتها و ماتمهای مردم افغانستان عمق و پهنای بیشتری خواهد بخشید و فردای تیره و تاریکی را فراروی این کشور رقم خواهد زد.
در این روزگار آشفته آنانی که سرود یاس و نومیدی میسرایند، آنانی که دایرۀ آشفتگیها را گسترده میسازند و جماعتی بر سقوط نظام کمر بستهاند، در حقیقت کسانی هستند که راه رسیدن طالبان را به آرزوهایشان هموار میسازند.
در این اوضاع سخت آشفته که بازیهای متعدد برای پریشانی مردم ما روی میز دشمنان نهاده شدهاند، تنها چیزی که میتواند مردم افغانستان را برای عبور از این کورهراه دشوار گذر یاری نماید، تعقل، تدبیر و رفتار سنجیدهشده و فارغ از احساسات با واقعیتهای پیرامون است؛ درست واقعیتهایی که بسیاری از آنها برای سیاهبختیهای بیشتر ما سر برآورده است. میگویند که تلاش برای اصلاح برایند خیلی بهتر از تلاش برای فروپاشی دارد؛ حتا اگر اصلاحگری راه دشوار گذر باشد.
نویسنده: هادی میران