تغییر استراتیژی جدید امریکا؛ به نفع پاکستان یا افغانستان؟
نویسنده: نورولی خپلواک
فهم لایههای سیاست خارجی قدرت هژمونیک ایالات متحده امریکا کار دشواریست؛ اما با درنظرداشت سیاستهای کلان امریکا میتوان استراتیژی و اهداف این قدرت بزرگ را درک نمود.
موقعیت جیوپولتیک افغانستان نه تنها برای امریکا؛ بل برای هر قدرت جهانی بسیار مهم بوده است، از این لحاظ کشور ما همیشه مورد توجه قدرتهای بزرگ قرار گرفته است .
حضور ایالات متحده امریکا پس از سال ۲۰۰۱ در افغانستان دستآوردهایی هم داشت؛ اما این دستآوردها آنچنان نبود که ایالات متحده امریکا توقع آن را داشت.
بنابراین نیاز مبرم است تا در رابطه به استراتیژی و طرز تفکر خویش تغییرات اساسی را نظر به شرایط منطقه وارد نماید، تا این تغیر باعث به دستآوردن منافع کلان ایالات متحده امریکا و شرکای استراتیژیک آن گردد.
برای ورود به بحث به یک نکته (سیاستهای کلان ایالات متحده امریکا) اشارۀ داشته باشیم و آن اینکه قدرت سیاسی امریکا بر مبنای صفبندی دو حزب قدرتمند سیاسی تقسیم گردیده است.
جمهوریخواهان و دیموکراتها
هر دو حزب در مورد منافع و سیاستهای کلان ایالات متحده امریکا با هم موافق هستند، و این خطوط را به طور مشترک ترسیم نمودهاند؛ اما برای رسیدن به این منافع از بعد تاکتیکی شروع تا استراتیژیهای کلان اختلافات قابل ملاحظهیی وجود دارد.
سیاست خارجی جمهوریخواهان عمدتا با شدت بیشتر اعمال میگردد و درصدد تامین هرچه بهتر و هرچه زودتر منافع ایالات متحده امریکا در سطح جهان میباشد؛ اما با وجود اینکه دیموکراتها نیز در صدد تحقق قدرت هژمونیک ایالات متحده امریکا بر جهاناند، از سیاست نرم استفاده میکنند و برعکسِ جمهوریخواهان تلاششان این است تا دیپلماسی برد-برد را به پیش ببرنند.
حالا که سخن از استراتیژی جدید گفته میشود به این معناست که استراتیژی قبلی تا حدود غیر قابل تطبیق و یا هم ناقص بوده، منافع اعلامی (مبارزه علیه تروریزم، مبارزه علیه مواد مخدر و نهادینه شدن دموکراسی) و اعمالی (اهداف استراتیژیک منطقهیی) ایالات متحده امریکا که باید بر آن دست پیدا میکرد، نکرده است.
اگر ارزیابی دقیق صورت بگیرد دیموکراتها در این امر چنان که لازم بود موفق نبوده، و همین امر باعث گردید تا یک شخص جنجالی و سیاستمدار نوکار (دونالد ترمپ) رییسجمهوری قدرت بزرگ جهانی (ایالات متحده امریکا) انتخاب گردد، وی به آسانی توانست که استراتیژیهای حزب دیموکرات را زیر سوال ببرد و راهبرد جدید را پیشنهاد نماید، او توانست جامعه آگاه ایالات متحده امریکا را قناعت دهد تا به وی رأی بدهند.
بر مبنای سیاستهای کلان امریکا (در سطح تحلیل کلان) طوریکه در بالا تذکر رفت، استراتیژی این قدرت بزرگ جهانی قابل تغییر میباشد.
این تغییر بر منزوی کردن تدریجی پاکستان تاثیرات جدی خواهد داشت؛ ریشۀ اصلی این تغیر همانا حاصل جمع مثبت طرز تفکر حزب جمهوریخواهان و در بعضی موارد نظر شخص رییسجمهور ترمپ به رسیدن به منافع کلان ایالات متحده امریکا است.
با درنظرداشت یک سناریو و یک فرضیه به تغییر استراتیژی خواهم پرداخت.
سناریو: تغیر وضع موجود با رویکرد مثبت و در نتیجه پایداری و پایایی ایالات متحده و تعهداتش در قبال افغانستان و تقویت بیشتر روابط میان دو کشور.
فرضیه: هرگونه پیام مثبت و منفی که در این عرصه از افغانستان به جهان صادر شود، میتواند مشروعیت حضور امریکا در سایر کشورهای جهان باشد.
بر اتکا بر این سناریو و فرضیه، استراتیژی جدید ایالات متحده امریکا در سه بخش قابل تغییر است:
یک: ایجاد موازنۀ منطقهیی
دو: تداوم استراتیژی جنگ
سه: وجود نظام مرکزی ضعیف و درمانده و مطیع در افغانستان
یک. ایجاد موازنۀ منطقهیی
پس از دوقطبی شدن جهان، قدرت ایالات متحده امریکا در سال ۱۹۴۵ بهحیث قدرت بزرگ و قطب دوم جهان ظهور کرد و نظر به خاصیت قدرتهای بزرگ (نظریۀ چرخه هژمونی[1]) این قدرت باید در یک قرن افول کند و قدرت دیگر جاگزین آن گردد.
معمولا این امر در هر قرن تکرار شدنیست، از اینرو استراتیژیستهای ایالات متحده کوشش بر آن دارند، تا این نظریه را باطل ثابت کرده و برای ادامۀ قدرت هژمونیک خویش منابع دوام را جستجو کنند تا از خطر افول که ممکن در سال ۲۰۴۵ شروع گردد؛ جلوگیری به عمل بیاید.
خاورمیانه و مستطیل امنیتی
خاورمیانه یکی از استرتیژیکترین و مهمترین مناطق جهان است و این فرصت و منابع را به ایالات متحده امریکا میدهد تا قدرت هژمونیک آن تداوم بیابد، از این رو نیاز است تا خاورمیانه بهشکل دوامدار در خدمت ماشین سیاسی، اقتصادی و نظامی ایالات متحده امریکا قرار داشته باشد.
برای حفظ خاورمیانه و بهرهمندی از آن که در برگیرنده سیاستهای کلان ایالات متحده امریکاست؛ نیاز است تا امریکا چتر امنیتیِ را در این منطقه ایجاد کند. این چتر امنیتی در ذیل یک مستطیل امنیتی میگنجند؛ مستطیلی که هند، اسراییل، ترکیه و افغانستان چهار ضلع آن را تشکیل میدهند.
اضلاع این مستطیل امنیتی در برگیرندۀ شرکای استراتیژیک ایالات متحده امریکا در منطقه هستند، و تضمینکنندۀ دوام قدرت هژمونیک ایالات متحده ۀمریکا میباشد. باید این مستطیل تحت توجه جدی و استراتیژیک ایالات متحده امریکا قرار بگیرد.
در استراتیژی دیموکراتها باور بر این بود که باید میان افغانستان و پاکستان، هند و پاکستان موازنه قوی وجود داشته باشد، نباید پاکستان آنقدر قدرتمند شود که چشم به جغرافیای افغانستان بدوزد، و نه هم افغانستان به اندازۀ قدرتمند باشد که در محو تروریزم و تصرف جایگاه پاکستان کامیاب گردد.
به عبارت دیگر افغانستان نباید آنقدر قدرتمند گردد که طالب را محو کند، و طالب هم آنچنان به قدرت نرسد که دولت افغانستان را سرنگون سازد، در ضمن مسأله دیورند باید کماکان لاینحل به نفع پاکستان باقی بماند.
جایگاه افغانستان بهحیث ضلع مستطیل امنیتی متغیر اصلی این استراتیژی است؛ برای از بین بردن این موازنه باید نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان تجهیز گردد که شامل تقویت قوای هوایی، و اعطای سیستم رادار و وسایل بیشرفته کشفی و استخباراتی میباشد.
تقویت و تجهیز نیروهای امنیتی افغان از سال ۲۰۰۱-۲۰۰۲ آغاز گردیده و در سال ۲۰۰۷ وارد مرحلۀ جدید (آموزش و تجهیز نیروی هوایی) گردید.
با اعلان استراتیژی جدید، این روند سرعت هر چه خواهد گرفت و امریکا بالای دو بخش (تجهیز هر چه بیشتر و بهتر نیروی هوایی افغان و آموزش نیروهای ویژۀ افغان) بیشتر خواهد گردید.
از این رو نیاز بر آن است که دیگر پاکستان بهحیث بازیگر درجه یک در حفظ منافع کلان ایالات متحده جایگا خویش را از دست داده و به (بازیگر درجه دوم) نزول کند. بحث موازنه قوا هم باید از بین برود و اولویت به هند و افغانستان داده شود، افغانستان در حد خویش و هند باید در حد چین قوت پیدا کند.
دوم: تداوم استراتیژی جنگ
برای بقای قدرت هژمونیک ایالات متحده امریکا لازم است، تا ماشین جنگی این کشور کنترول و مدیریت گردد. منابع عظیم ایالات متحده امریکا که صرف جنگ میگردد باید برای نیرومندشدن و از بین بردن ناتوانیهایی که در داخل ایالات متحده امریکا وجود دارد به مصرف برسد. امریکا نمیتواند همزمان در چندین جبهۀ جنگ قرار داشته باشد، مسالۀ اوکراین، جنگ خاورمیانه، بهار عربی و بروز بحران قطر از جمله مسایلی است که در کاهش نبرد افغانستان رول بهسزایی دارد.
– وجود اجماع منطقهیی برای ایجاد ثبات
روسیه، چین و ایران در قبال جنگ افغانستان حساس هستند؛ در عین حال پروژۀ داعش را به مرزهای خویش تهدید جدی تلقی نموده، و فکر میکنند در بسا موارد ایالات متحده امریکا از آن پشتیبانی نموده و حامی این پروژه میباشد. اما با وجود این نیز برای ثبات منطقه نظر واحد وجود دارد و این شامل حال هند نیز میگردد.
پاکستان از این بیشتر نمیتواند با ارسال تروریزم و جنگ به کشورهای منطقه ادامه دهد، اگر روسها، چینیها و ایرانیها به شکل مستقیم و یا هم غیر مستقیم مداخله کند درد سر جدی به ایالات متحده امریکا ایجاد خواهد کرد. از این رو باید استراتیژی جنگ عوض گردد.
– هند در مقابل چین
اگر تصمیم بر آن باشد که از لحاظ اقتصادی هند در مقابل چین به کمک امریکا بشتابد؛ نیاز است تا جهت پیشبرد ماشین اقتصادی هند منابع انرژی فراهم گردد، این منابع تنها در منطقۀ آسیای میانه بوده میتواند، برای دسترسی به منابع انرژی آسیای میانه و انتقال آن به جنوب آسیا نیاز جدی و مبرم به ثبات (افغانستان و منطقه) است.
افغانستان نقش دهلیز و چهارراه را خواهد داشت و بدون ثبات در افغانستان امکان انتقال انرژی آسیای میانه به جنوب آسیا (به ویژه هند) اگر ناممکن نباشد پرهزینه است.
این ثبات بدون همگرایی منطقهیی متصور نمیباشد؛ از این رو ضرورت است تا کشورهای منطقه نیز جهت تامین منافع خویش برای ثبات منطقوی تلاش نمایند که بخش بزرگ استراتیژی جدید همانا همکاری منطقوی است .
– پاکستان کشور حامی تروریزم
پاکستان که منبع اصلی تروریزم و صادرکننده جنگ در منطقه شمرده میشود؛ از این بیشتر برای کشورهای منطقه قابل تحمل نیست. ایالات متحده امریکا نیز دیگر نمیتواند که پاکستان را بهحیث کشور صادرکننده تروریزم از این بیشتر حمایت کند و کشورهای منطقه هم دیگر این مجال را به ایالات متحده امریکا نمیدهند.
واضح است که این همه بدان معنا نیست که در کوتاهمدت جنگ خاتمه خواهد یافت؛ پایان یافتن جنگ در درازمدت متصور است.
سوم. وجود نظام مرکزی ضعیف، درمانده و مطیع در افغانستان
اینکه حکومت فعلی محصول تلاشهای وزیر امور خارجۀ ایالات متحده و عضو کلیدی حزب دیموکراتها؛ جان کری و سفارت ایالات متحده امریکا شمرده میشود؛ دقیقا همان استراتیژی دیموکراتها را آشکار میسازد که برای افغانستان در نظر گرفته شده بود. اما استراتیژی جدید ایالات متحده امریکا ایجاب میکند تا برای بقا و حفظ منافع کلان امریکا، حکومت نسبتا نیرومند در افغانستان وجود داشته باشد. این بحث از چند زاویه قابل بررسی است:
یک. رویکرد جدید بازیگران منطقهیی در محیط بازی
روسیه، چین و ایران قبلا به عنوان یک بخش از بازی بودند. در نتیجۀ همکاری مستقیم این کشورها بود که امریکا توانست بالای افغانستان حمله نموده و رژیم طالبان را ساقط سازد. در شرایط کنونی رویکرد این کشورها در قبال حضور ایالات متحده امریکا تغییر نموده است.
کشورهای مزبور مشکلات جدی را در برابر منافع امریکا ایجاد کرده است. جهت کمرنگ شدن نقش این بازیگران؛ ضرورت بر آن است تا نظام مرکزی نسبتا قوی در افغانستان بهمیان آید و جلو بازیگرانی که خلاف سیاستهای کلان ایالات متحده است، مهار گردد.
دو. کاهش مداخلۀ پاکستان در امور افغانستان
مداخلۀ پاکستان در امور افغانستان ناشی از نبود نظام قوی در کشور است که منجر به تقویت تروریزم شده و این تهدید مستقیما منافع ایالات متحده امریکا را متضرر میسازد، یکی از دلایلی که یک گروپ از سناتوران مهم ایالات متحده امریکا طرح شامل شدن پاکستان در لست دولتهای حامی تروریزم را به سنای این کشور پیشنهاد نمود، این بود که نیروهای نظامی امریکا از طرف پاکستان توسط طالبانِ کشته میشوند که در پاکستان مخفیگاههایی دارند و توسط استخبارات این کشور تمویل و تجهیز میگردند.
نتیجهگیری
با اجرایی شدن این استراتیژی، اقدامات عملی از سوی امریکا آغاز خواهد شد که شامل لغو قراردادهای امنیتی با پاکستان ( شامل تجهیزات نظامی و طیارات پیشرفتۀ جنگی) میباشد. همچنان آغاز دوبارۀ حملایت طیارههای بیسرنشین (درون) در آنسوی خط دیورند علیه مخفیگاههای امن جنگجویان نیز از جملۀ این اقدامات میباشد.
اما برای بهدست آوردن منافع افغانستان ایجاب میکند تا حکومت فعلی در بعد داخلی متحد گردد، و با دیپلوماسی فعال مسایل را دنبال کند. برای کسب منافع ملی کشور، با درنظرداشت سیاستهای کلان ایالات متحده امریکا، شرایط منطقوی و کشوری بهحیث حکومت ملی و نماینده مردم افغانستان با ایالات متحده امریکا و جهان از بعد جدید وارد سیاست شود و منافع ملی کشور را ترسیم نموده و از آن دفاع کند.
***
[1] نظریهی (چرخه هژمونی): آنتونیو گرامشی بذل (هژمونها یا کشورهای مسلط جهانی را همچون انداموارههایی که دارای مراحلی چون زادهشدن، رشد، سیطره، بحران، و در نهایت مرگ هستند میداند و باور دارد که با به زوال گراییدن هژمون پیشین، هژمون جدید جانشین آن خواهد شد و این روند معمولا در هر قرن حداقل یکبار تکرار خواهد شد.) با اعتنا به این نظریه، که تا کنون در تاریخ روابط بینالملل ابطال هم نشده است، متفکرین ایالات متحده میخواهند که اولین ابطال کننده آن باشند.