شورای امنیت؛ مدافع یا مهاجم؟
شورای امنیت ملی کشور یک ادارۀ عریض و طویل و در عین حال دارای صلاحیت و امکانات تعریفناشده است که بر فرایند فعالیتهای تمام ارگانهای امنیتی کشور نظارت دارد و اصولا سیاست و استراتیژیهای کلان امنیتی کشور را تعریف و تدوین میکند.
در حکومت وحدت ملی صلاحیت و امکانات این اداره چندبرابر شد و آن گونه که از رفتارهای امنیتی برمیآید، هرگونه اقدام امنیتی خارج از اشاره و استخاره این شورا غیر ممکن میباشد و هیچ یک از ارگانهای امنیتی؛ پولیس ملی، امنیت ملی و اردوی ملی نمیتواند بدون مجوز شورای امنیت ملی به اقدامهای امنیتی مبادرت نمایند.
از همین رو این اداره را میتوان مرکز تصمیمگیریها و تدوین پلانهای استراتیژیک امنیتی نامید که ظاهرا در سایه افتاده است، اما در واقع تمام راهبردهای امنیتی کشور در دهلیزهای همین اداره تعریف و تدوین میگردد.
با توجه به این واقعیت، سوالی که در این جا مطرح میگردد این است که این شورای عریضوطویل که تمام صلاحیتهای ارگانهای امنیتی کشور به آن تفویض گردیده، نمیتواند و یا نمیخواهد که رویکرد و راهبردی جامع و کارآمد برای تامین امنیت کشور تدوین نموده و آن را به مرحلۀ اجرا گذارد؟
از یک سال بدینسو، در بسیاری از حوادث و رخدادهای خونینی که در مرکز و سایر نقاط کشور اتفاق افتاده، انگشت اتهام به سوی شورای امنیت ملی نشانه رفته، اما نه مدعی و نه مدعیعلیه، چیزی ارایه نداده که بر اثبات ادعا کمک کرده باشد و یا بیاساس بودن اتهام را ثابت کرده باشد.
ولی قدر مسلم این است که در سایه همین شورا مردم افغانستان فجایعی را متحمل شده اند که حتا در زمان حاکمیت امارت اسلامی طالبان تجربه نشده بود.
همین وضعیت در واقع سبب گردیده که افکار عامه به شدت علیه شورای امنیت ملی برافروخته گردیده و بهعنوان یک نهاد ناکارآمد و با فعالیتهای مغایر با منافع ملی مردم افغانستان معرفی گردد.
پاسخ به این سوال اندکی دشوار مینماید. اگر به متن و محتوای فعالیتهایی که تا حالا از آدرس این اداره به نمایش رفته است، استناد شود، هر دو مورد را باید قبول کرد که در بسیاری زمینهها این شورا فاقد صلاحیت فکری و دانش امنیتی میباشد و نمیتواند اقدامها و استراتیژیهای مناسب امنیتی را با توجه به نیازهای معاصر امنیتی تعریف نماید.
از سوی دیگر شاید چندان بیمیل نباشد که حریفان سیاسی رییسجمهور که ظاهرا روی سفره مشترک قدرت نشستهاند، تضعیف گردیده و قدرت و توان تهدیدشان به صفر تقرب نماید.
از همین رو چنین میشود نتیجه گرفت که در چشمانداز نخست، فقدان صلاحیت مدیریتی و فکری و از چشمانداز دوم، حاکمیت نگرش تیممحور در این شورا سبب گردیده که آن را به یک دستگاه مضر به منافع استراتیژیک مردم افغانستان تبدیل کرده و نتواند در امر تامین امنیت و ثبات در کشور، موثر واقع گردد.
اما از آنجا که در کشور و نظام خداداد افغانستان مرجع نظارت و پاسخگویی وجود ندارد و ملت شریف نیز به چنان درد نایل آمدهاند که قدرت فکر کردن را نیز ندارند، وقوع هر فاجعه امنیتی و کشتار مردم در ابعاد و اشکال مختلف از مقدرات الهی تعبیر گردیده و ارگانهای امنیتی و بهخصوص شورای امنیت که مرجع و منبع اصلی تصامیم امنیتی میباشد از هرگونه مسوولیت امنیتی مبرا دانسته میشود.
کسی جرات نمیکند که از این شورای عریض و طویل بپرسد که تا حالا برای مقابله با تهدیدهای امنیتی در سطح کشور کدام رویکرد و راهبرد امنیتی را طرح کرده و به مرحله اجرا گذاشته است که بتواند گراف تصاعدی ناامنی را کاهش بخشد؟
جایگاه این شورا در فرایند تولید دانش امنیتی وریفارم امنیتی در کجاست و در این زمینه چه اقدامهایی به انجام رسانیده است؟
فهم و برداشت غالب از متن و محتوای این شورا یک اداره عریض و طویل به نام شورای امنیت ملی است که در دهلیزهای آن آقازادههای بیتجربه و تازه فارغشده و دردانههای قدرتمندان با دریافت معاش و امتیازات بیمانند لمیده و اغلب به فیسبوکنوردی مشغولاند. فلسفه حضور این آقازادگان چیزی جز نصیب شدن امتیازهای سیاسی نیست که در تقسیم قدرت، مسوولان بلندپایهاش به آن ناگزیر شده است.
در عین حال اتهامهایی نیز از سوی افکار عمومی متوجه این شوراست که گسترش ناامنی و تغییر ماهیت ناامنیها محصول کار همین شورا میباشد؛ زیرا موجودیت این شورا نه تنها برای بهبود امنیت موثر تمام نشده که ناامنیها در نوع و حوزۀ جغرافیایی بهشدت تغییر کرده و در اقدامهای امنیتی ارگانهای امنیتی نیز دست باز ندارند.
بحث بحران مدیریتشده، چند سالی است وارد ادبیات روزنامهنگاری شده، هرچند اسناد جدی وجود ندارد، ولی اقدامهای شورای امنیت ملی نشان میدهد که تطبیق این بحران مدیریت جزو وظایف اساسی این شورا باشد.
گمان غالب این است؛ بحران منطقهیی خاورمیانه که در واقع یکی از برنامههای کلانی منطقهیی-بینالمللی است، بهقول معروف در حوزۀ خراسان به عهدۀ همین شورا گذاشته شده باشد.
اما اینکه این شورا برای منافع ملی از انجام و تحمل چنین برنامهها چه تعریف کرده، هنوز مشخص نیست. شاید برنامه این باشد نقش بحران محوری پاکستان را که در نیم قرن گذشته به خوبی بازی کرده، این شورا بهدست گیرد. لابد این نقش هزینههای هنگفتی در پی دارد که آن را مردم افغانستان باید بپردازند، حالا تحت هر نام و عنوان ممکن؛ چه داعش، چه طالب، چه شیعه و چه سنی.
اگر چنین باشد این شورا بدون اینکه متوجه باشد در مسیری حرکت میکند که پاکستان سالهای سال در آرزوی آن بود. یعنی افغانستان، زمین خالی از سکنه. فرقی ندارد ساکنان این زمین کشته شده باشند، مهاجر شده باشند و یا با تطبیق پروژههای جنوساید داعشی و طالبی اجبارا به کشورهای همسایه تبعید گردند.
بدینگونه مردم افغانستان هر روز شاهد ناامنی، مصیبت و فاجعههای بیشتر خواهند بود و اینکه کشتی تقدیر این مردم در کدام طوفان فرو خواهد رفت، خداوند سرانجام همه را بخیر گرداند.
نویسنده: فرید باختری
تحلیل دقیق وهمه جانبه اما راه حل باید ذکرگردیده وذهنیت عامه نیز برای مهارپلان شوم جاسوسان داخلی باحامیان خارجی شان روشن ساخته شود تا بیشترازین شاهد فاجعه انسانی نباشیم.