سفر یا تجدید خاطرات غفلت!
چند روز است که آقای محمدکریم خلیلی؛ رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان و رییس شورای عالی صلح به ولایت بامیان سفر کرده و سرگرم بازدید از آن ولایت است. این سفر درست زمانی برنامهریزی گردیده که آقای خلیلی به دلایل مختلف در وضعیت خوب سیاسی قرار نداشته و فرایند آسیبپذیری سیاسی او رو به افزایش نهاده است.
بههمین دلیل چاره کار را در این دیده که با یک سفر نمایشی و پرمصرف و جلوهآراییهای مردمی بتواند جایگاه شکسته و ریخته خود در معادلات سیاسی و اجتماعی را ترمیم نماید.
راویان اخبار و ناقلان دربار ایشان میگویند که مبلغ قابل توجهی در این سفر به مصرف رسیده تا در مراسم استقبال و سخنرانی ایشان جمعیت بیشتری گرد هم آمده و بدینوسیله پایگاه مردمی ایشان برجسته تصویر گردد. آلبته آقای ظاهر ذهیر؛ والی بامیان نیز تلاش و عرقریزی قابل توجهی را به انجام رسانده تا این سفر بر وفق مراد آقای خلیلی به انجام برسد.
بحثی که اما پیرامون این سفر تا حالا ناشکفته مانده، این است که آقای خلیلی با کدام روی و و جرات اخلاقی به ولایتی سفر میکند که از برکت اخلاص و فداکاری مردم آن، به پلههای شهرت و قدرت رسید و آنگاه که بر سریر قدرت نشست، کوچکترین گره از مشکلات و بیچارگی آن مردم را نگشود.
در سالهای اقتدار آقای خلیلی، اوج سخاوتمندی و مساعدتهای جامعه جهانی به افغانستان بود که مبالغ هنگفت و در مواردی بیحساب به بسیاری از ولایتهای جنوبی و جنوب غرب به مصرف رسید تا باشندگان آن مناطق از فواید و مزیتهای توسعه برخوردار گردند، اما ولایتهای بامیان و دایکندی که از امنترین ولایتها محسوب میگردید، کمترین سهم را از مساعدت و سخاوتمندی جامعه بینالمللی دریافت نکرد و هنوز که هنوز است فقر و بینوایی چون پرده سیاه بر صورت این دو خودنمایی میکند. مغارهنشینهای بامیان هنوز بر سرجایشان استند و بودجه انکشافی ولایت بامیان و دایکندی کمتر از بودجه انکشافی یک ولسوالی در ولایت هلمند تعریف میشود.
حالا که آقای خلیلی به بامیان رفته و برای تجدید خاطرات گذشته به ولسوالی یکاولنگ میرود، آیا رشتههای ذهن پریشان ایشان به این واقعیت تلخ هم گره خواهد خورده که در سالهای اقتدارش که بر مسند معاونت ریاستجمهوری نشسته بود، این مردم را در فراموشخانه ذهنش سپرده بود و اکنون که بر لبه پرتگاه سیاسی نزدیک شده، به یاد این مردم افتاده است؟ آیا در خاطر ایشان خطور خواهد کرد که برای رسیدن به ثروت و قدرت روزگاری از روی جنازههای جوانان این مردم عبور کرده است؟
جواب قاطع و مسلم این است که این گونه پرسشها در خاطر و ذهن جناب آقای خلیلی جا ندارد و آنچه او را به سفرها و بازیهای این چنینی وامیدارد در واقع خطراتی است که در این اواخر از چهار سمت به سوی او دهان گشودهاند و حریم قدرت و ثروت او را به تهدید گرفته است.
حوادث و رخدادهای اخیری که در جغرافیای منافع ایشان اتفاق افتادهاند، همگی حکایت از این دارند که ستاره اقبال ایشان در حالت افول قرار گرفته و چشمانداز مطمین نسبت فردای سیاسی ایشان قابل تصویر و تصور نیست.
روایت است که فرایند یکی دو معامله سیاه و سفید اقتصادی ایشان نیز در این اواخر با موانعی برخورده که این خود بر جریان بازیگریهای سیاسی ایشان اثر گذاشته و به شدت افسرده و پریشان شده است. حالا این پریشانی و جمع پریشانیهای سیاسی، فرایندی را شکل بخشیده که در ماهیت یک اضطراب تمامعیار سیاسی ایشان را به تلاشهای جدید و رجوع به مردم مجبور کرده است.
این تلاشها هرچند از سوی مزدبگیران ایشان کارساز تصویر میگردد، اما واقعیت این است که این تلاشها بیفرجام میباشد و آقای خلیلی پس از این دیگر کسی نیست که مورد اعتماد و اطمینان مردم قرار گرفته و از مردم دل برباید. صداقت و تعهد او نسبت به مردم و منافع مردم آزموده شده و او همان است که در کارنامههای سیاسی او جز غفلت چیزی دیگر قابل خوانش نیست.
نویسنده: محمدزمان احسانی