پرسوپال؛ روزنۀ امیدبخش در رسانههای دیداری
افغانستان کشوری است که هر ارزشی به محض ورود به این جغرافیا رنگ و بوی افغانی میگیرد و از اصل خویش دوری میجوید. ما در اینجا همیشه شاهد تحقق صورت افغانیزهشدۀ ارزشهایی هستیم که خواستگاه اصلی آن ارزشها، کشورهای مدرن و متمدن است. چنان که نیک پیداست، ما در چهارده سال گذشته شاهد رشد و تعدد بیسابقۀ رسانهها در افغانستان بودیم.
در آغاز حکومت کرزی که تازه برخی از رسانههای شخصی دیداری به فعلیت و فعالیت درآمدند، موسسۀ انترنیوز که یگانه نهاد حمایتکنندۀ رسانهها بود، برخی از جوانان را برای آموزش شیوههای گردانندهگی مدرن به بیرون از کشور فرستاد. یکی از این کارگاههای ششماهه که در بریتانیا برگزار شده بود، به جوانان افغان شیوۀ گردانندهگی چالشمحور را آموزش داد. یکی دو تن از این جوانان پس از فراگیری این شیوۀ گردانندهگی، در تلویزیون طلوع استخدام شدند و از همان آغاز گردانندهگی چالشمحور در این خطه جایش را به گردانندهگی خشونتمحور و پرخاشگر عوض کرد.
هرچند در آغاز این شیوه برای بینندههای افغان تازه و ناشناخته بود؛ اما به زودی در بازار کار رسانهیی تبدیل به مُد شد. در کتاب «هنر» دکتور علی شریعتی آمده: «متاسفانه در جامعهیی که در سطح محدود و متوقف و راکدی قرار دارد، سرنوشت معانی هم رقتبار است. وقتی مسألهیی یا فکری طرح میشود، غالبن نفهمیده، نشنیده، ندانسته و نشناخته، قاطعانه در برابرش ایستادهگی میشود و نهتنها با استدال، با علم و با سخن، بل با همۀ راهها و طرق غیر اخلاقی هم کوبیده میشود و با آن مبارزه میشود. اگر طرف از گود در رفت، خفه میشود؛ اما اگر پوستکلفت بود به هر قیمتی ایستاد، بعد مُد میشود؛ مد که شد، مبتذل میشود و به قدری مبتذل میشود و رنگ عوض میکند که خود آن آقا (صاحب فکر) توبه میکند.»
هرچند منظور دکتور شریعتی جامعۀ ایران است؛ اما این گفته به راحتی برای ما افغانها هم قابل تعمیمم است. گردانندهگی خشونتپرور و پرخاشگر نیز در میان رسانههای دیداری ما حداقل برای یک دوره به یک مُد بیبدیل تبدیل شد. در این دوره مهارت در جنگاندازی و تندی در لحن و سرعت در گفتار و بلند بودن تون و ریتم از امتیازات یک گرداننده به شمار رفت.
از آنجا که گردانندهگی پرخاشگر و خشونتمحور به شدت بینندههای افغان را تحت تاثیر قرار داده بود، مجاهد کاکر که یکی از باسوادترین گردانندهگان تلویزیون طلوع بود، به دلیل داشتن ریتم آرام و شمرده حرف زدن به مراتب از شهرت و محبوبیت کمتری به نسبت گردانندهگان جوان و پرخاشگر قرار داشت.
در شیوه از بحثهای تلویزیونی، عمدتن گردانندهگان در پی یافتن راهحل برای موضوع و مسالۀ مورد بحث نبودند، بل آماج اصلی مغلوب کردن مهمان برنامه و خلق ستیزه میان مهمانها و جدل بود تا یک گفتگوی سالم و هدفمند. این شیوه از گردانندگی به حدی ترویج شد که حتا در یک برنامۀ تلویزیون «یک» دو تن از مهمانهای برنامه به لتوکوب همدیگر پرداختند.
اما آنچه را با این پیشزمینه میخواهم بگویم این است که خوشبختانه اکنون برخی از رسانهها به ویژه تلویزیون طلوع دارد از این مرحله عبور میکند. تلویزیون طلوع چنان که آغازگر روایت نادرست از گردانندگی چالشمحور بود، در تغییر و بازنگری این شیوه نیز پیشقدم شد. تلویزیون طلوع پس از درک این مساله در نخستین اقدام گردانندهگانی را که با پرخاشگری و تندخویی در اجرای برنامه عادت کرده بودند، از پرده بیرون کرد.
همین گونه تلویزیون طلوع تلاش کرد تا گردانندههای نرمخوی، باهوش و حرفهییتر را استخدام کند. استخدام فرحناز فروتن و سمیع مهدی دالی بر این مدعاست. گردانندهگی چالشمحور اگر به شکل واقعی آن بتواند اجرا شود، یکی از جذابترین شیوههای گردانندگی تلویزیونی است. از سر گرفتن برنامه پرسوپال به گردانندگی فرحناز فروتن، برنامه سیاهوسپید به گردانندگی سمیع مهدی و برنامه اندیشه با گردانندگی ملک ستیز اقدامی بود در جهت حرفهیی ساختن شیوۀ گردانندگی چالشمحور در تلویزیون طلوع. هرچند فرحناز فروتن با گذشتۀ کار گزارشگری برای گردانندگی گفتگوهای سنگین خود دچار چالش بزرگ بود، اما طی چند برنامۀ نخستین نشان داد که میتواند از عهدۀ این کار به درستی برآید. فرحناز فروتن با ضبط آخرین برنامه پرسوپال با فرهاد دریا، اوج توانایی و مهارت خود در گردانندهگی را به نمایش گذاشت. فرحناز فروتن در این برنامه با خونسردی تمام جناب فرهاد دریا را دچار چالشهای متعدد ساخت.
هرچند به چالش کشیدن آدمهای معمولی برای یک خبرنگار حرفهیی کار چندان دشواری نیست؛ اما بیگمان به چالش کشیدن هنرمند باهوش و باسوادی چون دریا، ظرفیت و ظرافت میخواهد. فرحناز فروتن در این برنامه پرسشهای بسیار جدی و تازهیی مطرح کرد. پرسشهایی که دریا انتظار آن را نداشت. پرسشهایی که واقعن در ذهن شنوندههای جدی دریا کماکان وجود داشت و هیچگاه پاسخاش را نمیدانستند. فروتن برای نخستین بار از دریا در پیوند به جوانیها و ناجوانیهایش با عاصی پرسید. هرچند دریا با لفاظی و طنازی بامزه و ویژۀ خودش برخی از پرسشها را ترفه رفت؛ اما با آن هم تجاری کردن موسیقی، پولدوستی و نارفیقی با عاصی از مباحثی بود که برای تمامی بینندههای این برنامه تازگی و جذابیت خاصی داشت. هرچند این چندمین گفتگوی فرحناز در برنامۀ پرسوپال بود؛ اما هیچ یک از برنامههای پرسوپال با این جذابیت اجرا نشده بود. اما آنچه را باید تذکر داد این است که امکان ندارد ما در گفتگو با یک مصاحبهشونده کمسواد یک برنامۀ عالی درست کنیم.
بیگمان دریا یک هنرمند تیزهوش و باسواد است و سطح سواد مصاحبه شونده در کیفیت برنامه تاثیر مستقیمی دارد. بنابراین اگر فرحناز بتواند مهمانهای چون دریا را در گفتگوهایش گزینش کند، این برنامه همیشه جذاب و پربیننده خواهد بود.
روی همرفته چنان که قدما گفتهاند: «نابرده رنج گنج میسر نمیشود.» از اجرای برنامههای فرحناز هم چنین بر میآید که او در زمینۀ شغلاش عشق میورزد، میخواند و میتپد. او هیچگاه نمیتواند چنین اجرای بیعیب و نقض داشته باشد، مگر این که نخواند، تمرین نکند و از رسانهها و گردانندهای رسانههای مشهور جهان الگوبرداری نکند.
نویسنده: بکتاش روش