سیاست مبتنی به قانون و اخلاق
اشاره: مقالهیی در روزنامه راه مدنیت با عنوان (مرد قانون/ دانش؛ الگو و مرجعیت سیاسی فردا) نشر شد که بحثهای زیادی در پی داشت. مقالۀ زیر نیز از جملۀ همین بحثهاست که راه مدنیت در این شماره آن را نشر کرد. راه مدنیت طرفدار هرگونه نوشتههای منصفانه است و این فضا را برای همۀ مخاطبان و خوانندگان خود پاس میدارد. هر خوانندۀ محترم اگر انتقاد مستدلی داشته باشد، روزنامه راه مدنیت با حفظ احترام به آزادی بیان آن را هم نشر میکند.
مسایل افغانستان با تعامل سازنده حل میشود، نه با تقابل شکننده
نویسنده: مصطفی شفیق؛ استاد دانشگاه
در هر جامعه که زندگی میکنیم باید از یکسلسله قواعد و اصول سیاسی و اجتماعی برای زیست جمعی پیروی و اطاعت کنیم وگرنه استمرار و بقای زندگی انسانها سخت و دشوار خواهد شد. بهعبارت دیگر، سیاست و حکومت برآمده از اخلاق، قانون و عدالت، ضامن و بقای زندگی اجتماع سیاسی خواهد بود. ارزشها و مفاهیمی که در جامعۀ چندقومی و چندمذهبی و اختلاف سلایق در ابعاد متفاوت آن وجود دارد، وارد کردن این مفاهیم در زندگی اجتماعی و سیاسی از اولویت خاصی برخوردار خواهد بود. مفاهیمی جدید مانند حقوق بشر، حقوق شهروندی، دموکراسی، تسامح، تساهل، اخلاق و قانون و عقلانیت سیاسی، ضرورت اجتنابناپذیر زندگی جمعی و فرهنگسازی و نهادینهکردن آن در حیات انسان امروز و جامعه متکثر افغانستان است.
در جامعۀ چندقومی، چندمذهبی، تکثر احزاب و جریانهای سیاسی با تفکر و اندیشههای متفاوت که در افغانستان وجود دارد گاه زندگی جمعی را به حد امتناع میرساند. اما اینکه چگونه میتوانیم جامعه پیشرفته، توسعهیافته، پویا و سعادتمند داشته باشیم، بهنظر میرسد عبور از سطحینگری، منطق حذف، برتریخواهی، منطق انحصارطلبی، منطق تخریب، زیر پاگذاشتن قانون و اخلاق و عدالت در نظام سیاسی و زندگی اجتماعی خویش را به هر قیمت باید کنار بگذاریم و بهجای آن منطق گفتگو، تعامل سازنده، اخلاق سیاسی، بهرسمیت شناختن ارزشهای والای انسانی، قانونمداری و مبارزه با هرگونه فساد، تبعیض و تخریب را در جامعه خویش فرهنگسازی و نهادینه بسازیم، چراکه بستر زیستن مسالمتآمیز را در کنار هم فراهم کردهایم.
بهیاد داشته باشیم که جامعه و مردم افغانستان از بدو تاسیس تا به امروز از فقدان عدالت، اخلاق، رعایت قانون، ستمها و استبدادی که از سوی حاکمان این جغرافیا بر مردم خویش تحمیل کرده و تبدیل به یک رنج تاریخی شده است، مردم و جامعه امروز افغانستان دیگر نمیخواهد تاریخ سیاه گذشته بر این ملت تکرار شود.
اما این مطلب به این معنا نیست که گذشته خویش، ستمها و تبعیضهای رواداشته را بر منافع زودگذر و آنی سرپوش گذاشته و چشمهای خویش را بر حقایق بسته کنیم. این چیزی نیست که کسی انکار آن را وجه همت خود قرار داده باشد. اما اگر از منظر دیگر جامعه، مردم و نظام سیاسی و اجتماعی خویش را تحلیل کنیم، صرف توقف در گذشته ما را از آینده باز خواهد گذاشت وچه بسا شاهد مصایب و رنجهای بیشمار خواهیم بود و این راه حل منطقی جامعه و مردم ما نیست.
اگر نیمنگاهی به تاریخ گذشته خود داشته باشیم، به خوبی در مییابیم که این ملت و مردم شایستۀ زندگی مسالمتآمیز و با رعایت حقوق شهروندی به دور از همه تعلقات و خواستههای برتریجویانه است و اگر تفکر برتریخواهی غالب شود قطعن تاریخ تلخ و ناگوار گذشته را بر مردم خویش تکرار کردهایم. تکرار تاریخ سرآغاز بدبختی مردم است.
تحلیل و الزامات ضروری
یکم: اینکه در جامعه ما تبعیض، برتریخواهی و انحصارطلبی وجود ندارد، ماهم بهعنوان شهروندان این سرزمین حقایق تلخ را کتمان کنیم، نشان از بیخردی ماست و نقاط ضعفمان را بیشتر برجسته میکند تا نقاط قوتمان را. اما مساله این است که با استمرار چنین سیاستهای زیست جمعی همه اقوام به مخاطره میافتد و جزیره خوشبختی دیگران را هم میتواند متزلزل و بل، تبدیل به جزیره بدبختی و آرامش و آسایششان راسلب کند. به هر میزان که بر این سیاست غلط پافشاری کنیم قربانی و تاوان بیشتر و رنج ناتمام بر شهروندان تحمیل کردهایم. تخم کینه و نفرت را در جامعه خویش پاشیدهایم و این یعنی مرگ جامعه و مردم افغانستان که بهنفع هیچ یک از اقوام نیست. بنابراین این نوع نگاه به سیاست، حکومت، زندگی اجتماعی و سیاسی، زیست جمعی، با خرد و منطق انسانی سازگار نیست. مسایل و مشکلات جامعه و مردم ما زمانی حل میشود که منطق حاکم قبیلهیی و برتریخواهی را از فرهنگ سیاسی و اجتماعی حذف کنیم و بهجای آن منطق همدیگرپذیری و تساهلوتسامح را فرهنگسازی کنیم.
دوم: تخریب چهرههای سیاسی مانند توهین و تحقیر و یا بازیچه گرفتن چهرههای درجه یک حکومت از رییسجمهور گرفته تا معاونیت، از اعضای پارلمان گرفته تا وزرای کابینه از هر قوم، گروه، احزاب و جریانهای سیاسی که باشد قابل پذیرش نیست؛ زیرا به هر میزان که ما چهرههای سیاسی و حکومتی و علمی خود را تخریب، تحقیر و توهین کنیم، در حقیقت توهین به خرد خود کردهایم. یعنی ما بودیم که انتخاب کردیم و برای انتخاب خود هم معیار داشتیم. حال که کارنامه موفق دارد یا ندارد بحث دیگر است.
اما اگر منصفانه و دور از حبوبغض نگاه کنیم و تحلیل داشته باشیم هم نقاط قوت و دستآوردهایی داشتهاند و هم ناکامی و ضعفهایی، و این یک امر طبیعی است؛ زیرا حکومت وحدت ملی، میراث یک حکومت ورشکسته، ضعیف و رانتی را تحویل گرفته، نه یک حکومت ایدهآل، اما نقد منصفانه جزو وظایف هر شهروند آگاه و دردمند جامعه است. حکومت هم باید نقد منصفانه، عادلانه، با رعایت اخلاق و گفتار و ادبیات سیاسی را پذیرا باشد؛ چون حکومت در قبال حفظ و حقوق شهروندان خویش مسوول است.
سوم: نکته قابل تامل که این روزها فضای مجازی و برخی رسانهها را پر کرده است و انگشت تخریب را به سمت سرور دانش؛ معاون دوم رییسجمهور جهت و نشانه رفته، دور ازانصاف است. استاد دانش در نوع خود در حوزۀ اختیارات خویش انصافن دستآورد قابل توجه داشته است. اینکه ما عادت کردهایم به توهین، تحقیر و تخریب چهرههای سیاسی و رهبران خویش و این را تبدیل به یک سیره کردهایم کار درستی نیست، از طرف هر که باشد. شخصیت آقای دانش و منطق استوار و پایبندی که به قانون و اخلاق دارد بر هیچ کسی پوشیده و پنهان نیست. اما توقع اینکه وقتی هر شخص، کرسی معاونت ریاستجمهوری را تصدی میکند و هر آنچه ما میخواهیم را باید فراهم کند؛ چون از آدرس هزارهها کرسی را به دست آورده، درست نیست. درست مطلب این است که رییسجمهور، معاونان رییسجمهور، وزرا و نمایندگان پارلمان باید به مطالبات همه شهروندان پاسخگو باشند و نه مطالبات قوم و گروهی خاص.
بنابراین مشکلی که هر روز سایهاش بر مردم سنگینی میکند همین خواستههای قومی و حزبی است تا خواستههای ملی و همه مردم. تا زمانی که از مرز قومیت در سیاست و حکومت و زیست جمعی عبور نکنیم، این سرزمین همچنان ویران باقی خواهد ماند. وقتی آدرسها قومی شد هر کس و هر قوم برای قوم و تبار خویش تلاش میکند نه برای مردم و افغانستان. دود و تباهی این فلاکت به چشمان مردم میرود نه جای دیگر. این راه حل نیست و تخریب هم راه حل نمیتواند باشد.
انتقاد منصفانه و عادلانه حق همه شهروندان است و هرکس به شعاع وجودی خویش میتواند انتقاد سازنده بر کارنامه سیاسی رهبران و دولتمردان حکومتی داشته باشد. فراموش نکنیم وقتی کارنامه سیاسی آقای دانش را نقد و بررسی میکنیم نسبت به سایر سیاستمداران از منطق گفتگو و تعامل سازنده و مبتنی بر اخلاق و حاکمیت قانون و عدالت اجتماعی و همگرایی بیشتری تاکید دارد. این مطلب را اضافه کنم که قدیس ساختن رهبران سیاسی و دولتمردان هم درست نیست و تخریب و تخطیۀ چهرهها و رهبران سیاسی هم؛ چون سیاستمداران و دولتمردان حاکمان همین مردم هستند.
چهارم: نمایندگان محترم پارلمان که در جایگاه قانونگذاری و جایی قرار دارند که رساترین صدای ملت و مردم است، حق اظهار نظر بر حسن اجرایی مصوبات قانونی را دارند. نپذیرفتن مصوباتی که مغایر قانون اساسی کشور است در حیطه و در صلاحیت اعضای محترم پارلمان کشور است و در این مورد شکی نیست. اما این روزها که برخی از اعضای پارلمان بحث مشروعیت حکومت وحدت ملی را زیر سوال میبرند جای بس تعجب است که از کدام مشروعیت سخن میرانند؟ دقیقن مخاطب نمایندگان هم استاد دانش است. اگر بحث مشروعیت حکومت وحدت ملی محل بحث باشد، قطعن مشروعیت اعضای پارلمان هم زیر سوال خواهند رفت. وقتی آقایان پدرام و رحمانی مخاطبشان استاد دانش است، تفسیر و تحلیل لوازم حرفشان چه میتواند باشد؟ منافع ملت و مردم افغانستان یا تخریب و خدشهدار کردن و نشانه قرار دادن شخصیت آقای دانش؟
همه نیک میدانند در هر جا که استاد دانش سخن گفته، بر حفظ حقوق همه شهروندان تاکید و برای اصلاح این نظام تلاش کرده و از تبعیض و بیعدالتی و انحصارطلبی قدرت و برتریخواهی نیز سخن گفته است. بر حاکمیت قانون تاکید داشته و برخورداری از حقوق شهروندی برای سایر شهروندان این سرزمین را یکسان و برابر دانسته است.
با این نوع ادبیات سخن گفتن و مخاطب قرار دادن، کشور درست نمیشود و قانون اساسی هم درست نخواهد شد. بنابراین سنگ روی سنگ بند نمیماند. عطامحمد نور هم میگوید من فرمان رییسجمهور را قبول ندارم و همچنان والی بلخ هستم تا زمانی که موضع حزب جمعیت اسلامی مشخص شود. اگر کس و یا کسانی دم ازعدالت و حقوق شهروندی میزند و خود را پاسدار قانون اساسی کشور میداند و به تعهدهای خود پایبند است این سوال مطرح میشود سهم هزارههایی که به استاد محقق رای دادند و داکتر عبدالله را به ریاست اجراییه حکومت وحدت ملی رساندند و قدرت هم پنجاهپنجاه شد کجاست؟ که یک طرف ماجرا عطامحمد نور و جمعیت اسلامی است و طرف دیگر ارگ ریاست جمهوری و نمایندگان پارلمان هم پایکوبی میکنند. اگر بحث انحصار قدرت است چرا نمایندگان نیمنگاهی به این طرف قضیه نمیکنند؟ انحصار انحصار است، فرق نمیکند دست چه شخص و اشخاصی باشد. بنابراین راه حل مساله افغانستان تخریب شخصیتها و چهرههای سیاسی نیست. مسایل افغانستان با تعامل سازنده حل میشود، نه با تقابل شکننده.
جامعه، مردم و حکومت ما امروز بیش از پیش نیازمند به همگرایی و همدیگرپذیری میباشد، زیرا منطق تعامل در جامعه متکثر چندقومی، چندمذهبی و جریانهای سیاسی موافق و مخالف، بستر زیست جمعی را امکانپذیر کرده و بل تضمین میکند.
دیگر زمان منطق انحصارطلبی، بیعدالتی، برتریخواهی و تخریب چهرهها و رهبران حکومت و سیاست، جای خود را به منطق برابری، مساوات و احترام و درک و فهم متقابل داده است.
انتقاد سازنده و منصفانه حق هر شهروند این سرزمین است و تخریب و خودزنی از طرف هر گروه، قوم و جریان سیاسی که باشد به نفع مردم و کشور نیست؛ زیرا زمینه را برای تفکر افراطگرایی و گروههایی تروریستی هموار میکند.