مقاله

پشتون درخت یا پشتون دریا

در زبان پشتو شعری است از رحمان بابا که می‌گوید:

 لکه ونه مستقیم په خپل مکان‌یم

که خزان را باند راشی کی بهار

به‌این معنا که مثل درخت در جای خود ایستاده‌ام، چه بهار بیاید چه خزان.

این شعر قدیمی برای قوم پشتون سال‌ها الگو بوده است. الگویی به‌شدت محافظه‌کارانه و ضد حرکت. این فکر مثل مانعی روانی جلو هر ترقی و تحول را در جامعه پشتون سد می‌کرده است، برای همین در روزگار انترنت و ریتم و تغییر هنوز پیش‌برندۀ زندگی پشتون‌ها، جرگه و قوانین خرافی عقب‌مانده است.

روزگاری نه‌چندان دور، مناطق پشتون‌نشین بهشت‌ مدارای آسیا بوده است. بر اساس تحقیقات جیمز کارون در کنفرانس مرکز مطالعات استراتژیک، تا یک قرن قبل همه صوفی‌های منطقه، بهشت‌شان مناطق پشتون‌ها بود. شعر پشتو در آن روزگار عاری از خشونت و جنگ بود و پر از مضمون‌های انسانی، مداراگری و صلح اما کم کم در طی سال‌ها بعد از تبعیض و ستم پنجابی‌ها و غربت و تحقیر حاکی از قطب‌بندی سیاسی جدید، انجمن خدایی خدمتکار صوفیانه تبدیل به‌انجمن قومی خشن و شعر پشتو کم کم پر از خشم و جنگ و انتقام شد.

ایده اسلامیت او افغانیت نتیجه شعرهای شاعران معترض این دوره است اما این شاعران نمی‌دانستند که نتیجه شعر آن‌ها به‌جریانی مثل طالبان و مانند آن منجر می‌شود.

آن‌ها اسلام را برای پاکستان جدید محکم می‌گیرند؛ پاکستانی که خط ممیز آن دین است و دین حربه‌ای در دست ملاهای پنجاب، نه صوفیان پشتون و نه البته پشتون‌هایی که دین سهل و آزاد و آرام داشتند. تبلیغ تلفیق ذاتی افغانیت و اسلامیت واکنشی در مقابل پنجابی‌ها بود که همان پنجابی‌های سیاس از آن برای زدن ریشه پشتون‌ها استفاده کردند.

در طی کمتر از نیم‌قرن، شعر پشتو پر از بنیادگرایی دینی و قومی شد و به تبع انجمن خدایی خدمتکار شورای کویته و جریان دیو بند شکل گرفت. پشتون‌ها ناگهان در چاهی افتادند که گریز از آن دشوار بود.

اکنون بعد از سال‌ها، گروهی از روشنفکران جوان پشتون به‌این نقیصه پی برده‌اند. آن‌ها می‌خواهند هویت پشتون‌ها را براساس انجمن خدایی خدمتکار و صلح و مدارا انسانیت ترسیم کنند. آن‌ها از این چاه برآمده‌اند و می‌خواهند بقیه را هم بیرون بکشند، اگرچه هنوز خیلی از کلان‌های قبایل جرأت و حال برآمدن را ندارند و دیگران هم در زنجیرند.

این جوان‌ها، کلاه ترکی اجدادی را بر سر گذاشته‌اند و با شور جوانی حالا صدها هزار دختر و پسر جوان شده‌اند، هزاره‌ها و بلوچ‌های پاکستان را هم با خود همراه کرده‌اند و مهم‌تر این‌که پشتون‌های این طرف سرحد را هم به‌شور آورده‌اند.

این پشتون‌ها ‌دیگر درخت نامتحرک نیستند. برای صلح خیمه می‌زنند و بر ضد جنگ اقامه دعوا می‌کنند. کاری‌که در هلمند شروع شد، انقلابی در تاریخ معاصر پشتون‌هاست.

اکنون سمبول حرکت پشتون‌ها، چند طلبه پس‌مانده دیوبند نیست بل جوانان روشنفکر و پر شور است.  پشتون‌ها حرکت کرده‌اند و این حرکت به‌حمایت همه نیازمند است تا شکل مدرنش را از دست ندهد تا به‌دست جریان‌های منحرف و سوءاستفاده‌گر نیفتد. آن‌ها علیه ارتش پاکستان بر خاسته‌اند که دیگر از آن‌ها مانند طالبان خوراک جنگ نسازد. آن‌ها نمی‌خواهند فرزندان‌شان در دو طرف جنگ بی‌معنا قربانی هیچ شوند.

آن‌ها از ملالی جنگ‌آور قرن نوزده به‌ملالی روزنامه‌نگار دانشگاه آکسفورد رسیده‌اند. از خان عبدالغفار خان به‌این جوان کلاه هزارگی‌پوش رسیده‌اند. از این‌رو است که بعد از هر انتحار در بین هزاره‌ها، ‌آن‌ها با غم‌شریکی می‌گویند ما پشتون هزاره‌ایم. آن‌ها پشتون امروزند. پروانه‌های‌ که می‌خواهند از پیله سنت‌های پوسیده شوند. پتنگ‌هایی در حال پریدن به‌سوی روشنی و انسانیت.

 شعر امروز آن‌ها رحمان بابا نیست. شعر مدرنی‌ست که «هره لاره یوه شعر دی … هره کرکی یوه شاعر …» و ما همه از این حرکت حمایت می‌کنیم؛ چرا‌که همه ما احتیاج داریم به‌جای شمشیرها پنجره‌ها را ستایش کنیم.

حاشم رسول‌زاده

نوشته‌های مشابه

‫2 دیدگاه ها

  1. شعر را که این آقا به تفسیر گرفته است اصلا به معنی که گفته شده نیست! نخست این برگه مقصر است که مقالات اشخاص که قدرت ذهنی نهایت پایان دارند را نشر می‌کند و ثانیا این آقا که اسم اش را درست نوشته نمیتواند نباید در کار بزگان دست بزند!

  2. نظروتفسیرشما ازشعر رحمان بابا مطلقآ نادرست است وشما تااندازه ضعیف و بی دانش هستید که نمی توانید شعریک شاعرپښتون را معنا کنید و دیګر اینکه اګرمطالعه درست میداشتید یک مقاله بااین محتواضعیف را اصلآ نشرنه میکردید.

دکمه بازگشت به بالا