تحلیل

فاجعۀ چرنوبیل؛ بحرانی با پیامدهای ژیوپلتیکی

در ساعات اولیه بامداد 26 اپریل 1986 دو انفجار مهیب ساکنان شهرک پریپیاد واقع در 130کیلومتری کیف پایتخت اوکراین را از خواب بیدار کرد. شهرک‌نشینانِ سراسیمه از پنجره‌های اتاق خود می‌دیدند که دود و آتش از نیروگاه اتمی چرنوبیل بلند است. چون آن زمان هنوز جنگ سرد داغ بود، آنان فکر کرده بودند که ممکن حمله‌ای از سوی بلوک غرب بر شوروی صورت گرفته و با تجسم خاطرات جنگ جهانی دوم، به شدت نگران شده بودند؛ اما مساله چیزی دیگری بود: سقف راکتور چهارم نیروگاه اتمی چرنوبیل به دلیل آزمایش‌های زودهنگام و نادیده‌گرفتن ایمنی‌های لازم منفجر شده بود.

با این انفجار، ذرات رادیواکتیف به هوا پراکنده شدند. مدیران نیروگاه که حاصل سیستم بسته سیاسی و اداری اتحاد شوروی سابق بودند، تلاش کردند با کوچک‌ جلوه‌دادن مساله و اعمال دیکتاتوری و نادیده‌گرفتن خطر تشعشات هسته‌ای بر روی آن خاک‌اندازی کنند. اما فاجعه به مراتب سنگین‌تر از آن بود که تصور می‌شد. اقدام‌های دیرهنگام برای تخلیه ساکنان شهرک‌های اطراف نیروگاه و سایر ترتیبات برای جلوگیری از افزایش تلفات و خسارت‌های انسانی و زیست‌محیطی، مشکلات بهداشتی و زیست‌محیطی جدی را به بارآورد.

نوعیت بحران

بحران چرنوبیل را می‌توان در ردیف بحران‌های «نوظهور» قرار داد که مشخصه‌های بارز آن، غیرمنتظره بودن و بی‌سابقه بودن است. هم‌چنین در این نوع بحران‌ها وضعیت تهدید بسیار شدید است و فرصت کافی برای تصمیم‌گیری وجود ندارد.

مدیران ارشد برنامه هسته‌ای و رهبران سیاسی شوروی با فاجعه‌ای روبرو شدند که نه سابقه داشت و نه انتظار آن را داشتند؛ از این رو نه طرحی برای مهار بحران و نه فرصت کافی برای تصمیم‌گیری وجود داشت. با این حساب، دست‌اندرکاران شوروی که دچار سوءمدیریت سیاسی و امنیتی بودند به پنهان‌کاری که یکی از ویژگی‌های نظام‌های توتالیتر است، روی آوردند و بعدتر با آشکار شدن پهلوهای جدید فاجعه، وضعیت بدتر و پیچیده‌تر شد.

بحرانی «در ساختار» که به بحرانی «بر ساختار» تبدیل شد

بحران چرنوبیل که در نخست بحرانی «در ساختار»؛ یعنی در درون ساختار اتحاد شوروی بود به دلیل سرعت نشت آلاینده‌ها به بیرون از مرزهای شوروی، پنهان‌کاری و سوءمدیریت رهبران ارشد مدیریتی و سیاسی، به بحرانی «برساختار»؛ یعنی به فراتر از مرزهای شوروی رفت و کل ساختار را تحت تأثیر قرار داد.

رهبران سیاسی و مدیران ارشد بخش هسته‌ای شوروی، با انتشار معلومات نادرست از چگونگی فاجعه چرنوبیل و پیامدهای آن، به بی‌اعتمادی گسترده در جامعه دامن زده بودند. پنهان‌کاری مدیران ارشد هسته‌ای شوروی، پنج میلیون شهروند شوروی را در معرض آلودگی‌های هسته‌ای قرار داد و نشت تشعشات اتمی به اروپای غربی رسیده بود. بنابراین مردم عصبانی و به شدت نگران شده و اعتماد خود را نسبت به نظام از دست داده بودند. اما رهبران شوروی هنوز هم تلاش داشتند تا مساله را کم‌اهمیت جلوه دهند.

میخایل گورباچف و همکارانش به جای مدیریت بحران در درون ساختار، همچون اطلاع‌رسانی به موقع، تخلیه ساحات مسکونی، انسداد ساحات آلوده‌شده و تشکیل کمیته بحران، آن را برای دنیای بیرون کم‌اهمیت جلوه دادند که چندی بعد با هشدارهایی که از طرف کشورهای اروپایی داده شد، عمق فاجعه آشکار گردید. اعتراف دیرهنگام، از دید دیپلماتیک برای شوروی شکست بود و شهروندان را بیشتر از پیش هراسان کرد؛ زیرا اعتبار گورباچف رهبر جوان شوروی که بر «شفافیت در نظام» تاکید داشت، به شدت زیر سوال رفت و این باور در جامعه تقویت شد که دیگر نمی‌شود به نظام و رهبران آن اعتماد کرد.

پیامدهای سیاسی و ژیوپلتیکی

فساد و بی‌مسوولیتی رهبران شوروی، پاک‌سازی‌های وحشتناک، قحطی‌های تصنعی در اوکراین (1932 ـ 1933) که به جان باختن حدود ده میلیون اوکراینی انجامید، ناکارآمدی سیستم، جنگ افغانستان معروف به «زخم خون‌چکان»، مشکلات اقتصادی و فضای بسته سیاسی جامعه را به مرز التهاب کشانیده بود. هم‌چنین، خیزش‌های جدایی‌طلبانه در جمهوری‌های مختلف شکل گرفته بود. به علاوه همه این‌ها، فاجعه چرنوبیل شوک دیگری بر اتحاد شوروی وارد کرد.

با این وضع، اتحاد شوروی محکوم به شکست بود؛ اما ممکن برای مدتی بیشتر دوام می‌آورد. میخایل گورباچف آخرین رهبر اتحاد شوروی سقوط این اتحاد را بی‌ربط به فاجعه چرنوبیل نمی‌داند؛ زیرا این فاجعه هم ضعف فنی و تکنالوژیکی شوروی و هم سوءمدیریت رهبران سیاسی آن را به نمایش گذاشته بود. این در حالی بود که فاجعه در اوج جنگ سرد و در میانه رقابت‌های شدید سیاسی و نظامی که کفه ترازو به نفع بلوک غرب سنگینی می‌کرد، رخ داده بود.

رهبران شوروی از مدیریت بحران‌ها که یکی پی دیگر به سراغ‌شان می‌آمد، عاجز آمدند؛ رهبران کشور مادر و کشورهای پیرامون آن تصمیم گرفتند، به اتحاد شوروی نقطه پایان بگذارند. لذا بوریس یلتسین، لئونید کراوچوک و استانیسلاو شوشکویچ به ترتیب رهبران روسیه، اوکراین و بلاروس در هشتم دسامبر 1991 در اقامت‌گاهی در جنگل‌های بلاروس پیمانی را به صورت پنهانی امضا کردند که بر اساس آن کشورهای مستقل هم‌سود پدید آمدند و روسیه خود را به عنوان جانشین اتحاد جماهیر شوروی معرفی کرد. با نابودی شوروی بزرگ‌ترین «تغییر ژیوپلتیکی قرن» و به قول ولادیمیر پوتین «بزرگ‌ترین فاجعه ژیوپلتیکی قرن» به وقوع پیوست.

جمع‌بندی

به نظر می‌رسد، رهبران شوروی شیوه‌هایی را که برای مهار و مدیریت بحران‌ها به کار می‌بستند، اکثر غیرواقع‌بینانه بودند که خود بر سرنوشت این کشور تأثیر منفی می‌گذاشت و آهسته آهسته روند فروپاشی را شکل می‌داد.

در سال‌های پایانی عمر اتحاد، بحران‌های پیاپی و واپسین آن فاجعه چرنوبیل که برایند تصامیم اشتباه حاکمان آن بود، اتحاد شوروی را به زانو درآورد و یکی از پهناورترین کشورهای دنیا که بر یک ششم خاک جهان مسلط بود، از هم ‌پاشید.

یادداشت: مطالب منتشرشده در «تحلیل» الزاما بیانگر دیدگاه روزنامه راه مدنیت نیست.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا