ارزیابی استراتژیک چین از افغانستان
منبع: وار آن راکس/ نویسنده: یون سون
یادداشت مترجم: وضعیت امنیتی افغانستان در مسیری قرار گرفته است که با سرعت از کنترول خارج میشود. بدیلهای که مدعی نجات افغانستاناند، از نگاه شخصیتی و برنامه متعلق به سناریوهای شکستخورده چهل سال گذشتهاند. تشدید حملات بیرحمانه طالبان، فقدان اراده سالم و مستقل مقاومت در حکومت، روحیه تسلیمطلبی سیاسی در بخشهای قدرتمند به اصطلاح اپوزسیون دولت، ظهور گروههای مسلحی زیر نام مقاومت مردمی که در حال حاضر بیشتر جنبه رسانهای دارند، خطر جنگ داخلی و ازهمپاشیدگی حاکمیت و تمامیت ارضی افغانستان را افزایش میدهند. این خطر تنها دامنگیر افغانستان نیست، بل منطقه را نیز تهدید میکند. استراتژی امریکا از جنگ علیه تروریسم به جنگ ترکیبی تبدیل شده و ناظر به نوعی سوریاییسازی جنگ افغانستان است. مقالاتی که در رسانههای افغانی منتشر میشوند، غالباً جنبه تبلیغاتی دارند و با مطالعه آنها آینده به خوبی پیشبینی شده نمیتواند. تا حال، بیشتر توجه به ابتکارات ایالات متحد امریکا بودهاست. وضع ابتر افغانستان که در نتیجه بیرونرفتن غیرمسوولانه ایالات متحد امریکا تشدید یافته است، قدرتهای قارهای ومنطقهای را نیز به چارهجویی واداشته است. در راس همه، نقش چین به عنوان قدرتمندترین نیروی منطقهای قابل توجه است. در این هفته وزیر خارجه چین عازم کشورهای عضو کنفرانس شانگهای میشود تا در مورد تدابیر لازم برای جلوگیری از آفات خلای بیرونرفتن ایالات متحد امریکا از افغانستان با آنها مذاکره کند. این مقاله که به دنبال توافق امریکا و طالبان نوشته شده، به استثنای دو پاراگرافی که در ترجمه حذف شده، لب و لباب استراتژی چین را نسبت به افغانستان در دیدرس قرار میدهد.
مترجم: رسول رحیم
با توجه به بیرونرفتن نیروهای ایالات متحد امریکا از افغانستان، آینده افغانستان کمتر از همیشه مطمئن به نظر میرسد. چین به مثابه یک کشور همسایه و با درنظرداشت منافع قابل ملاحظهاش، چگونه برای آینده افغانستان آمادگی میگیرد؟
از 11سپتمبر به اینسو، حضور نظامی ایالات متحد امریکا در افغانستان مخمصهای برای چین به وجود آورده است. از یک طرف چین بهطور غریزی حضور سربازان ایالات متحد امریکا را در «حیاط عقبی»اش به حیث یک تهدید استراتژیک مینگرد. در عین زمان، چین معتقد است، از امنیتی که ایالات متحد امریکا در آنجا به وجود آورده است، به ویژه در قسمت کاهش رشد و گسترش گروههای تروریستی ضد چینی سود بردهاست. پیامد این مخمصه آن است که چین میخواهد ایالات متحد امریکا از افغانستان بیرون برود. خروج مسوولانهای که خلای آشوبآفرین برای بیثباتی منطقه از خود به جا نگذارد. اما واقعیت آن است که تصمیم در رابطه با افغانستان در واشنگتن گرفته میشود، نه در بیجنگ و چین. در برابر نوع اقدام به خروج امریکا از افغانستان باید واکنش نشان دهد.
در 29فبروری 2020، ایالات متحد امریکا و طالبان در دوحه موافقتنامه صلح امضا کردند. این موافقتنامه با خوشبینی در ایالات متحد امریکا استقبال شد. اما چین خوشی کمتری به این موافقتنامه نشان داد. بیجنگ اعتماد اندکی به پروسه صلح بینالافغانی دارد. در عوض، چین به این باور است، توافق صلحی که امریکا امضا کرده است، منجر به بیثباتی بیشتر میگردد و سرانجام منطقه باید برای جلوگیری از افتادن در پرتگاه، بدیل چندین جانبه -به شمول عملیات صلح بانی ملل متحد- اتخاذ کند.
نگرش تاریخی چین در مورد افغانستان
علاقهمندی اساسی چین در افغانستان ثبات است. از نظر بیجنگ، اغتشاش در افغانستان موجب تحریک بینادگرایی اسلامی میگردد که امنیت داخلی چین، بهویژه در شین جیانگ را تهدید میکند. هرچه باشد، چین یک قدرت تجدیدنظرطلب (رویزیونیست) در افغانستان نیست. تا جایی که به یک انتخاب مربوط میشود، چین ترجیح میدهد که در افغانستان شاهد ثبات داخلی و یک حکومت کارساز -ترجیحاً و نه ضرورتاً بیطرف- در بین قدرتهای بزرگ باشد. چین که شاهد فروماندن بریتانیا، اتحاد شوروی و ایالات متحد امریکا در باتلاق افغانستان بوده، همیشه اعتقاد داشته که افغانستان «گورستان امپراتوریها است. چین به صورت عنعنهای معتقد است که از درگیرشدنهای جدی در امور افغانستان به هر قیمت خودداری کند.
دیدگاه کلی چین در مورد حضور ایالات متحد امریکا در افغانستان آمیزهای از عوامل متناقض است. جهت منفی این حضور را چین در تهاجم ایالات متحد امریکا میبیند که در قلب قاره یورو آسیا، جای پایی برایش تاسیس کرده که بعداً میتواند برای مهار کردن چین مورد استفاده قرار گیرد.
بیجنگ جنگ جاری با طالبان را همچون «بیمسوولیتی» ایالات متحد امریکا برای بیثبات گردانیدن این کشور و اغتشاش در منطقه مینگرد. از چشمانداز چین، 11سپتمبر و راهاندازی جنگ در افغانستان، تندروشدن مسلمانان در منطقه را تشدید کرده و مستقیماً به ناآرامی در منطقه خودمختار شین جیانگ واقع در شمال غرب چین کمک کرده است. چین جهت مثبت این حضور را در آن میبیند که جنگهای امریکا از 11سپتمبر به اینسو، بهترین چیز از پایان جنگ سرد به اینسو بوده، یعنی «یک روزنه مساعدت استراتژیک» خداداد بوده است که برای یک دهه به چین فرصت داد تا قوی گردد، در حالی که ایالات متحد امریکا حواسش پرت شده بود، گیرمانده بود و هزاران میلیارد دالر را در افغانستان و عراق مصرف میکرد. در حالی که ایالات متحد امریکا به حمایت نامنهاد چین از جنگش علیه ترور نیاز داشت، چین تهدید تروریستی شین جیانگ را به بازی گرفت و جنگ جهانی علیه ترور را برای توجیه سیاستاش در برابر منطقه اویغورها مورد بهرهبرداری قرار داد.
افغانستان هرگز از اولویت یک شریک اقتصادی برای چین برخوردار نبودهاست. حتا در اوج استراتژی «بیرونرفتن» – که در واقع طرح قبلی ابتکار «کمربند و راه» برای تشویق شرکتهای چینی در جهت جستوجوی بازار جهانی بود- شرکتهای اندکی در چین علاقهمندی به افغانستان نشان دادند. استثنا، شرکتهای معدن مس عینک در سال2008 و شرکت استخراج نفت آمودریا در سال2011 بود.
با خراب گردیدن اوضاع امنیتی در افغانستان هرگاه امیدی هم به سرمایهگذاریهای بزرگ بود، از بین رفت و همه شرکتها را مجبور به توقف پروژههایشان ساخت. با وجود این، یک روایت رسمی افغانستان را به مثابه اتصالدهنده مهم برای ابتکار «کمربند و راه» معرفی میکند. سرمایهگذاری چین در افغانستان در حداقل بوده و به 2.2 میلیون دالر در سال2016 و صرف 400 میلیون دالر کل سهام سرمایهگذاری تا اخیر 2017 بوده است. برعکس، این قصه در پاکستان بسیار متفاوت است. سرمایهگذاری چین در پاکستان در سال 2017 – 2018 به 1.58میلیارد دالر رسید که سرمایهگذاری مجموعی به 5.7 میلیارد دالر در اخیر سال2017 میرسید.
مناسبات اقتصادی در جازده و مختنق بین بیجنگ و کابل در قدم نخست ناشی از نگرانیهای امنیتی است. بیرونرفتن نیروهای خارجی از افغانستان وضعیت امنیتی را حتا نامطمئنتر میگرداند. تا زمانی که این پروسه صلح بین افغانها وجود اشته باشد، چین کاملاً از تهدیدهای خلای امنیتی بالقوه و ظهور مجدد خشونتهای حتا بیشتر در این کشور آگاه و نگران است. آنچه چین نمیتواند پیمایش کند، خلوص در اظهارات امریکا و میزان بیرون کشیدن سربازانش است که برنامهریزی چین بدان وابسته است. بیجنگ کمکهای انکشافی، دیپلوماسی، ظرفیتسازی، کمکهای نظامی و مداخله را در صورتی افزایش میدهد که ایالات متحد امریکا کاملاً از افغانستان بیرون برود و چین باید در بخش تلاشها برای با ثبات گردانیدن به شدت سرمایهگذاری کند. با این هم، چین در نزد خود شک دارد که ایالات متحد امریکا حضور و نفوذش را در افغانستان با توجه به موقعیت حساس جیوپولتیکی این کشور و مصارف هنگفت، رها کند که از سال2001 به اینسو واشنگتن در اینجا متقبل شده است. یک حضور کوچک نظامی امریکا که در افغانستان باقی میماند، پاداش بسیار مشخص را برای واشنگتن پس از 19سال جنگ فراهم میسازد.
بدبینی در مورد آینده صلح
سیاست چین در مورد افغانستان به اساس ارزیابی از پیامدهای امنیتی موافقتنامه صلح صلح امریکا- طالبان بنا یافته است. از چشمانداز بیجنگ، اوضاع مثبت به نظر نمیرسد. پروسه آشتی داخلی بین طالبان و حکومت افغانستان بهطور چشمگیری دشوارتر از مذاکرات بین واشنگتن و طالبان است. یک گفتگو بین کابل و طالبان بهطور باورنکردنی تشنجآمیز خواهد بود. علایم اولیه پس از 29فبروری این نظر را تائید میکند. عدم توافق بین طالبان و حکومت افغانستان در مورد آزادسازی زندانیان طالبان به تشدید اختلافاتشان ادامه میدهد، چون در تضاد با معامله با امریکا قرار ندارد. طالبان عملیات نظامیشان را علیه نیروهای حکومت افغانستان ادامه خواهند داد.
مناقشات در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان کمک نمیکند و بنبست جاری بین رییسجمهور اشرف غنی و عبدالله عبدالله، استراتژی مذاکرات حکومت با طالبان را تضعیف میکند. چین رسماً از پیروزی سیاسی غنی حمایت کرده است، اما معتقد به قابلیت عبدالله عبدالله در تضعیف پروسه مذاکرات میباشد. هرچند چین این امتیاز سیاسی و پایگاه قدرت غنی را به قدر کافی مورد چالش عبدالله نمیبیند، و نه بن بست حاکم منجر بیثباتی در درون حکومت مرکزی میگردد. این سیاست به اصطلاح «دوسره» در کابل احتمالاً ادامه خواهد یافت.
آنچه چین از آن میترسد -و پیش بینی میکند- عبارت از تعادل ظریف قدرت در افغانستان است که شاید با بیرونرفتن نیروهای امریکایی از افغانستان برهم بخورد. در چنان موردی، شاید طالبان گفتگوهای مستقیم صلح با حکومت افغانستان را رد کنند. در بدترین صورت، یک جنگ داخلی بین طالبان و بقایای حکومت مرکزی مطرح خواهد بود.
انتقاد چین از سیاست ایالات متحد امریکا در قبال افغانستان
از نظر چین ایالات متحد امریکا تصمیم به یک نوع خروج غیرمسوولانه از افغانستان گرفته است. در چنین موردی، ایالات متحد امریکا برای افغانها و کشورهای منطقه یک آشفتگی را باقی میگذارد که خود آن را بزدایند، به خصوص هرگاه واشنگتن تهدید به قطع چشمگیر کمکهایش به افغانستان کند. رسانههای رسمی چینی معامله صلح بین ایالات متحد امریکا و طالبان را با بیرونرفتن «خفتآور» امریکا از ویتنام در سالهای1970 مقایسه کردهاند. به نظر میرسد که ایالات متحد امریکا بیرونرفتن از افغانستان را به دلیل نگرانی نهتنها ناشی از یک انفجار داخلی در این کشور، بل همچنان نگرانی ناشی از تخریب حیثیتی که این انفجار بار خواهد آورد، به تاخیر انداخت. از نگاه چین، «صلحی»که ایالات متحد امریکا بدان نائل شده، صلحی برای خودش است، نه برای افغانستان و یا منطقه. ایالات متحد امریکا برنامه دارد افغانستان را هنگامی ترک کند که در آن 2000میلیارد دالر مصرف کرد و 2400 سربازش را از دست داد؛ در حالی که طالبان به حیث یک نیروی سیاسی قوی باقی ماندهاند و وضعیت امنیتی افغانستان مخاطرهآمیز است.
در حالی که چین انتظار داشت رییسجمهور دونالد ترمپ با انگیزه کارزار انتخاباتی برای انتخاب مجددش، برای رسیدن به توافق صلح و خروج امریكا از افغانستان سخت تلاش کند، مهمترین نگرانی چین این است كه خروج امریكا به طور غیرمسوولانه راهی برای رسیدن به صلح پایدار باقی نگذارد. در نتیجه، چین و سایر کشورهای منطقه با تأثیرات اجتنابناپذیر لبریزشدن منازعه احتمالاً طی سالهای زیادی مواجه خواهند شد. طنز موضع چین در این است که چین با حمله ایالات متحده در سال2001 به دلیل بیثباتسازی منطقه و استقرار نیروهای ایالات متحده در نزدیکی مرزهایش مخالف بود، اما اکنون به همان اندازه از خروج امریکا از افغانستان انتقاد میکند.
در عین زمان، بسیاری از ناظران چینی نسبت به بیرون رفتن کامل نیروهای ایالات متحد امریکا از افغانستان تردید دارند. بیجنگ شک دارد که ایالات متحد با کمال میل از حضور استراتژیک و نفوذ خود در افغانستان به عنوان جای پای جیوپولتیکی در مرکز قاره یورو آسیا چشمپوشی کند.
حفاظت از خود از طریق رعایت توازن بین کابل و طالبان
نگرانی اولیه چین از افغانستان، در وضعیت امنیتی و بیثباتی و تندروشدنیای نهفته است که از آنجا به چین سرازیر شود. پاسخ گفتن به این چالش ایجاب میکند که چین هم با کابل و هم با طالبان کار کند. در نتیجه، چین پیوسته از راه حل سیاسی فراگیر و آشتی بین دو جانب حمایت کرده است. با وجود حمایت قبلی چین از اتحاد شمال ضد طالبان، دیدگاهش در مورد طالبان با تفکیک بین جناحهای ضدامریکایی و جناحهای که از تندروی اسلامی حمایت میکنند، به تدریج دچار تغییر شده است. علاوه براین، مناسبات و معاملاتی بنا به نیاز چین به ندادن پناهگاه محفوظ به پیکارجویان اویغور و نیاز طالبان به چین برای بازیکردن نقش وکالتی از آنها، شروع به ظهور کرد. در سال2014 هیأتهای طالبان شروع به آن کردند که علناً و بهطور منظم از چین دیدار کنند و این رویداد هنگامی به اوجش رسید که گفتگوهای مخفی بین کابل و طالبان به وساطت چین در اورومچی صورت گرفت.
در ساحه مبارزه با تروریسم، چین روابط نزدیکش را با کابل به منظور همکاریهای دوجانبه امنیتی ادامه میدهد که هدف آن سازمانهای است که با جنبش ترکستان شرقی و «دولت اسلامی» یا داعش متحد میباشند. چین از طریق همکاری نظامی به افغانستان در ساختن «پل نظامی کوهی»اش در دهلیز واخان نزدیک ولایت شمالی بدخشان افغانستان کمک کرد که هدف اولیه آن جلوگیری از نفوذ «دولت اسلامی» به چین میباشد. طبق اظهارات پژوهشگران افغان، چین بین سالهای 2016 تا 2018 برای افغانستان بالغ بر 70میلیون دالر امریکایی کمک نظامی کرده است.
روابط چین با کابل و طالبان، نقش ویژهای به این کشور در مذاکرات بین دو جانب داده است. چین به این بیطرفی نسبیاش میبالد و با افتخار اعلام میکند که برعکس بسیاری از همسایگان افغانستان و ایالات متحد امریکا، چین هرگز به افغانستان حمله نکرده است. این کشور پیوسته برای نمایندههای طالبان ویزای چین برای ملاقات را صادر میکند تا چین را قادر گرداند نقش تسهیلکنندهاش را بین طالبان و کابل بازی کند.
به احتمال زیاد، چین با پیشبینی افزایش مشروعیت، نقش و نفوذ طالبان در افغانستان، در آینده روابطاش را با این سازمان گسترش خواهد داد. زمان زیادی میگذرد که چین از مانع خود ایجادکردهاش ناشی از اصل عدم مداخله در مورد افغانستان، هم به نام میانجیگری و هم با تلاشهایش برای حفاظت از منافعاش در زمین، عبور کرده است. در حالی که چین به حمایتاش از غنی و حکومت او ادامه میدهد، شمار آن تحلیلگران چینی که به جانبداری از طالبان مینویسند، رو به افزایش است.
پانگ گوانگ، یک کارشناس چینی ارشد خاورمیانه و ضد تروریسم، طالبان را گروهی میداند که «توسط مردم فقیری حمایت میشوند که بیش از نصف جمعیت را تشکیل میدهند»، در حالی که برعکس میگوید، حکومت کابل «توسط امریکاییها حمایت میشود.» از دیدگاه چنین تحلیلگرانی، توافق صلح بین ایالات متحد امریکا و طالبان، مشروعیت این گروه را افزایش داده و به این سازمان نفوذی بخشیده است که روابط با حکومتهای خارجی، به ویژه پاکستان و چین داشته باشند. هرچند چین نمیخواهد و نمیتواند از یک خلیفه در افغانستان حمایت کند که چالش مستقیمی بر کنترول چین بر جمعیت مسلمانش به وجود آورد، اما مشاهده میکند که ایدیالوژی طالبان نشانههایی از اعتدال را نشان داده است.
راهیافت چین: ترجیح چندجانبهگرایی بر یکجانبهگرایی
چین حتا پس از توافق طالبان با ایالات متحد امریکا در مورد افغانستان بدبین باقی ماندهاست. بزرگترین چالش برای چین، برهمخوردن چشمگیر وضعیت امنیتی در داخل افغانستان در صورتی است که پروسه صلح بینالافغانی از هم بپاشد.
در حال حاضر چندین ارزیابی مقدماتی در بیجنگ وجود دارد که بیانگر آن راهیافتهای مختلف است که شاید چین در چند ماه و یا سال پیشرو اتخاذ کند. نخست آنکه چین میخواهد به چندجانبهگرایی در برابر یکجانبهگرایی اولویت قایل شود. در صورتی که وضع امنیتی افغانستان خراب گردد، استراتژیستهای چینی تقاضای ماموریت صلح بانی ملل متحد را خواهند کرد که شامل نیروهای چینی هم باشد، تا اینکه کدام قدرت منطقهای بهطور یک جانبه مداخله کند. در هیچ سناریویی، چین در این مرحله مداخله یکجانبه را گزینه نمیداند. چین یک جناح و یا سبب منازعه داخلی در افغانستان نیست. شهرت افغانستان به مثابه «گورستان امپراتوریها» پیوسته مانع مداخله مستقیم چین میشود که شاید امتیاز موضع متعادلاش را در بین طالبان و کابل تضعیف کند. به دلیل سهمداربودن کشورهای منطقه و دست داشتن در پروسه صلح بینالافغانی، مداخله یکجانبه کاملاً مطرح بوده نمیتواند.
دوم، در صورتی که راهیافت ملل متحد دشوار و یا غیرمحتمل به نظر برسد، چین پیشنهاد خواهد کرد که سازمان همکاری شانگهای که در ده سال اخیر نقشش را در افغانستان تقویت کرده است، دست به کار شود. سازمان همکاری شانگهای یک سازمان منطقهای است که مختص به مسایل امنیتی بوده و توسط چین، روسیه، قزاقستان، قرغزستان، اوزبیکستان و تاجیکستان در سال2001 تاسیس شد. هند و پاکستان هر دو در سال2017 به حیث اعضای رسمی به این سازمان پیوستند. این گروه متشکل از همه سهمداران منطقهای بوده که میتواند واجد مشروعیت سیاسی و حمایت منطقهای برای یک مداخله در هنگامی باشد که برگشت نیروهای امریکایی یک خلای قدرت جدید به وجود آورد. اگرچه سازمان همکاری شانگهای کدام نیروی نظامی ویژه و یا امکانات امنیتی ملکی مختص به خود را ندارد، اما مجوز قوی تامین صلح و ثبات منطقهای را دارد. بیجنگ آزمایش کرده است که سازمان همکاری شانگهای چهگونه میتواند نقش ضد تروریسم و ضد قاچاق مواد مخدر را بازی کند، اما برای یک ناظر بیرونی انکشافات بیشتری لازم است تا دیده شود که چه میشود. سرانجام، در صورتی که افغانستان با ثبات گردد، چین از شمولیت افغانستان در میکانیسم و چارچوب امنیتی سازمان همکاری شانگهای حمایت خواهد کرد.
سوم، چین ترتیبات چندجانبه امنیتی را پیششرط تلاش برای انکشاف اقتصادی پیشرفته در افغانستان میداند. کارشناسان چینی مکررا ناکامی دو پروژه بزرگ زیرساختی، یعنی معدن مس عینک و پروژه نفت آمودریا را در دهه گذشته ناشی از خرابی وضع امنیتی در این کشور دانستهاند. ساختن زیرساختها و تفحض منابع در حین منازعه جاری غیرعملی می باشد. چین در صورت اطمینان موکد داخلی و حمایت چندجانبه، از به عهده گرفتن نقش بزرگتر اقتصادی خودداری نمیکند. در مسأله «تجدید اطمینانهای محلی»، چین بهطور ضمنی تجدید اطمینان از طالبان در مورد امنیت و حفاظت از پروژههای آیندهاش در افغانستان، مانند توسعه دهلیز اقتصادی چین و پاکستان از طریق خط آهن به قندهار به دست آورده است. جزئیات آن هنوز روشن نیست.
چهارم، چین مطمئن نیست که افغانستان همچنان به عنوان کانونی برای همکاری ایالات متحده و چین باقی بماند، اما امید همچنان باقی است. در دهه گذشته، ایالات متحده و چین در برنامههای ایجاد ظرفیت در افغانستان، از جمله آموزش پولیس و مینزدایی همکاری کردهاند. در ابتدا، چینیها حضور نظامی ایالات متحده و تعاملات اقتصادی چین را به عنوان مکمل یکدیگر میدیدند. میزان تعهد ایالات متحده به آینده افغانستان عامل تعیینکنندهای برای ماهیت و دامنه تلاشهای چین در این کشور است.