سقوط بهقرنها قبل
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
این شعر خانم پروین اعتصامی، داستان محتسبی خیالی است که قرنهاست در زندگی عملی مسلمانان وجود خارجی ندارد. تنها در دورهٔ کوتاه امیر مبارزالدین که آدم متعصبی بوده در شیراز و دورهٔ صفویه در شهرهای ایران آن روز که شامل افغانستان هم میشده، یک دورهٔ کوتاه در زمان زوال قاجار وجود داشته و در هر سه دوره، باعث ریشخند خلق و زوال ارباب قدرت شده است.
وظیفهٔ محتسب همین چیزی است که طالبان نوشتهاند؛ شرحی از کارهای احمقانه برای فضولی در کار دیگران و افتادن در پوستین مردم خیابان.
اما ریشه این تفکر به کجا برمیگردد؟ چه چیزی صفویهٔ متعصب شیعه را با طالبان متعصب سنی همداستان ساخته است؟
اولین وجه مشترک هر دو، جعل و غیر واقعی بودن است. هر دو مدعی بودند و اهل عمل نه. دوم، هر دو ریشهٔ صوفیگری از نوع ملنگی داشتند. از آنان صفوهالصفا مانده از طالبان کتاب ملا حکیم. سوم، هر دو ضد زن بودند. نهاد چنین گروههایی، ضد زنان، هنر و فرهنگ ساخته شده است. در دورهٔ صفویه، همهٔ نخبگان، هنرمندان و شاعران ایران مجبور به فرار از کشورشان و راهی هند شدند. در دورهٔ طالبان هم همهٔ شاعران و هنرمندان فراری و تبعید شدند.
اما هر دو کتاب مبانی فکری محکمی ندارد. صفویه از خانقاهی در ارومیه و یک مدرسهٔ دینی در جنوب لبنان تغذیه فکری میشدند و طالبان از مدرسهٔ دیوبندی در پاکستان و خانقاه نقشبندی در کویته. هر دوی اینها، منابعی تندرو و منحرفشده از اصلاند. دیوبندی، برخلاف ادعا، پیرو مذهب امام ماتریدی و اصول حنفی نیست. اصول حنفی بر عقل، استحسان، آسانگیری و احترام به زنان بنا شده و شیوهٔ ماتریدی بر مدنیت بخارا و شیوهٔ شهرنشینی آسیای میانه که تجارت در آن نقشی مهم دارد و تعامل با دیگران شرط است.
نقشبندی هم جان عرفان خراسانی است که بر مدارا، دیگرپذیری و سرکنکشیدن در کار خلق بنا شده است. باری از شیخ نجمالدین کبری که از اکابر نقشبندی است، دربارهٔ دفاع حکومت از دین پرسیدند. گفته بود، زور خدا از جلالالدین خوارزمشاه کمتر نیست که محتاج دفاع او باشد. قادر متعال از دینش، خودش دفاع میکند. جلالالدین وظیفهٔ خود را انجام دهد و برای مردم راه، درمانگاه، امنیت و رفاه فراهم کند.
به برکت فرهنگ نقشبندی، افغانستان سالها کشور مدارا بوده و شیعه، سنی، اسماعیلیه، هندوباور، سیک و یهودی در آن به مدارا میزیستهاند. اما شاخهٔ کویته، تلفیقی از دین بایزید روشان که مدعی پیمبری بود با تصوف نقشبندی است. حلقهٔ ذکر دارند اما مدارا نه، شمشیر را بر مهربانی و مرد را بر زن ترجیح میدهند و زنان را بهعنوان حیوان و اموال مردان بهشمار میآورند.
مدرسهٔ دیوبندی هم مدرسه استعماری است که کتاب مولانا دهلوی، منبع نظریاش است. در این کتاب بهصراحت دربارهٔ لزوم خلیفهٔ قریشی صحبت شده و زنان را فتنه خوانده که خودنمایی آنان سبب هلاک جامعه و ضعف امت میشود. برای این، دربند کردن، تنبیه و مستور کردن زنان جزو توصیههای این آدم است. رابطهٔ او با کمپانی استعماری هند شرقی هم امروز آشکار است. در طی همه این سالها مدرسهٔ دیوبندی، وابسته به انگلستان بوده و برای همین هم حامی اصلی طالبان بریتانیاست. از دو جاسوس بریتانیایی که در قالب یوناما به طالبان پول میدادند و توسط آقای کرزی اخراج شدند بگیریم تا پیشگامی لندن برای باز کردن سفارت در کابل و عدم حمایت از انتقال نخبگان در خطر .
سرانجام، صدفرمان رهبر غایب طالبان، صد امر شیطان پنهان در نقاب دین است، نه چهرهٔ این شیطان را میشود دید نه فرمانش را میتوان فهمید، اما با یافتن سرچشمههای جهالت او، میتوان برای مقابله با آن اقدام کرد.
ثریا احمدی، بلخ