تحلیل

احساس ناامنی، بدتر از ناامنی است

*محمد مرادی

با «حسیب احراری» اهل پنجشیر، هفت‌سال است که در فضای مجازی دوست هستم. او به گرفتن عکس از مناظر طبیعی و سرودن شعر علاقه دارد. اهل سیاست و حرف‌های سیاسی هم نیست. دیروز خبر شدم که توسط طالبان دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شده است. اکنون دوستان و آشنایان او، کارزاری را برای آزادی این شاعر راه‌اندازی کرده‌اند. اگر حسیب احراری غیر از حسیب عکاس و شاعر می‌بود و حاکمیت طالبان نیز یک دولت قانونی می‌بود و در مدار قانون حرکت می‌کرد، اندکی این گمان وجود داشت که ممکن است آقای احراری خطا و اشتباهی مرتکب شده باشد، اما اکنون دستگیری او در نبود قانون انجام شده که گمان بر بی‌گناهی اوست.

یک لحظه تصور کنید که در بین حدود ۲۰۰ کشور جهان، افغانستان تنهاترین کشوری است که قانون ندارد و توسط فرمان‌های یک نفر اداره می‌شود. از چنین شرایط و حاکمیتی چه توقعی می‌توان داشت؟ انتشار فرمان‌های رهبر طالبان هفتۀ گذشته در جریده رسمی حاکمیت، گواه این سخن است. از این رو در چنین وضعیتی اصل بر بی‌گناهی زندانیان است مگر این که خلاف آن ثابت شود.

طبق اعلام رسمی ریاست زندان‌های طالبان، در حال حاضر ۲۲هزار تن در زندان‌های طالبان زندانی هستند. یعنی طالبان در ۲۲ماه حاکمیت خود به اندازه ۲۰سال از نظام جمهوری، زندانی جمع‌آوری کرده‌اند. البته بخشی از زندانیان طالبان، افراد دزد، آدم‌ربا و خطاکاری هستند که می‌توانستند در نظام جمهوری مصونیت داشته باشند. از این بابت، اقدام طالبان قابل تقدیر است؛ زیرا قرار نیست همه چیز را سیاه و سفید ببینیم، اما بخش دیگر افراد زندانی در زندان‌های طالبان، فعالان مدنی، شاعران، نویسندگان و افرادی هستند که اصلاً جرم آنان معلوم نیست.

اگر به یاد خوانندگان باشد نهاد بین‌المللی «اقتصاد و صلح» سال گذشته گزارش سالانه خود را تحت عنوان «شاخص جهانی صلح» منتشر کرد. بر اساس این گزارش، افغانستان هنوز ناامن‌ترین کشور جهان بود. در آن زمان این سوال مطرح شد که پس از به قدرت رسیدن طالبان، میزان انفجارها و درگیری‌ها تا نزدیک به صفر کاهش پیدا کرده است؛ پس چرا این نهاد معتبر بین‌المللی هنوز افغانستان را ناامن‌ترین کشور جهان معرفی کرده است؟

پاسخ این است که ما مردم افغانستان، ناامنی را در کشت و کشتار و انفجار و انتحار می‌دانیم که این‌ها بخشی از ناامنی است، اما بخش دیگر ناامنی‌ها شامل نارسایی‌های اجتماعی و سیاسی است که یک زندگی ساده را به کام انسان‌ها تلخ می‌کند. به عبارتی، ایراد اصلی در تعریف امنیت و یا احساس ناامنی از دیدگاه یک انسان افغانستانی است، اما از لحاظ استانداردهای بین‌المللی، رتبه‌بندی امن‌ترین و ناامن‌ترین کشورهای جهان به داده‌هایی چون میزان شادی مردم، آزادی بیان، آزادی فردی، امنیت اجتماعی، حرکت به سمت نظامی‌تر شدن حاکمیت و نحوه دولت‌داری، بستگی دارد.

به‌عنوان مثال: همین‌قدر که یک نفر در افغانستان مطلبی می‌نویسد و یا حرفی می‌زند و سپس نگران امنیت خود می‌شود، یعنی این که طبقه گسترده‌ای از جامعه، در ناامنی روانی به‌سر می‌برد. یا اینکه وقتی گفته می‌شود نیمی از مردم افغانستان را ناامنی غذایی تهدید می‌کند، معنای روشنی دارد. ما در معرض یک ناامنی سهمگینی از خفقان سیاسی، ناامنی اجتماعی، استبداد حاکمیتی و فقر و گرسنگی قرار داریم.

نگارنده خود دو نوع ناامنی را در افغانستان تجربه کرده است. کودکی من در دهه شصت گذشت که اوج جنگ مجاهدین و ارتش سرخ بود. نیمه اول دهه هفتاد خورشیدی، جنگ‌های داخلی را هم تجربه کردم. مدتی از حاکمیت دوره اول طالبان را هم گذراندم، اما بین این دوره‌ها، سخت‌ترین دوره، دوره حاکمیت طالبان بود؛ زیرا ناامنی روانی بر جامعه حاکم بود و اگر ناامنی روانی بدتر از ناامنی فیزیکی و اجتماعی نباشد، کمتر هم نیست.

وقتی طالبان در حاکمیت اول خود، مکتب‌های دخترانه را بستند، خانواده ما/ خواهرانم به صورت مخفیانه مکتب دخترانه دایر کردند. این مکتب خانگی در منطقه جوی‌شاه شهر قندهار قرار داشت که همشهریانم، در جریان هستند. من در آن روزها که سال‌های ۱۳۷۴ تا ۱۳۷۶خورشیدی را در برمی‌گرفت، تازه نوجوانی را پشت سر گذاشته و یکی از معلمان همین مکتب خانگی و دخترانه بودم. البته شب‌ها پسران را هم به زبان مادری آنان آموزش می‌دادیم، اما طالبان نه تنها آموزش دختران را برنمی‌تافتند، بل تحمل آموزش به زبان مادری را هم نداشتند و آن را سرپیچی از نصاب دولتی می‌دانستند. بنابراین ما برای ورود و خروج شاگران دختر و پسر، تدابیر ویژه‌ای در نظر گرفته بودیم که بخشی از انرژی و توان ما هنگام آمدن و رفتن دانش‌آموزان صرف می‌شد؛ مثلاً برای مکتب، سه دروازه در نظر گرفته بودیم که دو دروازه آن در خانه همسایه‌ها قرار داشت. البته اسمش دروازه بود، اما در حقیقت، تونل‌های زیر زمینی بود و ما در چنین شرایطی فعالیت می‌کردیم.

اکنون نیز همان شرایط حاکم است اما اگر تصور می‌شود اوضاع از دوره اول حاکمیت طالبان بهتر شده است، این را باید از برکت دوره دموکراسی نیم‌بند بیست سال گذشته بدانیم؛ زیرا طالبان هم ناخودآگاه از آن دوره رنگ پذیرفته‌اند.

به هر حال امید که هرچه زودتر مجرای تنفسی باز شود تا عکاس ما بدون دغدغه فکری عکس بگیرد، نویسنده ما بدون درنظرداشت عواقب نوشته خود بنویسد، شاعر ما شعر بگوید و کاسب ما بدون نگرانی از فردای خود کار کند.

به امید شکستن دیوار شیشه‌ای استبداد و آزادی همۀ زندانیان بی‌گناه دوره تاریک و سیاه.

*محمد مرادی؛ تحلیلگر و نویسنده اهل افغانستان است. متن فوق از صفحه فیسبوک ایشان برداشته شده است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا