مهاجران و اعتراضها در فرانسه
*دکتور کریم پاکزاد
داستان «اول مرغ پیدا شد یا تخم مرغ» در مورد اعتراضهای کنونی که فرانسه را فراگرفت صدق میکند. کی مسوول است، دولت یا جوانان محلههای جدامانده از پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی؟
در این شکی نیست که علت اصلی عقبماندگی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، بیتوجه بودن دولت به گروههای انسانیای است که با رضایت برای پاسخ دادن به نیاز فرانسۀ در حال رشد در دهههای بعد از جنگ به این کشور مهاجرت کردند.
برای رهایی از تنهایی، دولت فرانسه پذیرفت که آنها فامیل، زن و بچههای خود را نیز به فرانسه بیاورند. (این قانون هنوز نافذ است و مهاجران قانونی میتوانند درخواست «یکجایی فامیل» یعنی ملحق شدن زن به شوهر یا برعکس، فراخواندن فرزندان خود را داشته باشند.)
آنها در ساختمانهای از قبل تهیهشده و در جوار شهرهای بزرگ زندگی خود را آغاز نمودند. در دو دهۀ اخیر، موج مهاجران دیگر از شرق یانه و آسیای جنوبی این رقم و معضل را دو برابر کرد.
نسل اولی بهکلی از جامعۀ فرانسه دور بودند و فرانسوی صحبت نمیکردند. فرزندان آنها هم در همین مکانها تولد و بزرگ شدند و در مدارسی که سطح آموزش آنها پایین بود درس خواندند. به استثنای یکعده کمشمار که از نگاه اقتصادی رشد کردند و توانستند بچههای خود را در مدارس بهتر که در مرکز شهرها قرار داشتند اسمنویسی کنند.
این مناطق بیشتر به فقر فرهنگی، شکست در درس و تعلیم شهرت داشت و دارد. این اوضاع در نسل کنونی همچنان ادامه دارد.
در سه روز اخیر، حدود یکهزار معترض را دستگیر کردند. سن متوسط آنها ۱۴ یا ۱۵ساله است. تعداد بیشتر آنها ۱۲ و ۱۳ساله هستند. پدران و مادران هیچ اتوریتهای روی فرزندان خود ندارند. بیشتر این جوانان شانس نداشتهاند که در مکاتب خوب درس بخوانند و تحت پرورش پدر و مادر با سواد بزرگ شوند.
یک تجربه شخصی در همین مورد را اینجا مینویسم. سال۱۹۹۷ بود. پسرم کامبیز پاکزاد ۶ساله بود و تازه از کودکستان پا به مکتب میگذاشت. در ۲۵کیلومتری پاریس زندگی میکردیم. منطقۀ سرسبز، کنار یک رودخانه زیبا. شهر کوچکی بود. مدرسۀ کامبیز درست روبروی ساختمان ما قرار داشت و از بالکن خانه او را با چشم همرایی میکردیم تا وارد مدرسه شود.
روزی همه این زندگی راحت و آسوده و دور از شور و غوغا پایان یافت. معلم کامبیز از ما خواسته بود که بهدیدن او برویم. معلم که ناتالی نام داشت و بهزودی به دوست ما مبدل شد گفت: «اگر توان دارید، کامبیز را که (پسر باهوشی بود) از این مدرسه بیرون کنید. حیف است استعداد او ضایع شود. اگر مکتب ابتدایی را اینجا درس بخواند، در کالج هم وضع خوبی نخواهد داشت.»
خلاصه چند ماه بعد به پاریس آمدیم. در یک مدرسۀ خصوصی عیسوی که بهترین استادان را داشت و همه چیز دور درس و تعلیم میچرخید و از قرآن و جهاد حرفی در میان نبود، درس را شروع کرد … و در سن ۲۶سالگی دکتور ریاضیات و استاد دانشگاه شد. خدا میداند که اگر مجبور بودیم که همانجا بمانیم، چه سرنوشتی در انتظار او بود.
این شهروند درجه دوم بودن زخمی است که از ۴۰سال به این طرف هیچ حکومتی نتوانسته آن را مداوا کند. گرچه شخصا مسوولیت دولت را در ایجاد چنین اوضاعی بیشتر میدانم، ولی اینکه مهاجران طی این ۴۰ یا ۵۰سال اخیر زیاد تلاش نکردند تا خود را با جامعه و فرهنگ فرانسه تطابق بدهند نیز یکی از عوامل اساسی است.
از خود سوال کرده باشید که چرا فتبالیستهای معروف فرانسه یا ریشۀ عرب دارند یا آفریقایی. گاهی شده که تمام اعضای تیم ملی فرانسه سیاهپوست بودهاند. فتبال برای پسران، جودو، کاراته و اتلتیسم برای دختران. اینها خواهند بود که در بازیهای المپیک سال آینده برای فرانسه مدال بیاروند.
از این جهت است که حتا یک عرب و سیاهپوست در بازیهای شنا وجود ندارد، دختر عرب مسلمان و شنا کردن؟ از همین جهت است که بعد از امباپه در روز اول، تمام تیم ملی فتبال فرانسه اعلامیه دادند و در آن گفتند: ما دلایل خشمتان را درک میکنیم، ولی خشونت راه حل نیست.
هر روز که میگذرد درصدی آرای راست افراطی و نژادپرست که به سادگی احساسات مردم را علیه مهاجران که (حالا فرانسوی هستند) تحریک میکنند و از آن سود سیاسی میبرند، بیشتر میشود.
خوب است که مهاجران تازهوارد افغانستان، نخبههای فرهنگی و رسانهای، هرچه زودتر زبان فرانسه را بیاموزند و از اوضاع اجتماعی، سیاسی و حتا تاریخی این کشور که بهطور حتم وطن دوم آنها خواهد شد، آگاه شوند.
*دکتور کریم پاکزاد، پژوهشگر در بنیاد مطالعات بینالمللی و استراتیژیک فرانسه است.