تحلیل

آیا ناکامی غرب در افغانستان، بُردی برای چین و روسیه هست؟

نویسندگان: زابینه فیشر و انگیلا اشتنسل
منبع: «اشتفتونگ ویسنشافت اوند پولتیک»- «بنیاد علم و سیاست»؛ بنیاد آلمانی برای سیاست بین‌المللی و امنیت
مترجم: دکتور رسول رحیم
سخن مترجم: طبق گفته معروفی که شناخت دقیق از یک معضل برابر است با نصف حل آن معضل. من پیوسته برای شناخت گره‌گاه‌های معضل افغانستان کوشیده‌ام با توجه به ظرفیت متوسط قدرت مطالعه مخاطبان جستجوگر رسانه‌های اجتماعی، تحلیل‌ها در مورد مسایل مهم و نقاط عطف منازعه جاری خانمان‌برانداز در افغانستان را ترجمه کنم. این بار یک گام دیگر جلوتر رفته و یک مقاله مهم و تحقیقی از «اشتفتونگ ویسنشافت اوند پولتیک»-بنیاد علم و سیاست آلمان، نوشتۀ زابینه فیشر و انگیلا اشتنسل را ترجمه کنم.
دکتور زابینه فیشر یک‌عضو ارشد در بخش پژوهش‌های اروپای شرقی و اورآسیای این موسسه است و دکتور انگیلا اشتانسل یک محقق در بخش پژوهش‌های آسیا در بنیاد علم و سیاست می‌باشد. بنیاد علم و سیاست در برلین یک موسسه آلمانی برای امور بین‌المللی و امنیتی است که به «بوندس تاگ»‌ یا پارلمان فدرال آلمان، دولت فدرال و تصمیم‌گیرندگان سیاسی آلمانی در سازمان‌های مهم بین‌المللی به‌ویژه اتحادیه اروپا، ناتو و ملل متحد در مسایل سیاست خارجی و سیاست امنیتی خدمات مشورتی ارایه می‌کند.
من بارها گفته‌ام که جنگ افغانستان در اصل یک منازعه حل‌ناشده قدرت‌های بزرگ ایالات متحد امریکا، چین و روسیه بر سر تعیین چگونگی نظم جهانی است. در نتیجه بیش از چهل‌سال جنگ و بی‌ثباتی، افغانستان در معرض بروز خطر یک فاجعه ملی قحطی و بیماری، جنگ داخلی گسترده توام با بی‌نظمی مهارناپذیر منطقوی و تجزیه قرار گرفته است. تجربه بیش از ۴۰سال جنگ نشان داد که هرگاه جنگ صد سال دیگر هم ادامه یابد، منازعه افغانستان راه حل نظامی ندارد. آنچه قدرت‌های بزرگ رقیب نیز در مورد صلح و ثبات افغانستان در نظریه پذیرفته و در یکی دوسال اخیر در نشست‌های چندجانبه پیرامون اوضاع افغانستان بدان اعتراف نموده‌اند، قطع جنگ، ‌به رسمیت شناختن استقلال، حاکمیت، بی‌طرفی، دموکراسی و انکشاف مایه اصلی صلح و ضامن ثبات پایدار در افغانستان است. از آن جا که امروز مرجع حمایت اصلی همه جناح‌های افغان طرفدار جنگ به‌شمول طالبان و مخالفان آن‌ها، واشنگتن است، کوبیدن به طبل جنگ با هر نامی که باشد هدفی جز طولانی گردانیدن جنگ نداشته، با تلقینات فریب‌آمیز فرزندان جوان مردم را به کام خونین مرگ می‌فرستد.
ما در این مقاله می‌بینیم که موضوع افغانستان چه پیچیدگی‌های لاینحلی حتی برای قدرت‌های بزرگ دارد. با توجه به جایگاهی که بنیاد علم و سیاست در تعیین مشی سیاسی آلمان و اتحادیه اروپا دارد، اساسا این مقاله برای تدوین‌کنندگان مشی سیاسی آلمان در قبال افغانستان نوشته شده است. ساختار این مقاله شامل دو بخش تحلیلی و تجویزی است. مهم‌ترین بخش آن همان بخش تحلیلی‌اش می‌باشد که شناخت از باریکی‌های آن برای افغان‌های مستقل‌اندیش نیز آموزنده است. بخش تجویزی آن مربوط به سیاست یک کشور خارجی و منافعش می‌شود که مستقیم برای نتیجه‌گیری مبارزان صلح در افغانستان اهمیت بخش تحلیلی را ندارد. اینک ترجمه تقدیم خوانندگان گرامی:
آیا ناکامی غرب در افغانستان، بُردی برای چین و روسیه هست؟
با بیرون رفتن غربی‌ها از افغانستان، روسیه و چین با توجه به امکان بالقوه‌ای که برای اعمال نفوذ سیاسی و اعمال قدرت دارند، ‌به حیث دو کشور ذی‌نفع عمده پنداشته می‌شوند. در هر دو کشور چین و روسیه، در مباحثاتی که روی این موضوع صورت می‌گیرد، البته در پهلوی اظهار نظرهای حاکی از خوشی و پیروزی در مورد ناکامی غربی‌ها، نگرانی جدی درباره اوضاع امنیتی منطقه نیز ابراز می‌شود. کنشگران غربی باید فهم ظریف‌تری از این چشم‌انداز بیجنگ و مسکو داشته باشند. این امر همچنان می‌تواند منجر به فرصت‌های همکاری‌ای شود که در خدمت ثبات آسیای مرکزی و افغانستان باشد. اگرچه با توجه به تشدید رقابت جهانی سیستماتیک ساحه این همکاری محدود خواهد ماند.
در مباحثات غربی اعتقاد حاکم این است که مسکو و بیجنگ از این خلای قدرت که بعد از بیرون رفتن ایالات متحد امریکا و متحدان‌اش باقی مانده است، برای توسعه مواضع خودشان استفاده می‌کنند. مسلما این قسما درست است، زیرا ایالات متحد امریکا از افغانستان بیرون می‌رود تا استراتژی جهانی‌اش را تغییر بدهد. متحدان امریکایی امکان انتخاب اندکی دارند، مگر این‌که از واشنگتن پیروی کنند. بنابراین، از دیدگاه چین و روسیه بیرون رفتن از افغانستان شاهد دیگری بر تضعیف اتحاد غربی‌هاست. این امر به تنهایی می‌تواند آن موضع مسکو و بیجنگ را تحکیم بخشد که از سال‌ها به این سو می‌گفتند خواستار پایان سلطه نظم جهانی لبرال غربی بودند، اما کسانی که دیدگاه‌های هر دو کنشگر را به سطح جهانی محدود می‌کنند، اشتباه می کنند؛ زیرا شکست غرب به‌طور خودکار به معنای بُرد و موفقیت بجینگ و مسکو نیست. گذشته از این، چین و روسیه نیز باید با خطراتی مقابله کنند که در سطح منطقوی از افغانستان نشات می‌کند و مستقیما منافع چین و روسیه را تهدید می‌نمایند.
افول غرب؛ آغاز یک نظم جهانی جدید
از دید مسکو بیرون رفتن غربی‌ها از افغانستان یک علامت افول هژمونی امریکاست. طبق این نظر بیرون رفتن از افغانستان بحران هویت امریکایی را تعمیق نموده و به رشد بی‌ثباتی و آسیب‌پذیری دموکراسی‌های غربی و سیاست خارجی آن‌ها گواهی می‌دهد. از نگاه مسکو ناکامی غربی‌ها در افغانستان نقطه عطف دیگری در طریق برقراری یک نظم جهانی چندقطبی پنداشته می‌شود که در آن ایالات متحد امریکا صرف یک قدرت بزرگ در بین دیگران بوده و به طور مشهودی تحت فشار چین قرار می‌گیرد.
در آینده یک غرب چندپارچه تحت رهبری ضعیف امریکا از صدور دموکراسی توسط سیاست‌های تغییر رژیم در سایر مناطق جهان امتناع خواهد نمود. بنابراین، بیرون رفتن نیروهای ناتو نماد جدیدی از بی‌اعتبار بودن واشنگتن در رابطه با شرکا و متحدان‌اش در اکناف جهان می‌باشد. از دید روسیه این پیامی است که در قدم اول متوجه همسایگی‌اش یعنی اوکراین می‌باشد. ناظران روسی با دقت مایوسیت آن شرکای اروپایی ناتو را مسجل می‌سازند که امید به احیای دوباره اتحاد دو سوی اتلانتیک تحت رهبری اداره بایدن در واشنگتن داشتند. از نظر مسکو به‌هم خوردن اوضاع در افغانستان یک‌بار دیگر به اثبات می‌رساند که اتحادیه اروپا قابلیت اقدام مستقل را ندارد. از این منظر، این سوال که چه تعداد پناه‌جو از افغانستان باید پذیرفته شود، انسجام اتحادیه اروپا را مورد آزمایش قرار می‌دهد و اجماع اروپایی را در مورد ارزش‌ها تضعیف می‌کند. با توجه به افغانستان (و فراتر از آن) اکنون مسکو متعلق به چین، روسیه و کنشگران مربوط به منطقه مانند پاکستان و ایران می‌باشد.
«غرب در حال افول و شرق در حال عروج» روایتی است که به طور فزاینده‌ای در سیاق رقابت جهانی سیستماتیک استعمال می‌شود. چین نیز بلافاصله از فرصت بیرون رفتن ایالات متحد امریکا از افغانستان استفاده نموده و به دیگر کشورها به‌شمول اروپایی‌ها علامت داده است که نمی‌توانند به ایالات متحد امریکا اتکا نمایند. در عین زمان این بیرون رفتن نیروها مستقیما چین را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد، تا بدانجا که ایالات متحد امریکا اعلام نموده که از این به بعد می‌خواهد منابع خود را متمرکز به منازعه با چین در حوزه اوقیانوس هند و بحر الکاهل گرداند. روایت رسمی چین غالبا خاطرنشان می‌نماید که ایالات متحد امریکا و اروپایی‌ها اوضاع به‌هم ریخته‌ای در افغانستان به‌جا گذاشته‌اند و اکنون انتظار دارند که چین و روسیه بها و پیامدهای آن را بر دوش گیرند. این‌که آیا چین در افغانستان به ایالات متحد امریکا کمک می‌کند، مربوط به آن است که ایالات متحد امریکا در جاهای دیگر (مثلا حوزه اندو-پاسفیک) در برابر چین چگونه عمل می‌کند.
در سطح منطقه‌ای خطرات غالب است
پایین‌تر از سطح نظم جهانی، احتمال خطرات چندین‌لایه متصور است که مسکو و بیجینگ اکنون در افغانستان با آن مواجه می‌باشند.
از نظر چین بزرگ‌ترین خطر، از تاثیر «سرازیرشونده» تروریسم اسلامی تندرو و هم سرازیر شدن مواد مخدر به چین نشات می‌کند. علاقه‌مندی اصلی چین نسبت به افغانستان از مدت‌های طولانی به این سو صرف به امنیت مرزهای خودش متمرکز بوده است. این امر از یک جهت به دلیل تهدیدهای امنیتی است که از افغانستان نشات می‌کند و از جانب دیگر به دلیل نزدیکی افغانستان با منطقه خودمختار شین جیانگ است. چین در شین جیانگ، مظنون به تروریست‌های اسلامی بالقوه است که در بین اقلیت مسلمان اویغورها وجود دارند. بنابراین، یک سلسله تدابیر امنیتی نهایت شدید برای تحکیم کنترول بر اویغورها اتخاذ شده است که این شامل آن اردوگاه‌های تجدید تربیت‌اند که توقیفگاه‌های موثری می‌باشند. حکومت چین جنبش اسلامی ترکستان شرقی را که خواهان استقلال شین جیانگ است، بزرگ‌ترین تهدید به امنیت ملی‌اش می‌داند.
از این جهت، وضعیت امنیتی شین جیانگ یکی از نگرانی‌های عمده رهبری در بیجنگ است. هنگامی که ناتو در سال۲۰۱۰ اعلام نمود که ماموریت آیساف را در افغانستان پایان می‌دهد، بیجنگ قبلا این سوال را مطرح نموده بود که آیا از درازمدت و در صورت خروج تدریجی نیروهای بین‌المللی، امنیت افغانستان تضمین شده می‌تواند و چگونه تضمین می شود. این تهدید به چین هنگامی بیشتر محسوس گردید که یک شاخه نورسته داعش در افغانستان در سال۲۰۱۵ تاسیس گردید. چین ترس از آن دارد که «داعش خراسان» نیز جای پایی در ولایت بدخشان افغانستان یافته که با چین هم‌مرز است و تعداد فزاینده حامیان گروه جنبش اسلامی ترکستان شرقی در حال پیوستن به این گروه می‌باشند. (در اواخر سال‌های۱۹۹۰ یک انکشاف مشابهی صورت گرفت که در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، این گروه از جدایی‌طلبان شین جیانگ حمایت می‌کردند.)
اگرچه تنها مرزی که بین چین و افغانستان و وجود دارد، دارای طول ۷۶ کیلومتر بوده و در قسمت شرقی پایان دهلیز واخان قرار دارد و به سهولت قابل کنترول می‌باشد. (از سال۲۰۱۷ به این‌سو پرسونل امنیتی چین نیز در سمت افغانستان این مرز حضور دارد) چین همچنان نگران مرزهایش به‌ویژه با تاجکستان می‌باشد. تاجکستان کشوری است که به علت داشتن مناطق مرزی دور از دسترس با افغانستان و چین، دارای امکانات ویژه برای نفوذ به شین جیانگ می‌باشد. بنابراین، چین اکنون تمرین‌های نظامی ضد تروریستی مشترک را راه‌اندازی می‌نماید، آخرین تمرینی که صورت گرفته است از ۱۸-۲۰ اگست بوده است و این همکاری ضد تروریستی با افغانستان، پاکستان و تاجکستان از سال ۲۰۱۶ به این‌سو ادامه دارد.
چین از سال‌های۲۰۱۶ به این‌سو کوشیده گفتگوهایی را با طالبان به طور دوجانبه و در فارمت‌های کوچک‌تر به راه اندازد. (به طور مثال در چهارچوب گروه هم‌آهنگی چهارجانبه همراه با افغانستان، پاکستان و ایالات متحد امریکا) این تماس‌ها تهداب تبادلات جاری بین نمایندگان بیجنگ و طالبان را گذاشت. چنان که در پایان ماه جولای، نمایندگان طالبان از چین دیدار و با وانگ یی؛ وزیر خارجه چین در تیانجین ملاقات نمودند. در اینجا محاسبه چین این است که به احتمال بسیار زیاد یک حکومت طالبان شاید قادر باشد که امنیت مرزهای چین را با ثبات گرداند و گروه داعش خراسان را دور نگه دارد. به هنگام پذیرایی از طالبان در تیانجین، چین علامت داد که کاملا می‌خواهد حکومت طالبان در کابل را به رسمیت بشناسد. در مقابل فقط می‌توان تصور کرد که بیجنگ اطمینان‌هایی حاصل نموده است که طالبان به منظور جلوگیری از گروه‌های تندرو تروریست اسلام‌گرا جهت داخل شدن به شین جیانگ با چین همکاری می‌کند.
مسکو در مشی سیاسی‌اش نسبت به افغانستان سه هدف عمده را دنبال می‌کند: نخست، بی‌ثباتی موجود در افغانستان نباید فراسوی مرزها به آسیای مرکزی انتشار یابد. این مشی، نگران خصومت‌ها، اما همچنان فرار و مهاجرت است. خطر بی‌ثبات سازی جمهوری‌های آسیای مرکزی که متحد مسکو می‌باشند مایه نگرانی عظیمی است. اوضاع جاری همچنان به مسکو این فرصت را می‌دهد تا موضع‌اش را به مثابه تضمین‌کننده امنیت برای آسیای مرکزی تقویت کند. حضور مجدد غربی‌ها در آسیای مرکزی برای تثبیت اوضاع ماحول افغانستان در مسکو با صراحت به مثابه یک امر نامطلوب رد می‌شود.
روسیه در تاریخ اخیرش از یک سلسله حملات تروریستی با انگیزه اسلام‌گرایی رنج برده است و در منطقه قفقاز شمالی، روسیه یک ترکیب گروه‌های اسلام‌گرا را که از مناطق جنگ‌زده مانند سوریه برگشته‌اند، و شبکه‌های تروریست‌های فراملی را یک تهدید نهایت چشم‌گیر می‌داند. بنابراین و دوم، باید از دوباره قدرت گرفتن و جای پا یافتن گروه‌های تروریست فراملی مانند داعش خراسان و یا القاعده در افغانستان جلوگیری شود که از آن‌جا عملیات‌هایی را در آسیای مرکزی و روسیه راه‌اندازی کنند. مهار زدن به انتقال مواد مخدری که از افغانستان منشا می‌گیرد و یا عبور می‌کند، سومین هدف مشی سیاسی روسیه می‌باشد.
رهبری سیاسی روسیه مانند بیجنگ، رهبران جدید در کابل را مراجع تماس عمده برای اجرایی ساختن این اهدف اولیه می‌داند. در سال ۲۰۰۳ طالبان به حیث یک گروه تروریستی در روسیه ممنوع شده است. مسکو نخستین بار با طالبان در اوایل دهه گذشته، نخست به شکل مخفی ملاقات نمود و بعدا با افزایش اطمینان در ملاء‌عام افکار عامه جهانی این کار را انجام داد. این یکی از جمله بسیاری جنبش‌های گسسته از ابتکارات دیپلوماتیک تحت سلطه غربی‌ها بود.
این تغییر رفتار در برابر طالبان، اگرچه در گام اول از این نشات می‌نمود که با وجود حضور سربازان ایالات متحد امریکا و ناتو، طالبان دوباره کسب نفوذ می‌نمایند. با این هم مسکو مانند متحدان ناتوی امریکا از سقوط سریع اردوی افغانستان غافل‌گیر شد. تا امروز عدم طمانیت در مورد خصلت و اهداف این جنبش (طالبان) و پیامد‌های احتمالی سیاست‌های‌شان برای روسیه وجود دارد. مسکو یک مشی «ریال پولتیک» یا واقع‌گرا را دنبال می‌کند. ( یعنی به امور موجود و واقعی می‌نگرد، مسایل ایدیالوژی و اخلاقیات را به کناری می‌گذارد. مترجم) این سیاست که شاخصه سیاست خارجی روسیه می‌باشد از اظهار نظر روی وضعیت سیاسی داخلی و یا وضعیت حقوق بشر در افغانستان خودداری می‌نماید. بعد از تصرف کابل توسط طالبان، دیپلومات‌های روسی در بدو امر در مورد گام‌های نخستین طالبان اظهارات مثبتی نمودند. اگرچه سرگی شوویگو؛ وزیر دفاع روسیه موضع انتقادی‌تری اتخاذ نمود و به خطرات عمده امنیتی اشارت نمود که اوضاع جدید در افغانستان به وجود آورده است.
بنابراین، نهادهای حکومتی و خدمات امنیتی روسیه ضرورتا در ارزیابی از اوضاع افغانستان متحد به نظر نمی‌رسند. با آنکه علایم زیادی وجود دارد که روسیه می‌خواهد طالبان را به رسمیت بشناسد و آن‌ها را از لیست سازمان‌های تروریستی بیرون بکشد.
بُرد اقتصادی؟
نمایندگان طالبان به هنگام بازدید از تیانجین در پایان ماه جولای ابراز امیدواری نمودند که چین کشورشان را از نگاه اقتصادی و مالی کمک خواهد نمود. چین واقعا می‌تواند مثلا به تناسب روسیه به افغانستان و به‌صورت بالقوه برای حکومت طالبان کمک اقتصادی بیش‌تر پیشکش نماید. رسانه‌های چینی قبلا نقشی را به افغانستان در ابتکار «کمربند و راه» نسبت داده‌اند. در برابر آن یک حکومت طالبان که با چین دوست باشد می‌تواند به بیجنگ چشم‌انداز بهره‌برداری از منابع طبیعی مانند مس و لیتیوم را پیش‌کش نماید که گفته می‌شود مقادیر عظیم آن‌ها در افغانستان وجود دارد.
این‌که افغانستان آیا واقعا می‌تواند بخشی از «ابتکار کمربند و راه» گردد و چین سرمایه‌گذاری سنگینی در زیرساخت‌ها و استخراج منابع افغانستان کند، در بدو امر وابسته به آن است که آیا طالبان قادر خواهند بود این کشور را با ثبات گردانند. (قبلا در سال۲۰۱۶ تفاهم‌نامه‌ای در این مورد بین چین و افغانستان امضا شده است.) تا اکنون طالبان کنترول همه گروه‌های اسلام‌گرا و مسلما داعش خراسان را در افغانستان را در دست ندارند که مسوول حمله تروریستی بر میدان هوایی کابل در ماه آگست می‌باشد. تا زمانی که سرمایه‌گذاری چین مملو از خطرات بزرگ امنیتی باشد، بیجنگ احتمالا محتاط باقی می‌ماند. این سوال باقی می‌ماند که آیا یک حکومت به رهبری طالبان قادر خواهد بود تا استخراج منابع طبیعی کشور را سازمان‌دهی نماید. چین شاید نه تنها در معادن، بل همچنان در زیرساخت‌های ضروری نیز به‌طور چشم‌گیری سرمایه‌گذاری خواهد نمود. مخمصه دیگر برای این چشم‌انداز چین شاید کشت کوکنار هم باشد که یگانه منبع درآمد داخلی طالبان را تشکیل می‌دهد. احتمالا این برای هر کشور همیار حکومت طالبان دشوار خواهد بود که آن‌ها را قناعت بدهد از چنین منبع درآمد هنگفتی منصرف شوند.
در مسکو شک اندکی وجود دارد که چین در انکشاف سیاسی و اقتصادی بیشتر افغانستان نقش تعیین‌کننده‌ای بازی می‌نماید. چنان که در سوریه دیده شد، روسیه چیز اندکی برای پیش‌کش نمودن دارد. این کشور فاقد ظرفیت برای بازسازی و انکشاف افغانستان می‌باشد. بی‌ثباتی نهایت زیاد نیز مانع سرمایه‌گذاران روسی می‌گردد. بیهوده نیست که گفتمان روسیه تقریبا به‌طور اختصاصی در اطراف مساله امنیت می‌باشد. در این جا «اتحادیه اقتصادی اورآسیا» که تنها قزاقستان و قرغزستان اعضای کامل آن می‌باشند، به دشواری می‌تواند کدام نقشی بازی نماید.
نتیجه‌گیری
بیجنگ و مسکو تا کنون اظهارات و مواضع‌شان را در مورد اوضاع افغانستان با هم تلفیق داده‌اند. در ۳۰ اگست آن‌ها با دادن رای مستنکف در ملل متحد، به تصویب مصوبه‌ای مجال دادند که از طالبان تقاضا می‌نماید اجازه دادن به مردمی را تمدید کنند که می‌خواهند کشور را ترک بگویند و نگذارند که افغانستان پناه‌گاه محفوظ تروریسم فراملی گردد. احتمال دارد آن‌ها به چنین هم‌آهنگی در سطح بین‌المللی ادامه بدهند. ادامه چنین وضع نامطمین مانع اظهارات بیشتری در مورد چگونگی انکشاف سیاست روسیه و چین می‌گردد. با این حال، با آنچه تاکنون گفته شد، می‌توان نتایج موقتی ذیل را گرفت:
– عجالتا روسیه مهم‌ترین تضمین‌کننده امنیت برای آسیای مرکزی باقی می‌ماند. این امر از طریق مناسبات دوجانبه با دولت‌های آسیای مرکزی و هم از طریق «سازمان پیمان امنیت دسته‌جمعی» صورت می‌گیرد که خود رهبری‌اش را دارد. از آن جا که چین متمرکز به تامین امنیت مرزهای خودش می‌باشد، دخالت وی احتمالا به صورت گزینشی خواهد بود. در نشست سران «سازمان همکاری شانگهای» در دوشنبه، از ۱۶-۱۷سپتمبر بحث روی اوضاع افغانستان در دستور نشست غلبه داشت. اگرچه چین و روسیه موافقت نمودند که می‌بایست یک راه‌یافت هم‌آهنگ‌شده در مورد افغانستان در بین اعضای کنفرانس همکاری شانگهای به وجود آید، اما کدام پیشنهاد مشخص و یا نقشه راه ارایه نشد تا نشان بدهد که این راه‌یافت چگونه خواهد بود. این‌که مسکو و بیجنگ با چه فشردگی در مسایل امنیت منطقوی همکاری می‌کنند و آیا عدم توافقاتی در مورد اوضاع امنیتی آسیای مرکزی به وجود خواهد آمد، وابسته به آن است که اوضاع نهایت نامستقر در افغانستان و در امتداد مرزهایش چگونه انکشاف می‌کند.
– بیجنگ و مسکو خود را در قدم اول به همکاری امنیتی در افغانستان و منطقه مجاور آن آسیای مرکزی محدود خواهند نمود. روسیه حتی اگر اراده سیاسی هم داشته باشد، فاقد قدرت اقتصادی برای تعامل گسترده‌تر می‌باشد. تمرکز بیجنگ به حفاظت از منافع امنیتی‌اش که به صورت محدود تعریف شده است، تاکنون تمایل زیادی به قبول خطرات اقتصادی نشان نداده است. بنابراین، ادغام اقتصادی افغانستان در چهارچوب «ابتکار کمربند راه» دست‌کم از میان مدت غیر محتمل است. یک نکته که در گذشته ندرتا دیده می‌شد، گفتمان روسیه دایر بر تاکید اولویت چین به مثابه دولتی است که برای اقتصاد و همچنان سیاست افغانستان در آینده اهمیت تعیین‌کننده‌ای دارد. در این‌جا سخن از عدم تناظر فزاینده در مناسبات روسیه و چین می باشد.
– از آن جا که تاکنون چین به صورت خاص کدام علاقه‌مندی به کدام تعامل اقتصادی چشم‌گیر نشان نداده است، افغانستان در آینده به کمک‌های انسانی و انکشافی غربی وابسته می‌ماند. در این جا هم بزرگ‌ترین پوتانسیل در آلمان و بهتر است گفته شود اتحادیه اروپا نهفته می‌باشد تا داخل تعامل شود که تاحدی این با حکومت جدید طالبان در کابل ممکن می‌باشد، اما فراتر از آن همکاری با بیجنگ و مسکو نیز مطلوب خواهد بود. اگرچه منازعه جیوپولتیکی بزرگی در مورد سمت‌وسویابی نظم جهانی نو وجود دارد که رفتار مسکو و بیجنگ را در برابر ایالات متحد امریکا و اتحادیه اروپا تعیین می‌نماید و این امر حدود تنگی را در این زمینه به وجود می‌آورد. همکاری با ایالات متحد امریکا و اتحادیه اروپا با روایت «قدرت بزرگ» در تضاد قرار خواهد گرفت که در حال حاضر هر دولت آن را مورد استفاده قرار می‌دهند. هم چین و هم روسیه این را تصریح نموده‌اند که نمی‌خواهند آن معضلات را حل کنند که توسط غرب به وجود آمده است. حتی در صورتی که این همکاری تحقق هم یابد، کنشگران غربی نباید دچار این توهم شوند که این روایت – و طرز درک مربوط به آن- تغییر خواهد نمود.
– افزون بر این‌ها، اساسا راه‌یافت مختلف نسبت به همکاری انکشافی و جنگ علیه تروریسم و مواد مخدر هر گونه همکاری عملی را دشوار می‌گرداند، زیرا چین و روسیه متمرکز به امنیت‌اند و مسکو به ویژه به وسایل نظامی. از سوی دیگر اتحادیه اروپا متمرکز به کمک‌های ملکی، دولت‌سازی، آوردن اصلاحات در پولیس و کمک به توسعه انکشاف پایدار می‌باشد. وظیفه اتحادیه اروپا اکنون مشخص گردانیدن ساحات ممکن همکاری با رژیم جدید طالبان و تضمین آن است که مثلا آن کمک‎‌های انسانی‌ای که توسط اتحادیه اروپا اعلان شده است، به مردم افغانستان نیز می‌رسد. با این حال، این‌که آیا این مامول می‌تواند با همکاری چین و روسیه به دست آید یا نه، جای سوال وجود دارد. در زمانه رقابت سیستماتیک، منازعات و در جا زدن‌ها بیشتر از همنوایی وجود می‌داشته باشد. هرقدر این رقابت بین ایالات متحد امریکا و چین (و روسیه) تشدید یابد، همان قدر ساحه برای کنشگران آلمانی و اتحادیه اروپا برای همکاری تنگ‌تر می‌گردد.
در سطح جهانی روسیه و چین از آن تضعیف غرب سود می‌برند که از بیرون رفتن نیروهای خارجی از افغانستان به‌وجود آمده است. اگرچه این اوضاع جدید نیز با چالش‌های امنیتی جدی با آن‌ها در تقابل قرار دارد و این چیزی است که تا کنون برایش راه حل ندارند.
کنشگران غربی باید این واقعیات را در نظر گیرند و سیاست‌های چین و روسیه را نباید صرفا در سیاق جیوپولتیکی تفسیر نمایند. منازعه بزرگ با غرب بر منافع مشترک در تامین امنیت منطقوی غلبه می‌کند و مانع همکاری‌های خواهد شد که می‌تواند در خدمت ثبات اقتصادی و سیاسی افغانستان و منطقه هم‌جوارش قرار گیرد. با این همه، با توجه به مسوولیتی که غربی‌ها در بروز این فاجعه انسانی بر دوش دارند، اتحادیه اروپا باید درصدد گفتگو با هر دو دولت و در راس آن بیجنگ باشد. همکاری‌های محدود می‌تواند به بهبود آهسته اوضاع در افغانستان کمک کند، اما نمی‌توان انتظار داشت به‌طور اساسی روابط بین اتحادیه اروپا، روسیه و چین را بهبود بخشد.
لینک اصلی را در اینجا ببینید:
https://www.swp-berlin.org/publikation/afghanistan-der-westen-scheitert-china-und-russland-gewinnen

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا