تحلیل

زنانِ در راس و الگوهای نامناسب رفتاری

از شواهد و قراین برمی‎آید که حال و هوای طیف کثیری از ما بیشتر حال و هوای قدرت‌خواهی و حرص‌ورزی سیاسی و مالی است و در این خواستن‌های بی‌انتها چنان حریص شده‌ایم که روی پادشاهان ظالم، ستمگر و فرزندکش تاریخ را سفید کرده‌ایم. بازی قدرت‌طلبی با روکش دموکراسی  فعلی افغانستان در تمام سطوح، تکرار تاریخ پرتوطیه و جنایت‌پیشه شرق گذشته است. تاریخی که بدون اغراق مرد و زن نمی‌شناسد، توطیه و جنایاتی که دست پادشاهان عیاش و جنگجو و  ملکه‌های زیبا و گاه بدنام بسیاری را بوسیده است. درست هنگامی که با ردا و ادای بلند، چشم پسر یا دخترشان را، بیشتر نسل جوان، کور کرده‌اند، زبان‌شان را بریده‌اند، زهر در جام‌شان ریخته‌اند، دستان‌شان را قطع کرده‌اند، و چنین شد که تاریخ تاج سنگین حرص فرمان‌روایی را تمدید نموده و تلاش کرده‌اند با برق الماس‌های تاج، چشم عدالت‌خواه را کور کنند.
این رویکرد تخت‌خواهی سابقه‌یی به اندازه حضور انسان‌های قدرت‌طلب دارد و تاریخ چه بسیار چشم‌های کور و تاج‌های سنگین را در سینه‌اش جای داده، اما آیا دل‌های تپنده این تاج‌خواهان به راستی آرام گرفته است؟ آیا آن اتاق‌های مخوف فرزندکشی در تکرار تاریخ محو شده‌اند؟
به عقیده نویسنده این مقاله، کابل به عنوان مرکز و شهرهای دور و هم‎جوارش به عنوان کلان‌شهرها و شهرهای کوچک، نمونه مطلق تکرار این تاریخ بی‌پروای چنگیزی‌ست. نکته این‌جاست که در این تکرار شوم، میراث‌بر قدرت‌خواهی این روزها زنان و مردانی هستند که دیگر تاج نمی‌پوشند؛ اما همچنان چشم کور می‌کنند.
از اوضاع خراب و پر هرج و مرج معلوم است که دل تپنده این قدرت‌خواهان آرام نگرفته است و اتاقک‌های مخوف در دل دیوارها همچنان موجودند و هر کارت سبز و سرخ، بیشتر بر قدرت تاج‌ها می‌افزاید تا بر نور چشم ملت.
هشت مارچ دلیلی است تا ملکه‌های زیبا و گاه بدنام قدرت‌طلب را بشناسیم و بدانیم که برای انحراف طعم اجتماعی این شهر، خود ما زنان هم نقش عمده‌یی داشته‌ایم. بیشتر از یک دهه هست که در اتاق‌های مخوف، چشم دختران بسیاری را کور کرده‌ایم و برای حفظ تاج و تخت دست از هیچ جنایت و معامله‌یی  باز نکشیده‌ایم و در نهایت سر هر بهار، هشت مارچ را با شکوه‌تر از قبل برگزار نموده‌ایم. در این بین با مردان بسیاری شبیه خودمان همدست بوده‌ایم با وجودی اینکه آگاهانه و هوشیارانه می‌دانستیم که این راه به ترکستان ختم می‌شود. روش پیشرفت در کشور را با طعم رشوت، جنسیت، قاچاق، آدم‌کشی و آدم‌فروشی یکی ساخته‌ایم و با جسارت تمام به روی ملت نگریستیم.
بگذارید این اعتراف هشت مارچی را داشته باشیم که این تهمت و ترفندی بس بزرگ و مبالغه‌آمیز است که انحراف‌های اخلاقی، مذهبی، فرهنگی و  اجتماعی فعلی سرزمین‌مان را فقط به دوش مردان این جامعه بیندازیم و چنین بازنمایی کنیم که تنها مردان، اخلاق سیاسی و اقتصادی را به جاده خاکی کشانده‌ و خانه‌های مخوف برپا کرده‌اند. ولو که مردان در این راه پیشگام هم بوده‌اند، اما زنان بسیاری هم داشته‌ایم که پیرو شدند و ستون، البته بیشتر در عرصه سیاست‌ورزی و سیاست‌بازی.
این سیاست‌ورزی‌های روزانه و سیاست‌بازی‌های شبانه، بحث و رویکرد عملی موجود فعلی زنان و مردان بسیاری است که در راس قدرت اجتماعی قرار گرفته‌اند و جامعه را در چرخه باطل و دور از اصلاح می‌چرخانند.
پرسش اساسی این است که این دور باطل، با قشر جوان و اصلاح‌خواه ما چی می‌کند؟ آیا این نسلِ چشم‎کورکنِ قدرت‌طلب منتقرض می‌شود یا چون تخم یک گیاه ناقص و تلخ در هر زمستان سیاسی ما سر بر می‌زند، یا که برای بهارهای سیاسی ما خزان هدیه می‌دهد؟ تکرار و ادامه زیست سیاسی این گروه در کجای اذهان ترس می‌کارد؟
برای حفظ سیاست و جامعه، تاکید ما بر روی نسل جوانی است که اکنون بر اساس معیارهای جهانی، رنسانس آموزشی را در کشور رقم زده است و باامید و تلاش بر دوره جهالت‌های سابق که از نسل پیش از اوست خط بطلان می‌کشد. نسلی که قلم را بر تفنگ ترجیح داده و فراموش نکرده است که نون و القلم و مایسطرون. نسلی که می‌داند وطن کالای تبادله‌شده جنسیت و سیاست نیست. نسلی که بر قدرت ذهنی‌اش استوار است و  بدون زره راه می‌رود، رزم می‌کند و با شهادتش حماسه می‌آفریند؛ هرچند که می‌بیند بزم‌های سیاسی با رزم‌های جوانی‌اش همخوانی ندارد. نسلی که قدرت را در تعهد به وطن و دلسوزی به مردم می‌داند، اما هر روز شاهد پیمان‌شکنی‌های فراوان سیاسیون است.
گام‌های عملی برای از بین بردن این ناامیدی‌ها چیست؟ چطور می‌شود حداقل برای گروه اجتماعی خودمان؛ زنان، الگوهای رفتاری مناسب‌تری بیابیم؟ کی قرار است به نسل جوان بانو، بگوید برای ساختن وطن، روش‌های غیر از برخورد ملکه‌های دیروزی و امروزی هم هست؟ چگونه چشمان نسل جوان خود را از برق الماس‌های ناپاک محفوظ نگه داریم؟ بانوانی که خاک کوچه‌های شهر درخشش مو و روی‌شان را گرفته است،  اما  دل‌شان هوای ساخت و ساز دارد و تاج‌گذاری نه.
هر حکومتی  باید برای اصلاح، حفظ پایداری و حرکت و در نهایت محبوب مردمش بودن، روزی از چرخه باطل جذب و کشف مردان و زنان ناکارای قدرت‎طلب به درآید و روشنایی سیاسی را بشناسد وگرنه افتضاح و استهزای اجتماعی‌اش ثبت تاریخ می‌شود.
نسل جوان امروز به حتم می‌داند که روزهای مناسبتی، بهانه‌یی هستند برای یادآوری آنچه باید باشیم و نیستیم. نسل جوان امروز می‌داند برنامه‌های درون تالاری شیک، درد هیچ زن واقعی افغانستان نیست. نسل جوان بانو می‌داند حرمت و پاسداری از بانو بودن و بانو ماندن با نیکتایی هیچ عوام‌فریبی گره نخورده است. نسل جوان سرزمینم می‌داند، بانو بودن و رهبر بودن، دو مفهوم همراه و بدون تناقض‌اند. این دو مفهوم هرگز همدیگر را رد نمی‌کنند و همدیگر را در کشش و گیرودار قدرت معلول نمی‌سازند.
همین نسل جوان است که با چشمان محفوظ‌شده بر تاج‌های ناپاک خواهد تاخت و زوال این امپراطوری‌های مضحک غیرمردمی را فریاد خواهد زد. اما بازوی فریاد هم شدن، مرد و زن نمی‌شناسد. هشت مارچ باید بهانه‌یی باشد به اعتراف تقصیر و ساختن تقدیر. هشت مارچ فریاد بلند نسل جوانی است که جنسیتش تابوی رفتاری‌اش هست، علمش، مشعل راهش و دلش، خواستار سازندگی.
هشت مارچ را در گام‌های سازندگی، با تاکید بر قدرت بانوان سازنده و متعهد از شهر تا روستا گرامی می‌داریم و امیدواریم پایه و بازوی اساسی جامعه انسانی و معتدلی باشیم که پیش از هر بحثی به انسانیت، فرای جنسیت می‌اندیشد.
(این نوشته زن‌ستیزی ندارد، زشت‌ستیزی را هدف قرار می‌دهد و پاسدار زنان متعهد به اصول انسانی در تمام مراتب هست.)

حمیرا قادری

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا