«جشن شبانه با نورافشانی زندگی آغاز میشود»
چرخ فلک عظیم و باشکوه لندن همان London Eye (چشم لندن)، همچون خورشیدی درخشان بر پیکر شهر، هر سال، سال نو را با شور و هیجانی وصفناپذیر جشن میگیرد و چشم فلک و دنیا را به تماشای یکی از خیرهکنندهترین آتشبازیهای جهان دعوت میکند. امسال نیز، با ورود به سال۲۰۲۵، بیش از یکمیلیون نفر از سراسر بریتانیا و جهان گرد هم آمدند تا این رویداد بینظیر را از نزدیک تجربه کنند.
این مراسم باشکوه در قلب شهر لندن و در آغوش رودخانه «تیمز» برگزار شد؛ جایی که تاریخ و مدرنیته در کنار یکدیگر همزیستی میکنند. بناهای تاریخی همچون پارلمان انگلستان، برج ساعت بیگ بن، قصر سلطنتی تاور و پل تاور، همچون نگهبانان شب، این جشن را احاطه کرده است. این بناهای تاریخی در حالیکه چراغهای سلطنتی در دست دارند، بر امنیت و آرامش شهروندان و گردشگران نظارت میکردند.
نمایش آتشبازی، با طراحی خلاقانه و مدرن، ترکیبی خارقالعاده از نورهای رنگارنگ و صداهای هماهنگ بود که هر شعله و جرقه آن بازتابی از هویت چندملیتی لندن به شمار میآمد؛ شهری که فرهنگها و ملتهای مختلف را همچون رنگهای درخشان یک منشور به هم پیوند داده است. حس میکردی که گویا در بناهای تاریخی چندصد ساله، شاهان و ملکههای گذشته بریتانیا همچنان آمدهاند تا با نور تاجهایشان شهر را چراغانی کنند.
شکسپیر نیز داشت با سرودههای رومانتیکاش قلب جوانان عاشق را به رقص درآورده بود و در بام برج شکسپیر نشسته با دیدن منظره باشکوه چنین میسرود:
«چراغهای درخشان، آسمان پر نور،
مردم خندان، دلهای شادمان،
جشن شبانه با نورافشانی
زندگی آغاز میشود.»
همچنان، در میان جمعیت، زبان شیرین فارسی نیز به گوش میرسید. و یک بار حافظ هم رسید. بر سری گلم جادویی خود نشسته، با موهای پریشان و چپن شیرازی به سوی چشم لندن مینگریست و زمزمه میکرد:
فلک را سقف بشکافیم و طرح نور بیندازیم
مولانا هم که دل از این صحنه پرهیجان برداشته بود و با دیدن اینکه خورشید و ستارگان بر زمین لندن ریخته بودند، دفتر مثنوی را گشود و چنین سرود:
ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
آن مهی که بود بالای چرخ
تو ز چرخی با تو میگویم ز چرخ
ورنه این خورشید را چه جای چرخ.
در میان جمعیت، مردان مسن انگلیسی با کلاههای پیکدار چهارخانهٔ کلاسیک دیده میشدند، مثل این بود که میان آنها از گوشهای زمزمهای از پابلو نرودا، شاعر شیلیایی، به گوش میآید،
شب تاریک، آسمان روشن
جرقههای نور، رقصان در هوا
آتشبازی، نمادی از شادی و امید
در دل مردم شعلهور میشود.
چشم لندن، همچون حلقهای جادویی هفترنگ، پرنور و خیرهکننده میچرخید، گویی رنگین کمانی از دل آسمان به زمین فرود آمده و ستارگان را به سوی آسمان پرتاب میکرد. مانند انگشتر افسانهای سلیمان یا جمشید، با شکوه سلطنتی و درخششی همچون الماس کوه نور، نورهای هفترنگ خود را بر شهر گسترده بود و مرکز لندن را به قصری نورانی و افسونگر تبدیل میکرد. هر رنگ، حکایتی از زبانها، فرهنگها و رویاهای دوردست در خود داشت؛ یادآور خاطرات تلخ و شیرین جنگهای جهانی و مهاجرانی از سرزمینهایی چون افغانستان و ایران که در این شهر خانهای تازه یافته بودند.
باد مثل یک رهبر ارکستر شبانه، رقص درختان را در اشعهٔ نور هدایت میکرد. نوای باد، از پوست به مغز نفوذ میکرد و بندهای شادی را در جان همه آزاد میساخت. چشم لندن، ستارهها را به آسمان میپاشید و عاشقان در آخرین لحظههای سال با گونههای سرد و لبان گرم یکدیگر را میبوسیدند. نور ارغوانی با طرحهای مختلف در میان شاخههای درختان که مثل پیرهدارهای شهر از جمعیت پذیرایی میکردند میچرخید و آن لحظهٔ آخر سال را هیجانیتر میساخت. رقص نورها آمیخته با آهنگهایی از گوشه و کنار جهان، داستان هزاران ملت را در دل شهر بازگو میکرد، و تعدادی با رقصهای پنجابی و هندی، فرانسوی صحنه را دیدنیتر کرده بودند.
سردی هوا آخرین لحظات سال را در خود پیچیده بود. مردم با پوششهای زمستانی، به باد سپرده شده بودند. بادی که گونههایشان را چون ساندویچ شیرین پادینگتن طعمی تازه میبخشید. انگار نهتنها مردم از گوشه و کنار جهان به اینجا آمده بودند، بل ابرها نیز ستارهها را روانه زمین کرده بودند تا در چشم لندن لانه کنند و بدرخشند. این لحظه پرهیجان، تمام تاریکیهای سال گذشته را پاک کرده و دروازهای روشن به سال جدید میگشود.
این آتشبازی نهتنها جشن پایانی سال، بل نمادی از امید، اتحاد، همدیگرپذیری، همزیستی و شروعی نو برای همه مردم جهان بود. در پایان، پادینگتن همچنان در حالیکه کالای سرخش را از سرش برداشت و ساندویچی از مربای نارنجاش از زیر کلاهش پایین افتاد از جمعیتی که به تماشای آتشبازی سال۲۰۲۵ آمده بودند، تشکری کرده، سال نو میلادی را تبریک گفت.