مقاله

فهم درست ما از سکولاریسم؟

سکولاریسم دین‌گریزی نیست؛ بل در پی ایجاد زیست‌جهان انسانی برای گفتگو است

سید نعمت ضیا؛ نویسنده و تحلیل‌گر اجتماعی

این مقاله را به ادامۀ نوشتۀ آقای عبدالحفیظ منصور می‌نویسم. وی نبشته‌ای را تحت عنوان (سکولاریسم؛ حقیقت‌گرایی یا منفعت‌طلبی) در سایت روزنامه راه‌ مدنیت با خوانندگان شریک ساخت. من به دیدگاه آقای منصور به دلیل این‌که آزادی بیان حق انسانی هر فرد است احترام دارم.

این مقاله به معنای ستیز با ایشان نیست؛ بل یک نگاه متفاوت نسبت به مفهوم سکولاریسم دارد. ما برای فهم درست از نظریات فلسفی و اجتماعی نیاز داریم دیدگاه‌های خود را مطرح سازیم و هدف ما فهم بهتر نظریات باشد.

آقای منصور در نوشته‌اش، برای سکولاریسم معانی و برابرنهادهای زیاد آورده، از جمله سکولاریسم را به‌معنای «دنیاپرستی و دین‌گریزی» تعریف نموده است.

اگر نگاه بی‌طرفانه داشته باشیم به این نتیجه می‌رسیم که سکولاریسم به‌معنای دنیاپرستی و دین‌گریزی نیست. سکولار (Secular) از واژۀ لاتین (Saeculum) مشتق شده که به‌معنای یک دورۀ (100 یا 110) ساله است. در هیچ متن انگلیسی، سکولاریسم به‌معنای (not religion) و (non religion) حذف دین و بی‌دینی نیست. معادلی که در انگلیسی برای سکولاریسم وضع شده، دو واژه (Temporal) و (Worldly) به‌معنای «این جهانی» است. هرچند، سکولاریسم متضاد (Eternal) یعنی «جاودانگی» می‌باشد، جاودانگی، بیشتر مفهوم آن‌جهانی یعنی جهان غیر از زیست‌جهان انسانی را افاده می‌کند. سروکار سکولاریسم با زیست‌جهان آدمی است و نسبت به جهان دیگر دل‌مشغولی ندارد؛ نه به دنبال رد و نه به دنبال اثبات آن است.

اولین موارد کاربرد واژۀ سکولار، در علم نجوم است که برای بیان تغییرات درازمدت در مورد سیارات و ستارگان به کار رفته است. اصطلاح (Secular Trends) و (Secular Variations) یعنی رویدادها یا تغییرات طولانی‌مدت که محدودۀ زمانی یک صده را بیان می‌کند در علم نجوم رایج است. این اصلاحات در متون جامعه‌شناسی، اقتصاد، جغرافیا و زمین‌شناسی نیز قابل ردیابی است.1

جورج هالیوک؛ متفکر بریتانیایی، در سال1851 واژۀ سکولاریست را برای تعریف خود و طرفداران خویش به کار گرفت. هدف از به کارگیری این واژه دل‌مشغولی به فعالیت‌های این جهانی معطوف به انسان بماهو انسان بود. او به خاطر این‌که در حوزه آتئیسم (خداناباوری) قرار نگیرد، خود و طرفداران‌اش را سکولاریست معرفی کردند.2 این نشان می‌دهد که سکولاریسم به‌معنای بی‌دینی، دین‌گریزی یا خداناباوری نیست. هالیوک متاثر از رابرت اوون یکی از متفکران سوسیالیست است. اگرچند، کارل مارکس، سوسیالیسم رابرت اوون را سوسیالیسم تخیلی معرفی می‌کند. هالیوک کتابی تحت عنوان اصول سکولاریسم نیز نوشته است.

در هیچ جایی، سکولاریسم افادۀ ضد دین، دین‌گریزی و دنیاپرستی را نمی‌کند. نگاه سکولاریسم به تغییراتی است که در این جهان انسانی رخ می‌دهد. تمام تلاش آن تنظیم امور جهان انسانی است. از نظر منطق ارسطویی اثبات شی نفی ما عدا نمی‌کند. به این معنا، وقتی سکولاریسم نگاه این جهانی دارد تالی آن نفی جهان جاودانه نمی‌باشد که در حوزه دین مطرح است.

معادل‌هایی که در زبان فارسی-مذهبی در برابر سکولاریسم وضع کرده اند منصفانه نیست. وضع چنین معادل‌هایی به مفهوم عدم تعهد به اصول تحقیق است و پیروی از اصول سوفسطاییان برای قلب و واژگون‌سازی حقیقت برای مصادرۀ به مطلوب. آقای منصور نیز دچار این بی‌انصافی در انتخاب واژ‌گان برای تعریف سکولاریسم شده است.

محققلن حوزه علوم اجتماعی، برای سکولاریسم سه اصل را مشخص کرده‌اند. ما نیز باید براساس همین اصول به سکولاریسم نگاه و در مورد آن ابراز نظر و نقد کنیم. ما نباید واژه‌ها و رویکردهای فکری و فلسفی را، بر اساس فرضیات و تصورات خود توضیح و تشریح نماییم. این سه اصل سکولاریسم عبارتند از:

الف: جدایی نهادهای دینی از نهادهای دولتی و حوزه عمومی، البته دین می‌تواند در این حوزه‌ها شرکت کند اما اعمال سلطه نمی‌تواند، یعنی گروهای دینی به امور حکومت و حکومت به امور دینی دخالت نکند.

در این اصل، فقط جدایی نهاد دین و نهاد دولت را مطرح می‌کند. کلیسا و مسجد کار خود را کند و وزارت خارجه و وزارت داخله کار خود را. این به معنای حذف دین نیست، بل تقسیم کار است. هم‌چنان، طبق این اصل، دین می‌تواند در حوزۀ عمومی شرکت کند اما اعمال سلطه نمی‌تواند. این گزاره به این معناست که هر فرد آزاد است که دین‌اش را تبلیغ کند، در حوزه عمومی حضور داشته باشد اما مشروط بر این‌که اعمال سلطه نکند.

قید «اعمال سلطه» به این دلیل ذکر شده که در یک کشور ممکن است، پیروان یک دین و مذهب در اکثریت باشند و پیروان دین و مذهب دیگر در اقلیت، اگر کنترول صورت نگیرد بدون شک اکثریت‌ها حقوق بشری اقلیت‌ها را نابود و حذف می‌کند.

ما شاهد این بی‌عدالتی، در افغانستان هستیم؛ مثلا سیک‌ها و هندوها را مسلمانان که اکثریت را در این سرزمین تشکیل می‌دهند، حذف کردند. اکنون اقلیت‌های دیگر نیز در حال حذف و نابودی‌اند. من از آقای منصور می‌خواهم برای پنج دقیقه، خود را به جای یک شهروند سیک افغانستان قرار دهد و بعد در مورد حکومت دینی و سکولاریسم سخن بگوید.

از سوی دیگر، قید «اعمال سلطه» به دلیل جوهر انحصارگرایانه و ابطال‌گرایانه ادیان و مذاهب می‌باشد که خود را حق و دیگری را باطل می‌داند. هدف از قید «عدم اعمال سلطه» این است که «برابری بین افراد» تامین شود.

ب: آزادی عمل بر اساس عقیده و باور خود، بدون آسیب زدن به دیگران و آزادی تغییر عقیده ویا نداشتن عقیده بر اساس ضمیر و فهم باطنی هر فرد.

در این اصل نیز سخن از بی‌دینی و ضد دین گفته نشده است. هرکس حق دارد بر اساس عقیده و مذهب خود عمل کند بدون این‌که به دیگری آزار برساند. هدف از این اصل، تحقق یک جامعه پلورال و متکثر است؛ مثلا در یک کشور؛ مسیحی، یهودی، مسلمان، هندو، سیک، بودایی، زرتشتی، بی‌دین، بودایی و … بتوانند در کنارهم زندگی کنند، بدون اینکه براساس باور و عقیده نسبت به همدیگر اعمال سلطه و ستم کند.

هم‌چنان اصل تغییر عقیده را نیز به‌عنوان یک حق، برای آدمیان محترم شمرده است. به این معنا که فرد می‌تواند تصمیم بگیرد به کدام دین گرایش داشته ویا اصلا هیچ گرایش دینی نداشته باشد.

ج: برابری مبنی بر این‌که باور به دین و عدم باور دینی باعث کسب امتیاز فرد و محروم از امتیاز نسازد.3

در این اصل بیان شده است که باور داشتن به یک دین مشخص یا عدم باور به دین، فرد را از حقوق شهروندی‌اش محروم نسازد.

همۀ این سه اصل، بیانگر این است که سکولاریسم در پی ایجاد جامعه‌ برابر و عاری از سلطه می‌باشد. از سوی دیگر، برای تمام افراد با هر عقیده، دین، مذهب و باور که باشد حقوق اجتماعی قایل است. هر انسان بماهوه انسان حق زندگی انسانی را دارد.

آقای منصور در بخشی از نوشته‌اش گفته است: «سکولاریسم از اروپا برخاسته، وضعیت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی آنجا بر این امر سازگاری داشته است، از این رو کاپی‌برداری از اروپا بدون مطالعه وضعیت اجتماعی و فرهنگی بلاد دیگر نمی‌تواند یک اقدام موفقانه باشد، طوری‌ که در جهان اسلام، سکولاریسم ریشه نگرفت و دولت‌های دست‌نشانده و کوتایی با توسل به زور حکومت می‌کنند و با توسل به سرنیزه فرمان می‌رانند، بدین ترتیب سکولاریسم آن گونه که در مغرب زمین آرامش و ثبات بار آورد، به جهان اسلام آورده نتوانست و این مساله برمی‌گردد، به تفاوت‌های اسلام با مسیحیت، جایگاه مسجد با کلیسا.»

در بخشی از این پاراگراف آقای منصور می‌گوید سکولاریسم به غرب آرامش آورد. بلی، با این سخن وی موافقم که غرب توانست با سکولاریزاسیون روابط اجتماعی‌اش را مبتنی بر وجود انسان بماهو انسان نظم و نسق دهد و به ثبات برسد. البته باید خاطرنشان کرد که در غرب نیز منتقدان زیادی وجود دارند که نسبت به وضعیت جوامع غربی منتقداند و بخشی از فرهنگ و تمدن غرب تفکر انتقادی است که در آن ایستایی وجود ندارد.

آقای منصور، در قسمت دیگر می‌گوید در جهان اسلام، سکولاریسم ریشه نگرفت و دولت‌های دست‌نشانده و کودتایی با توسل به زور حکومت می‌کنند و با توسل به سر نیزه فرمان می‌رانند، بدین ترتیب سکولاریم به جهان اسلام آرامش آورده نتوانست.

این نتیجه‌گیری آقای منصور، بنیاد تاریخی ندارد. او نگفته است که در کجای دنیای اسلام، نظام سکولار با توسل به کودتا به قدرت رسید و به زور سر نیزه حکومت کرده که سکولاریسم ناکام مانده است.

برعکس، کشورهای اسلامی که دارای نظام سکولارند، از هر جهت موفقت عمل کرده‌اند. به صورت نمونه ترکیه یک کشور اسلامی حنفی مذهب و دارای نظام سکولار یکی از مدل‌های توسعه در خاورمیانه می‌باشد. در بیشتر عرصه‌های علمی و اجتماعی موفق عمل کرده است. بعضی سرکوب‌های اجتماعی که وجود دارد به دلیل رسوبات مذهبی و دینی است که آقای اردوغان اسلام‌گرا آن را تشدید کرد. خویش‌خوری‌های آقای اردوغان در دولت ترکیه انتقاد روشنفکران ترک را بلند کرده است. اما از ترس سرکوب اردوغان، کمتر می‌توانند صدای‌شان را بکشند. اکنون هم یک فرد باورمند به سکولاریسم، کمال قلیچ‌داراوغلو مشهور به گاندی ترکیه، در نظرسنجی‌ها پیش‌تاز انتخابات و یا رقیب جدی برای اردوغان است. اما این را زمان مشخص خواهد کرد که سکولاریست‌های ترکیه یک اسلام‌گرا را می‌توانند به زیر بکشند یا خیر؟

در افغانستان هم اگر نگاه تاریخی اندازیم، نقاط سفید، دوره‌هایی می‌باشد که نظام‌های سکولار حاکم بوده است. به طور نمونه، دوره ده ساله امان‌الله خان، یک نقطه سفید در تاریخ است. البته نقدهایی نیز وجود دارد که قابل بحث است. در همین دوره قانون اساسی تدوین گردید، معارف به عنوان یک اصل مطرح شد، مستمری‌های خاندانی قطع گردید، حقوق اقلیت‌ها و مذاهب به رسمیت شناخته شد، برده‌داری لغو گردید، اقوام تا حدودی در ساختار دولت شامل شدند. در این عصر «دیوان نرنجنداس» وزیر مالیه و «دیوان نند لال بهسین» در دارالانشاء دارالسلطنه اجرای وظیفه نمود و عبدالولی خان دروازی یک فرد تاجیک‌تبار مورد اعتمادترین فرد برای امان‌الله بود.

در بیست سال اخیر که در افغانستان، یک جمهوریت حاکم بود و با روحیه جدایی دین از سیاست حرکت می‌کرد مردم افغانستان در عرصه‌های مختلف دست‌آوردهای قابل ملاحظه‌ای کسب کردند.

آقای منصور می‌گوید: «جهان سکولار خدامحور نیست، انسان‌محور است. همه چیز در دست انسان است و به خاطر صلاح و بهبود انسان تلاش صورت می‌گیرد.» در این‌جا منظور وی از «جهان» مشخص نیست. اگر هدف او از جهان همین کره زمین باشد که بدون شک در زمین، انسان‌محور است؛ حتا به لحاظ دینی نیز انسان جانشین خداوند در زمین است «و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه…» (بقره:30). از جانب دیگر، منطقی و عقلانی نیز این است که تمام تلاش‌ها برای بهبود و صلاح آدمیان صورت گیرد.

در بخش دیگر آقای منصور می‌گوید: «انسان متدین شکرگزار، قانع و سربه‌زیر است، اما انسان سکولار سرکش و طغیان‌گر می‌باشد… انسان متدین حقیقت‌طلب است، ولی انسان سکولار منفعت‌طلب و سودجو … با اندک متاع انسان‌های متدین راضی می‌شوند اما انسان سکولار سیری‌ناپذیرند….» جای تعجب است که آقای منصور، چگونه این ادعا را می‌کند. منظور از متدین در این متن، حتما شخص خود آقای منصور و دیگر همکاران ایشان است که در دوران پروژه جهاد حضور داشتند. من به‌عنوان یک شهروند افغانستان، در بیست‌سال گذشته هیچ‌گاهی قناعت و سربه‌زیر بودن آنان را شاهد نبودم. صدها بلند منزل از همین مجاهدین متدین باقی مانده‌اند که اکنون دیگر متدین‌های بعدی تصاحب کرده‌اند. غصب زمین‌های دولتی و غصب زمین‌های سیک‌ها و هندوها توسط مجاهدین، روشن‌تر از آفتاب است. چندوقت قبل، جدول توزیع زمین‌های شیرپور نشر شد که همه این متدین‌های قانع و سربه‌زیر در آن جدول سهم داشتند. خرید خانه و زمین در ترکیه و ایران توسط مجاهدین و همکاران بیست‌ساله‌شان برای همه روشن است.

کشتار مردم افغانستان از کابل تا بامیان و غور، از هرات تا تخار و بدخشان، از قندهار تا جوزجان و بلخ و از کنر تا غزنی و فاریاب در عصر مجاهدین به یاد همه است. همین اکنون گروه حاکم و شیوه حکومت‌داری آنان روی دیگر این سکه ‌تدین است. آیا آقای منصور این‌ها را دروغ می‌داند؟

سوال این‌جاست که آیا این همه جنگ و کشتار و ویرانی نشان از سربه‌زیری و قناعت مجاهدین متدین است یا نشان از سرکشی و خصلت ستم‌گری؟ از سوی دیگر، این رفتارها و برخوردها همه در سایه حکومت دینی و با توجیهات دینی و روایی صورت می‌گرفت و حالا هم ادامه دارد. مولوی مجیب‌الرحمان انصاری در لوی جرگه طالبان حکم قتل منتقدان را صادر کرد و به تاریخ 22 حوت 1401 وزیر تحصیلات عالی امارت اسلامی، منتقدان نظام را واجب‌القتل دانستند. این‌ها واقعیت‌های تاریخی و سیاسی افغانستان‌اند که باید گفته شود تا این‌که ما از توهم خوب بودن و منصف بودن بیرون شویم و در پی اصلاح خویش باشیم.

آقای منصور می‌گوید انسان سکولار «اعتقادی به حسن و قبح دینی ندارد، خوبی و زشتی را عقل تعیین می‌کند و بس.» در این مورد باید گفت که بحث حسن و قبح یک بحث عقلی است. در اصول فقه یکی از مباحث، بحث حُسن و قُبح می‌باشد که حسن و قبح را یک امر عقلانی می‌داند. ما با مراجعه به عقل خود، حَسَن بودن و قبیح بودن را تعیین می‌کنیم. بدون‌ شک، عقل در تمام امور حرف اول را می‌زند انسان منهای عقل انسان نیست؛ بل هیولایی است وحشتناک.

آقای منصور می‌گوید: «اگر معنای سکولاریسم سیاسی جدایی دین از سیاست است، این امری ناممکن است، زیرا دین یک پدیده اجتماعی است و سیاست هم به اراده مردم ارتباط دارد، این دو را چگونه از هم جدا می‌سازید جز این که یکی را -که دین باشد- حذف کنید.» در اینجا آقای منصور نادانسته در دامن سکولاریسم سقوط می‌کند. در مورد دین دو بحث است؛ یک بحث مربوط به ادعای دین‌مداران است که می‌گویند، دین یک پدیده وحیانی است، برای هدایت جامعه نازل شده و جامعه هیچ دخل و تصرفی در دین ندارد. بحث دوم، مربوط به جامعه‌شناسی است که دین را پدیده اجتماعی می‌داند و محصول تجربیات بشر، هر یک از جامعه‌شناسان برای آن ریشه‌ای متفاوتی قایل هستند. اما دین به عنوان یکی از نهادهای تاثیر اجتماعی در تحقیقات جامعه‌شناسی مورد قبول همه جامعه‌شناسان است.

از سوی دیگر آقای منصور، بین حذف و جداسازی تفاوت قایل نیست. حذف به معنای از ‌بین‌بردن و نابودسازی یک شی است. در صورتی که جداسازی به معنای دادن وجود مستقل به هر پدیده است. وقتی سکولاریسم می‌گوید، دین از سیاست جدا باشد به این معناست که هر کدام -سیاست و دین- در حوزه خود فعالیت کنند. این به معنای تقسیم کار است، تقسیم کار هم در حوزه اجتماعی و هم در حوزه فیزیولوژیک مطرح می‌باشد. یعنی، معلم کار خود را انجام دهد و کشاورز کار خود را. دندان کار خود را انجام دهد و چشم کار خود را. اگر کسی بگوید دندان کار چشم را نمی‌تواند این به مفهوم حذف دندان نیست. ما اگر بین کارکرد چشم و دندان تفکیک قایل نشویم بیانگر این است که از عقل سلیم برخوردار نیستیم. طبق این استدلال سیاست باید کار خود را کند و دین کار خود را.

آقای منصور، نتیجه سکولاریسم را در سه بخش از مقاله، سه موضوع متفاوت یادآروی می‌کند. یک‌بار می‌گوید نتیجه سکولاریسم کارکردگرایی است، در جای دیگر می‌گوید نتیجه سکولاریسم سرمایه‌داری است و در جای دیگر می‌گوید نتیجه سکولاریسم منفعت‌گرایی است. در حالی‌که هیچ کدام این سه موضوع نتیجه سکولاریسم نیست. هرکدام از موارد سه‌گانه بحث‌های جداگانه‌اند؛ مثلا: در مورد سرمایه‌داری دو دیدگاه است، یکی دیدگاه کارل مارکس که می‌گوید سرمایه‌داری یک روند تاریخی می‌باشد. دیدگاه دیگر از ماکس وبر است که وی سرمایه‌داری را محصول پروتستان می‌داند. کاکردگرایی نیز بحث جدا در جامعه‌شناسی و یکی از نظریات جامعه‌شناسی می‌باشد که تیوری‌پرداز برجسته آن تالکوت پارسونز است.

آقای منصور می‌گوید: «اگر سکولاریسم سیاسی به معنای نفی دخالت روحانیت در امور سیاسی است، که این امر با تعالیم اسلامی سازگاری دارد، در آن صورت آن را حکومت متخصصان می‌نامیم، نه دولت سکولار، این حکومت از نظر فرهنگی قابل پذیرش بیشتر اذهان عامه است و هم ماهیت آن با سکولاریسم متفاوت است.» در آخر مقاله، آقای منصور، ناخواسته داعیه سکولاریسم را تایید می‌کند. سخن وی خلاف اصولی می‌باشد که در اسلام، برای خلافت و ولایت در نظر گرفته شده است. در نظام سیاسی اسلام چیزی به نام ارادۀ مردم و حکومت متخصصان وجود ندارد.

در نظام سیاسی اسلام برای گزینش زمامدار دو روش است. اول، روش اهل سنت می‌باشد که یکی از شرایط خلیفه قریشی بودن است.4 دوم روش اهل تشیع است که خلیفه باید فقیه و روحانی عادل مأذون از سوی امام زمان -امام دوازدهم شیعیان- باشد.5 در هیچ کدام از این دو روش مردم جایگاهی ندارد. اگر در دنیای اسلام این اصول و شرایط اسلامی دور زده و چشم‌پوشی می‌شود، به معنای شانه‌خالی‌کردن سیاست‌مدارن مسلمان، از دستور مستقیم اسلام است.

در مورد شرایط خلیفه، مسلمانان مجبورند که حکم و دستور اسلامی را دور بزنند؛ زیرا امکان عملی شدن را ندارد؛ مثلا: در اندونیزی، افغانستان، تاجکستان، پاکستان، الجزایر و بوسنیا چگونه می‌توان خلافتی را ایجاد و خلیفه‌ای با نسب قریشی تعیین کرد.

همین «حکومت متخصصین» که آقای منصور پیشنهاد می‌کند؛ دقیقا، خواست سکولاریسم می‌باشد، اما خواست آقای منصور، با خواست سکولارها با زبان‌های متفاوت بیان شده است. این به داستان انگور، عنب، استافیل و ازم مولانای رومی شباهت دارد.

آقای منصور، از ابتدا تا انتهای مقاله تلاش دارد که نشان دهد، سکولاریسم ضد دین و دین‌گریزی است و تاکید می‌کند که نظام اسلامی بهترین نظام است. باید گفت که پیاده کردن نظام اسلامی اگر محال نباشد، اما به شدت دشوار است. اول اینکه، ما با یک اسلام واحد، سروکار نداریم. اسلام دارای مذاهب و فرقه‌های مختلف و متضادی می‌باشد که همدیگر را قبول ندارند. از جانب دیگر، عملی کردن تمام اصول و شرایط اسلام برای نظام سیاسی محال است. به صورت نمونه، در اسلام ارتباط با کفار حرام دانسته شده، اما در دنیای امروز عملی‌سازی این اصل غیر ممکن می‌باشد. تمام سروکار ما مسلمان‌ها با غیرمسلمانان است. از تکنالوژی گرفته تا علوم طبیعی، علوم انسانی و علوم صحی، ما مدیون غیرمسلمانان هستیم.

از جانب دیگر، تجربه‌های حکومت اسلامی، حداقل برای ما افغان‌ها، خونین بوده و تاهنوز نیز خونین است. شخص آقای منصور، از جمله مجاهدین و طرفداران حکومت اسلامی است. کشتارهایی را که مجاهدین با توجیهات دینی-مذهبی در برابر همدیگر به نمایش گذاشتند، به نظر من هیچ ‌راهی برای دفاع از نظام و حکومت اسلامی باقی نمی‌گذارد.

آقای منصور از اعضای جمعیت اسلامی افغانستان می‌باشد، اما آقای ربانی رهبر این حزب و احمدشاه مسعود، توسط مسلمان‌های متدین کشته شدند. کشتاری که میان جمعیت اسلامی و حزب اسلامی حکمتیار واقع شد، همه بر اساس توجیهات اسلامی صورت گرفت. یکی از آن نمونه‌ها، قتل سید جمال طرفدار حزب اسلامی و قوماندان‌های جمعیت اسلامی در ولایت تخار است.

نمونه دیگر اینکه در دهۀ60 خورشیدی، احمدشاه مسعود را طرفداران حزب اسلامی در پاکستان تکفیر و از کمک‌ها محروم کردند، اما شیخ عبدالله عزام، رسماً برای بررسی قضیه به جبهه پنجشیر و بدخشان آمد. در نتیجه او گزارش داد که جبهه مسعود نیز یک جبهه اسلامی است باید از کمک‌ها بهره‌مند گردد. این تکفیرها در میان گروهای اسلامی در حوزه یک مذهب صورت گرفته است.

هم‎چنان جنگ‌هایی که میان گروهای اسلامی در مناطق هزاره‌جات افغانستان واقع شدند و انسان‌های بسیار را قربانی کردند، همه بر اساس توجیهات دینی-مذهبی بود. چندین حزب و جریان به رهبری چندین عالم دین، فتوای قتل همدیگر را صادر می‌کردند. همه این کشتارها در میان مسلمان‌های متدین و در حوزه یک مذهب بود.

جنگ‌های که در میان گروه‌های اسلامی، بعد از سال1371 در کابل صورت گرفت، همه با توجیهات دینی-مذهبی جریان داشتند. مخروبه‌های افشار تاهنوز بوی خون می‌دهد و بر دیوارهای آن نشان گلوله مجاهدین است. قتل عام یکه‌ولنگ تاهنوز تازه است و پیکرهای بودای بامیان با خاک یک‌سان. در بیست‌سال اخیر نیز انسان‌کشی بسیار وافر توسط مسلمان‌های متدین به آرزوی حکومت و خلافت اسلامی صورت گرفت. صدای دکلمۀ محمد راهد، دانشجوی دانشکدۀ حقوق که در حمله انتحاری کشته شد تا هنوز در فضای دانشگاه کابل طنین‌افگن است و فریاد مرضیه محمدی دختر دانشجویی که در حمله انتحاری آموزشگاه کاج کشته شد هم‌چنان در پس‌کوچه‌های دشت برچی می‌پیچد.

اگرچند، پروژه جهاد و حکومت اسلامی برای تعدادی از مجاهدین فرصت‌های بسیار طلایی و امکانات پولی وافر را فراهم کرد، اما در طرف دیگر، هزاران انسان به خاک و خون کشانده و هزاران امید ناامید شدند.

در تاریخ اسلام به طور کلی نیز اگر نگاه کنیم، فرهنگ تکفیر و تفسیق، برجسته و قابل دید است. از حلاج تا سهرودی و ابن سینا و آخرین مورد نصر حامد ابوزید مورد تکفیر فقیهان قرار گرفتند. باید گفت که تمام تلاش سکولاریسم این است که فرهنگ تکفیر به عنوان یک اهرم فشار برای سرکوب متفکرین، منتقدین و دانشمندان برداشته شود.

با نگاه واقع‌بینانه به این نتیجه می‌رسیم که ما، با اسلام واحد سروکار نداریم، بل با مذاهب و فرقه‌های متضاد اسلامی مواجه هستیم. حنفی، حنبلی، شافعی، مالکی، وهابی، شیعه اثناعشری، شیعه اسماعیلی، زیدیه و … هرکدام به راه خود روان‌اند. اگر نگاه دقیق به احادیث و روایات این فرقه‌ها بیفگنیم راه خویش را گم می‌کنیم. هر کدام در پی ابطال دیگری و اثبات خود است. به صورت نمونه، اختلاف که بین شیعه‌ها و اهل سنت در امر خلافت و جانشینی پیامبر اسلام است، جایی برای اسلام واحد باقی نمی‌گذارد. این‌ها واقعیت‌های تاریخی اظهر من الشمس است که یک محقق نباید از آن‌ها چشم‌پوشی کند.

آقای منصور یک دوره در شورای ملی افغانستان -قوه مقننه- نماینده مردم بود. در حوزه قانون‌گزاری، ما چگونه می‌توانیم همه قوانین را از درون دین استخراج کنیم. روابط بین پیروان مذاهب (حنفی، شافعی، حنبلی، جعفری، اسماعیلی، یهودی، مسیحی، سیک، هندو، زرتشتی، بودایی و …) را چگونه باید تنظیم کنیم. اگر بر اساس یکی از ادیان و مذاهب عمل کنیم، مجبور به حذف دیگران هستیم؛ چون این ادیان و عقاید با همدیگر در تضادند و حتا پیروان همدیگر را قبول ندارند.

بدون شک برای تنظیم امور اجتماعی خویش، ما راهی جز رفتن به سمت سکولاریسم نداریم. به این معنا که حوزه دین و دولت را تفکیک کنیم. اگر این حوزه‌ها را تفکیک نکنیم مرتکب ستم، تبعیض و حذف غیر خودی‌ها می‌شویم. هر که زور و قدرت داشت ضعفا را پایمال می‌کند.

همین اکنون در افغانستان، امارت اسلامی حاکم می‌باشد، همه از ترس کشته شدن فرار کرده‌اند. آموزش برای زنان و دختران در حاکمیت این حکومت اسلامی و دینی ممنوع می‌باشد. در اینکه طالبان یک گروه اسلامی است هیچ شکی وجود ندارد و تمام فعالیت‌هایی را که انجام می‌دهند با توجیهات دینی می‌باشد. حتا خود آقای منصور از ترس طالبان، از وطن و سرزمین‌اش آواره شده است.

در بیست‌سال اخیر از (2001-2021) یک آرامش نسبی که توسط جامعه جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا، در ساختار جمهوریت ایجاد شده بود به دلیل فساد و خویش‌خوری‌هایی که مجاهدین و بروکرات‌های غرب‌آمده راه انداخته بود تضعیف شد و آخرین میخ را به تابوت آن جمهوریت، طالبان کوبید و مردم به قهقرا سقوط کرد.

سخن گفتن از حکومت اسلامی در افغانستان، چیزی جز تداعی خاطرات تلخ برای مردم این سرزمین ندارد. اگر حکومت اسلامی خوب است و ایده‌آل، همین اکنون طالبان حکومت اسلامی تشکیل داده‌اند، چرا آقای منصور در سایه این حکومت اسلامی آمده زندگی نمی‌کند. دلیل‌اش این است که آقای منصور متفاوت می‌اندیشد. یکی از جنبه‌های حکومت اسلامی سرکوب کسانی است که متفاوت فکر می‌کنند.

سکولاریسم، درپی ایجاد فضای اجتماعی و سیاسی است که همه بتوانند در این فضا گفتگو کنند. بدون اینکه همدیگر را توهین، تحقیر و حذف نمایند. سکولاریسم دقیقا وضعیتی را می‌خواهد که آقای منصور در پی آن است. یعنی وضعیتی که آقای منصور بدون احساس خطر بتواند واژه «خراسان» را در کنار «افغانستان» بگذارد.

سکولاریسم، این‌جهانی است و مربوط به روابط انسان‌ها باهمدیگر. در یک فضای سکولار انسان‌ها می‌توانند؛ دیندار، آگونیست، آتئیست، بی‌دین و هر بارور دیگر را داشته باشند، در کنار هم زندگی کنند و روابط اجتماعی‌شان را تنظیم نمایند. سکولاریسم در پی ایجاد زیست‌جهان انسانی و جامعه‌ای است که در آن مدارای اجتماعی حاکم باشد. در دنیای امروز، ما راهی جز پذیرش سکولاریسم نداریم. چه قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، ما عملا در یک دنیای سکولار زندگی می‌کنیم. مخصوصا در روابط سیاسی و نظام سیاسی خویش اگر بر اساس دستورات و آموزه‌های دینی حرکت کنیم، باید تمام دروازه‌ها را ببندیم، چون در دین اسلام برای روابط با غیر مسلمانان دستورات مشخص می‌باشد. در جهان امروز عملی‌سازی این دستورات غیر ممکن و محال است.

در اخیر باید بگویم که جهان امروز از سکولاریسم عبور کرده است و در وضعیت پساسکولار قرار دارد. متاسفانه برای ما افغان‌ها، تاهنوز سکولاریسم به‌معنای بی‌دینی است و دشنام رکیک.

به گفتۀ مصطفی ملکیان، کوشش کنیم حقیقت‌طلبی را در خود زنده نگه داریم و به قول سهراب سپهری: کار ما نیست شناسایی گل سرخ، کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم. کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن (100-110 سال) پی آواز حقیقت بدویم.

منابع:

 

 

 

 

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا