تاملی بر یک غزل؛ خطای مضحک اجداد
زیباییها و انداموارگی، جواهرات معدن شعر میباشند و اندیشه این همه گوهر پنهانی را صیقل میدهد و به پختگی و پوپایی میرساند تا رستگار شوند. منظورم از رستگاری شعر، ماندگاری و تأثیرات آن بر مخاطب و لایههای جامعه و تاریخ میباشد. زیباییشناسی و اندیشه دو عنصر کلیدی و مکمل در شعر هستند که نقش تعیینکنندهای در خلق اثر ادبی دارند. نبودشان پای اثر ادبی-هنری به ویژه شعر را در مقام نقد میلنگاند. هرکدام از این دو عنصر تأثیر عمیقی بر درک و تجربه مخاطب از شعر میگذارند.
به تکرار گفتهام که شعر بدون اندیشه، شعر بدون پشتوانه و دفاع بوده که در ستیژ نقد مشتهایش به راحتی باز میشود و در معرض نافرمانی منتقد قرار میگیرد و پوست و پکلاش را به باد میدهد.
زیباییشناسی یا «استتیک» در ساختار بیرونی و نظمدهی شعر نقش سازنده و قابل ملاحظه دارد و همیشه به بررسی ماهیت هنری و ظاهری شعر توجهاش را معطوف میدارد که شامل انتخاب واژگان، ساختار موسیقایی، وزن، قافیه، تصاویر و استعارهها میشوند. این عناصر، به شعر وجوه بالنده دلپذیر هنری میبخشند و تجربهای لذتبخش از خواندن به مخاطب ارائه میدهند. در حقیقت التذاذ و ذایقه شعری را مضاعف میسازند و چاشنی ذوق مخاطبان جدی را میگوارانند.
در ادامه، به بررسی تأثیر و جایگاه دو محور زیباییشناسی و اندیشه بر یک غزل جناب شریح شیون میپردازم. این غزل را نماینده فوقالعاده شعرهای شاعر از مجموعهٔ شعری (از بین گزارههای ممنوع) برگزیدم که نخستین کتاب چاپی شریح شیون میباشد. هنوزم بیوقت نیست که چاپ و نشر و پخش این اثر خوشنام و وزین را مبارکباد بگویم.
عرض کردم که اینجا، محور اصلی بحث روی زیباییشناسی و اندیشه میچرخد. به لحاظ این پیشفرضها از کلیگویی و قرائتهای غیر تکنیکی میپرهیزم. منظورم از قرائتهای غیر تکنیکی همان قلقلههای نمايشی و عوامفریبانه است که در چند دهه گذشته از نشانی شاعرخانههای افغانستان در حوزههای ادبی و کارگاههای تولید شاعر، گوشآزاری کرده بودند و بس.
این غزل شریح شیون، بهلحاظ داشتن ظرافتهای زیاد زبانی و بیان صریحاش ارزش رازگشایی و پرداخت همهجانبه را مینمود، بهخاطر کوتاه کردن بحث به دو محور روشن و آشکار آن میپردازم. جنبههای زیباییشناسی و محتوایی این غزل سرشار از مضامین عمیق و تاملبرانگیز است که دنیایی از احساسات انسانی، تضادهای درونی و بحرانهای هویتی را به شکل غمانگیز و هنرمندانه به تصویر میکشد.
با نگاهی دقیق به ابعاد مختلف این شعر، میتوان به نکات مهم و قابل ارزیابی در این دو محور پرداخت:
استفاده از تصاویر حسی، استعارههای فضایی، کاربرد تضاد و تقابل، ریتم و موسیقی درونی در محور زیباییشناسی و بحران هویت و معنا، روابط انسانی، مفهوم مرگ و زمان در محور اندیشه از پیشهستهای گزینشی بوده که چارچوکات این بحث را تعیین میکنند تا از زیادهروی و «الباقی اضافات» بودن بپرهیزم.
در پایان این گفتهها به نارساییهای احتمالی زیر عنوانهای عدم انسجام معنایی، سادهگویی در برخی بیتها و سنگینی برخی کلمات نکتهنظریاتی اریه شده است. برای جمالبخشی متن و کاربرد استناد در روش تحقیق لازم دانستم که این نظریه را در آشکارگی تئوریهای زیباشناسی و فلسفی رولان بارت، رنه دکارت و مارتین هایدگر توضیح دهم. این بررسیهای زیباییشناسی و فلسفی به ما کمک میکند که بفهمیم شاعر چگونه با استفاده از عناصر تاریخی و فلسفی، هویت و جایگاه انسان در جهان را بهعنوان موضوع پیچیده و چندلایه به تصویر میکشد.
بیت «اصلا خطای مضحک اجداد خود هستیم» در این غزل میتواند از زوایای مختلفی با نگاههای فلسفی فیلسوفانی مانند رولان بارت، رنه دکارت و مارتین هایدگر تحلیل شود. هر یک از این فیلسوفان از زاویه متفاوتی به مفاهیم هویت، تاریخ، و نقش انسان در جهان پرداختهاند، و این بیت میتواند بهطور جذابی از منظر نظریات آنها مورد بررسی قرار گیرد.
۱. نگاه بارت: «مرگ مؤلف و تاریخ بهعنوان متن رولان بارت، نظریهپرداز برجسته در زمینه ساختارشکنی و مطالعات فرهنگی، مفهوم مرگ مؤلف را مطرح کرد که در آن تأکید بر نقش خواننده در تأویل متن و کاهش اهمیت نیات مؤلف است.» اگر این نظریه را به مفهوم «اجداد» و «خطای مضحک» در این بیت پیوند دهیم، میتوانیم این برداشت را داشته باشیم که شاعر به نوعی به نقش اجداد یا پیشینیان در زندگی و تاریخ معاصر اشاره میکند، زاد و ولد را شاعر پرتابشدگی و کنش اعمال شده و تحمیلی میپندارد که از سوی نیاکان به هر ملحوظی که بوده صورت گرفته است و امروز نسل اندر نسل سراشیب زندگی را با مرکب بدبختی میپیمایند. شرح این ساختار تجویزی را شاعر نکوهش کرده و در عین حال از آنها بهعنوان «خطای مضحک» یاد میکند. در چارچوب نظریه بارت، تاریخ و گذشته بهعنوان «متن» دیده میشود، اما این متن تنها با حضور نسلهای آینده، مانند «ما» در بیت، معنا پیدا میکند. از این دیدگاه، نسلهای آینده (خوانندگان متن تاریخ) تعیین میکنند که این گذشته چگونه درک و تفسیر شود. بنابراین، «خطای مضحک اجداد» نه لزوما به معنای یک حقیقت تاریخی ازلی است، بل بازتاب تأویل ما از آن است؛ چیزی که بارت آن را وابسته به خواننده (در اینجا نسل معاصر) میداند.
۲. نگاه دکارت: «میاندیشم پس هستم» و شک به ارث تاریخی رنه دکارت با جمله معروف «میاندیشم، پس هستم» فلسفهای بر پایه شک آغاز کرد که هدف آن بازگشت به اصول قطعی و بدیهی در شناخت خود و جهان است.» در پرتو این فلسفه، بیت «اصلا خطای مضحک اجداد خود هستیم» میتواند به عنوان یک واکنش به مفهوم خودشناسی و وجودگرایی دکارتی تفسیر شود. «دکارت معتقد بود که باید به همه چیز شک کرد تا به حقیقت قطعی برسیم.» این بیت نیز به نظر میرسد که نوعی شک به ارث تاریخی و سنتهای بهجامانده از اجداد را بیان میکند. «خطای مضحک» بیانگر این است که شاعر به آنچه از اجدادش به ارث برده، با نوعی نگاه شکاکانه و انتقادی مینگرد. در اینجا میتوان یک تقابل با تفکر دکارتی دید؛ جایی که شاعر بهجای تلاش برای یافتن یقین در تاریخ و سنتها، به آنها بهعنوان اشتباههایی خندهآور و مضحک نگاه میکند. این نوع نگاه شکاکانه به گذشته ممکن است پاسخی به رویکرد فلسفه دکارت باشد که با اندیشیدن به دنبال هویت و حقیقت است، اما شاعر با اعتراف به خطا و شکستن یقینهای تاریخی، این فرایند را به چالش میکشد.
۳. نگاه هایدگر: دازاین و میراث تاریخی «مارتین هایدگر، با مفهوم دازاین که به معنای (بودن در جهان) است، نگاهی هستیشناسانه به وضعیت انسان و جایگاه او در جهان ارائه میدهد. او معتقد است که انسان بهطور جداییناپذیری با جهان و تاریخ پیوند دارد و نمیتواند بدون درک از گذشته و آینده خود را بشناسد. بهویژه، مفهوم افتادگی در فلسفه هایدگر به این معناست که انسان به جهانی پرتاب شده است که آن را خودش انتخاب نکرده، بلکه به آن محکوم است.» از این منظر، بیت «اصلا خطای مضحک اجداد خود هستیم» میتواند بهعنوان بیان «افتادگی» انسان در جهانی که بهواسطه اشتباهها و ناکامیهای اجداد شکل گرفته است، تفسیر شود. شاعر به نوعی احساس میکند که ما بهطور ناخواسته وارث اشتباههای گذشتگان هستیم و این اشتباهها همچنان در وجود و زندگی ما تأثیرگذارند. این ارثیه مضحک و پر از خطا، بهنوعی تصویری از «بودن در جهان» است که هایدگر آن را اجتنابناپذیر میداند. انسانها ناچارند با میراثی که از تاریخ به آنها رسیده است، دستوپنجه نرم کنند، حتی اگر این میراث چیزی جز خطاهای گذشته نباشد. هایـدگر همچنین به پدیده «تاریخمندی» انسان اشاره میکند. «او معتقد است که انسان موجودی است که همیشه با تاریخ خود درگیر است و این تاریخ گذشته بر هویت او تأثیر میگذارد.» در این غزل، شاعر دقیقا به همین تاریخمندی انسان اشاره میکند؛ ما نمیتوانیم از گذشته و اشتباههای آن فرار کنیم و مجبوریم با آنها زندگی کنیم، حتی اگر این گذشته را مضحک بدانیم.
از نگاه زیباییشناسی ژان پل سارتر، فضای این غزل با تأکید بر «هستی برای خود» و «بیمعنایی جهان»، «احساس پوچی و اسارت انسان در تاریخ و جامعه را بازتاب میدهد.» شخصیتهای این غزل درگیر کشف هویت و آزادی در جهان بیمعنا هستند، جایی که گذشته و انتظار مرگ فرزندان، هویت آنها را میسازد. این نگرش در سایه تأویل زیباییشناسی و بیمعنایی جهان سارتر شکل گرفته است و نگاه مستقیم ایشان بر این غزل نیست.
محور زیباییشناسی
۱– استفاده از تصاویر حسی و استعارههای عمیق: در این شعر، تصاویر مختلفی به کار رفته که به شکل مؤثر تضادها و پیچیدگیهای زندگی انسان را نشان میدهد؛ مثلا: “گریههای اول میلاد” در عین حال که به لحظات ابتدایی زندگی اشاره دارد، همزمان نمادی از تناقض زندگی انسانی است که از آغاز با درد و رنج همراه است. شاعر در این مصراع کودکیها و حس بیآلایش و نوستالژیک خویش را بیهیچ پوشش به واسطه این نگاه معترضانه به هستی قوام بخشیده است. «خطای مضحک اجداد» نیز تصویری کنایهآمیز از تأثیر گذشته بر زندگی کنونی ماست. بند خطای مضحک اجداد، قیام شاعر در برابر پرتابشدگی انسان بر گلیم پر از نکبت هستی میباشد. این سُخره شاعرانه بر تعالی عقلانی در محور اندیشه اعتراضی میچرخد.
۲– استعارههای فضایی و کهکشانی: در بیت «سیگنالهای مبهم سیاره دیگر/ یا گوشهای غرق در فریاد خود هستیم» شاعر با استفاده از استعارههای علمی و فضایی به نشانههای از بیگانگی انسانها با خود و دیگران پرداخته است. عدم آرامش ذهنی و تداوم این فضاهای مجازی و مصروفیت بیش از حد انسان و فراموشی آن از ساحتهای حقیقی و بیواسطه، سیگنالهای مبهم سیاره دیگر بوده و ما را در گودال توهم و توطیه غرق میکند و صداهای یکدیگر را میشنویم و با حس سرشار از بیتفاوتی سکوت اختیار میکنیم. این استعارههای کهکشانی تصویری از گستردگی جهان در برابر کوچک بودن و عدم ارتباط انسانها ایجاد میکند و احساس گمگشتگی را تشدید میکند.
۳– کاربرد تضاد و تقابل: استفاده از تضادهای مفهومی نظیر «زندانیان کشور آزاد» و «مأمور قتل لحظههای شاد» از جنبههای زیباییشناسانهای است که شاعر به وسیله آن احساس اسارت در آزادی ظاهری را نشان میدهد. این نوع استفاده از تناقضها، خواننده را به تفکر بیشتر درباره مفهوم آزادی و شادی وادار میکند.
۴– ریتم و موسیقی درونی: این غزل با وزنی روان و موسیقایی (یقینا در قالب غزل سنتی) سروده شده که همراهی خوبی با مضمون سنگین و فلسفی آن دارد. تکرار برخی صداها و کلمات مثل «هستیم» نوعی هارمونی درونی به شعر میدمد که به حس یکنواخت و تلخ زندگی که در شعر آمده، عمق میبخشد.
محور اندیشه
۱– بحران هویت و معنا: یکی از مضامین محوری این غزل، بحران هویت انسانی است. شاعر به جستجوی هویت و معنا در دنیای مدرن اشاره میکند: «دنبال کشف بُعدی از ابعاد خود هستیم». این بیت عملا نشاندهنده تلاش بیپایان برای کشف معنای زندگی و خودشناسی است که در تاریکی و ابهام انجام میشود. این حس کنجکاوی برای هویت، به نوعی بازتاب بحران مدرنیسم و احساس پوچی و سردرگمی است.
۲– نقد جامعه مدرن و روابط انسانی: شاعر با ظرافت تمام، وضعیت پیچیده و پر تناقض زندگی در جامعه مدرن را نقد میکند. «از صبح تا شب پشت میز کار در دفتر/ مأمور قتل لحظههای شاد خود هستیم» نقدی است بر زندگی مکانیکی و تکراری که شادیهای ابتدایی انسانی را نابود میکند. این زندگی ماشینی و رسمیات و نظم آن نوع خودبیگانگی و ارزشزدایی را در میان انسانها پخش میکند و گلیم معاشرت و پیوندهای معنادار انسانی را به مرور زمان میبندد. همینطور در بیت «در اشکهای همدیگر غرقیم و میخندیم/ زندانیان کشور آزاد خود هستیم» شاعر به شکلی کنایهآمیز به مفهوم آزادی در دنیای مدرن پرداخته، جایی که انسانها در چارچوبهای نامریی جامعه اسیر هستند.
۳– مفهوم مرگ و زمان: شاعر در بیت «ما مردگان سالها قبلایم و تا حالا/ در انتظار مردن اولاد خود هستیم» به مساله مرگ و گذر زمان با نگاهی ناامیدانه و تلخ میپردازد. زندگی بدون آزادی در نگاه شاعر هیچ و پوچ قلمداد شده و این بیت شاید به نوعی از زوال انسانها و انتظار بیهوده برای تغییر اشاره داشته باشد که انسانها در آن تنها ناظر هستند، بدون اینکه توانایی تغییر داشته باشند. این نگرش، برآمده از دیدی پوچگرا و ناامیدانه است که در کل شعر جاری شده و خوب جا افتاده است.
نارساییهای احتمالی
۱– انسجام معنایی: اگرچه هر بیت بهتنهایی معنای عمیقی دارد، اما ارتباط برخی از ابیات با همدیگر کمی گسسته به نظر میرسد. به طور خاص، بین بیتی که درباره مرگ و انتظار آن است و ابیاتی که به زندگی روزمره مدرن و کار اداری اشاره میکنند، کمی از پیوستگی مفهومی فاصله گرفته میشود و دامنه بحث جدید را میگشاید که این به مزاج پیوند افقی شعر خوش نمیخورد.
۲– سادهگویی در برخی ابیات: در بیتهایی مثل «از صبح تا شب پشت میز کار در دفتر/ مأمور قتل لحظههای شاد خود هستیم»، گرچه پیام قدرتمندی وجود دارد، اما زبان، نسبت به سایر ابیات غیرشاعرانه و مستقیمتر است. امکان داشت که این مفاهیم ساده را با تربیب و پرورش زبانی به یک بند نخبهگرا و سرشار از کلام و کلمه مبدل میکرد. این بیت میتوانست با زبان رساتر یا استفاده از نمادهای عمیقتر بیشتر در راستای کل فضای شعر قرار گیرد. بعدش این غزل آنگونه که آغاز شده و جریان پیدا کرده به آن قوت و نیرو ختم نشده است. بیت «حداقل خوب است که در یاد خود هستیم» سست و کمانرژی بوده و زیباییها و صلابت سایر بندها را ندارد.
۳– سنگینی برخی کلمات: از نظر زبانی و وزنی، شعر بهطور کلی روان است، اما در بعضی موارد، ممکن است کمی جریان خوانش را متوقف کند. برای مثال، بیت «سیگنالهای مبهم سیاره دیگر/ یا گوشهای غرق در فریاد خود هستیم» از نظر وزنی و نحوه ترکیب واژگان نسبت به سایر بیتها، کمی سنگینتر و ناهماهنگ به نظر میرسد. واژههای «سیگنال»،«غرق»، «گوش» و«مبهم» حتا در متن ساده به تلفظ فوقالعاده نیاز دارند. و گپ آخری اینکه، این غزل با استفاده از تصاویر قوی، مفاهیم فلسفی و زبان استعاری، توانسته است جنبههای مختلف زندگی انسانی را به زیبایی به تصویر بکشد. در عین حال، برخی از قسمتهای آن از نظر انسجام معنایی یا زیبایی زبانی میتوانست تقویت شود تا پختگی بیشتر و پویایی دایمی غزل را محافظت میکرد.
ما گریههای اول میلاد خود هستیم
اصلا خطای مضحک اجداد خود هستیم
دو کوره راه گمشده در جنگل تاریک
دنبال کشف بُعدی از ابعاد خود هستیم
سیگنالهای مبهم سیاره دیگر
یا گوشهای غرق در فریاد خود هستیم
در اشکهای همدیگر غرقیم و میخندیم
زندانیان کشور آزاد خود هستیم
از صبح تا شب پشت میز کار در دفتر
مامور قتل لحظههای شاد خود هستیم
ما مردگان سالها قبلایم و تا حالا
در انتظار مردن اولاد خود هستیم
هر روز با یک دست از هم حال میپرسیم
حد اقل خوب است که در یاد خود هستیم
نویسنده: احمدمنیر بارش
سرچشمهها:
۱. بارت، ر. (تاریخ نامشخص). مرگ مؤلف و تاریخ به عنوان متن.
۲. دکارت، ر. (تاریخ نامشخص). فلسفه دکارت.
۳. عالمی، ر. (تاریخ نامشخص). تأملی در فلسفه دکارت.
۴. هایـدگر، م. (1927). هستی و زمان. (چاپ اول)
۵. سارتر، ژ.پ. ( 1963). زیباییشناسی (ترجمه ر. شیرمرد، چاپ سوم)، انتشارات قطره.
۶. شریح، ش. (1403). شیون شریح، از بین گزارههای ممنوع. نشر آنان و برگ.