جمهوریت و جامعه چندپاره
چهل سال جنگ، چهل سال ویرانگری. آیا از ویرانگری و خونریزی خسته نشدهایم؟ خرابکردن آسان است و آباد کردن دشوار. آیا ممکن است ویرانههای چهل سال را در بیست سال آباد کنیم؟ به یقین که مقدور نیست. خانهای که در دو ساعت خراب میشود، یکسال فرصت میطلبد که بازسازی گردد. بسیار زمان نیاز است که ویرانهها را آباد کنیم، هم ویرانههای ذهنی را و هم خرابههای را که هنوز نشان راکت و گلوله بر سینه دارند.
اگر دقت کنیم، دشواری آباد کردن را طی بیست سال پسین متوجه میشویم. آنچه اکنون بهعنوان نظام جمهوری نیمبند داریم، محصول حضور چهل کشور دنیا و هزینه میلیاردها دالر است. این نظام به سادگی و به راحتی به دست نیامدهاست. در کنار هزینههای گزاف و تلاش داخلیها و خارجیها برای بازسازی و توسعه، صدها جوان برای حراست و دفاع از این نظام جانهای شیرین خود را از دست دادهاند و به قیمت خون هزاران انسان وطنپرست و آزاده، این وضعیت بقا یافتهاست. باید با دقت و ظرافت نظریه بدهیم و تصمیم بگیریم.
در واقع، این سیاستمداران مهماناند، امروز استند و فردا نه، ولی فرهنگ سیاسی و ارزشهای دموکراتیک دایمی و همیشگیاند. برای ضدیت با مهمان سپهر قدرت، خانه را از پایبست نباید ویران کرد. فساد اداری، بیکاری، فقر و کردارهای ناصواب سیاسی را نمیشود کتمان کرد؛ اما اینها هرگز دلایل قناعتبخش برای این نیستند که سنگپایههای جمهوریت را زیر سوال ببریم و چراغ سبز به امارت تکصدا نشان بدهیم.
افغانستان یک جامعه چندپاره است، هنوز که هنوز است از شکافهای عمیق تاریخی و آشتیناپذیر و حذفناپذیر قومی، زبانی، مذهبی و هویتی رنج میبرد. تاریخ خونینی از برتریجویی و مبارزه برای سلطه قومی و نژادی همه شهادت میدهند که تلاشها همیشه در مسیر پارچه-پارچهشدنها و در جزیره زیستنها بودهاست.
در جوامع چندپاره، هویت گروههای قومی از برجستگی ویژهای برخوردارند و از هویتهای بدیل موجود بهشمول هویت فراقومی، سرزمینی، ایدیالوژیک و طبقاتی فراتر میرود و میزان انزجار و ناسازگاری میان گروههای قومی در سطح بالایی قرار میگیرد. این چندپارگی اجتماعی یکی از برجستهترین عوامل بازدارندۀ دولت-ملتسازی است. وجود قدرت عصبیت قومی همواره حس ملیگرایی را صدمه میزند و برای کثرتگرایی مزاحمت ایجاد میکند، اما در نهایت، جمهوریت کثرتگرا قابلیت این را دارد که گروهها و اقلیتهای مختلف را زیر یک سقف جمع کند و در عین تفاوتها و اختلافها، زیست مسالمتآمیز را فراهم آورد.
کشورهای پسامنازعه و یا درگیر منازعه؛ کشورهای هستند که به دلیل وجود اقلیتهای قومی، مذهبی، نژادی، با منافع و دیدگاههای مختلف، درگیر منازعات طولانیمدت درونی بودهاند. در این کشورها، فقدان زمینههای مصالحه و همگرایی بین گروهها، فقدان سنت مدنی دموکراسی و تقسیم سهم در عرصه قدرت، موفق به همگرایی مجدد و آشتی ملی نشده و اقلیتهای مختلف، رسیدن به اهداف خود را در راههای خشونتآمیز میدانند. اغلب این جوامع، دولتها و نهادهای سیاسی شکننده یا فروپاشیدهای دارند که منبع و منشأ بحرانها و بیثباتی و ناامنیهای منطقهای نیز میشوند. چنین وضعیتی زمینه را برای مداخلات قدرتهای خارجی به بهانه برقراری امنیت، فرونشاندن منازعات و کمک به پیشرفت این کشورها فراهم میکند، افغانستان و عراق دو نمونه برجسته چنین جوامعی در خاورمیانهاند.
با توجه به چندپارگی جامعه و وجود گروهها و اقلیتهای گوناگون، در چه بستری این گروهها میتوانند در کنار هم زیست مسالمتآمیز داشته باشند؟ و در تبانی باهم اهتمام ورزند برای گذار از قبیلهگرایی و نژادپرستی به ساحت دولت-ملت شدن. بدون شک دولت-ملتسازی روندی است که جامعه سیاسی تلاش میکند از طریق انباشت قدرت و توسعه ظرفیت نهادی و حاکمیت استقلال خود را کسب، حفظ و ارتقا دهد.
به عبارت دیگر، دولت-ملتسازی، مهمترین فرآیندی است که از طریق آن حضور گروههای مختلف قومی-مذهبی در چهارچوب یک سرزمین واحد، تضمین میشود. دولت-ملتسازی مبتنی بر ایدیالوژی ناسیونالیزم و معطوف به شکلدهی دولتی نیرومند، دارای حاکمیت برتر در سرزمین مشخص است که توان جذب هویتهای گوناگون را داشته و از توان امنیتی بالایی برخوردار باشد. امنیت نظامی بالا در واقع همان حافظ اقتدار سیاسی است و این مهم وقتی تحققپذیر است که ملت و حکومت در دفاع از ارتش و نیروهای دفاعی بسیج شوند و با این رویکرد راههای دخالت خارجی و داخلی را بگیرند.
مبرهن است که کثرتگرایی در واقع منطق جهان مدرن تلقی میشود و افغانستان که جامعه اقلیتهای قومی و مذهبی و زبانی است، فقط در ذیل یک نظام دموکراتیک کثرتباور میتواند به بهترین شکل به حیات خود ادامه دهد. عصر تکصدایی پایان پذیرفته است و خرد عصر حاضر باب چندصدایی را بیشتر گشودهاست. همه صداها باید شنیده شود، همه رنگ و شمایلها و حرکتها دیده شود و به تفاوتها و اختلافات مبتنی بر اصول دموکراسی و ارزشهای جهان مدرن تکریم صورت گیرد. امارت اسلامی که نظام تکصدایی است، چندصدایی را بر نمیتابد و پتانسیل این را ندارد که جامعه اقلیتهای افغانستان را مدیریت و رهبری کند.
اما فراموش نباید کرد که جمهوریت زمانی کارکرد و مطلوبیت دارد که کثرتگرا باشد و عدالت اجتماعی، توزیع قدرت و ثروت را در همه عرصهها مراعات کند. معنی کثرتگرایی سیاسی همین است که همه اقلیتها و گروهها در ساختار قدرت و حکومت نماینده داشته و خود را سهیم در بدنه نظام بدانند. این رویه است که ضمانت میکند نظام به پایداری و بقای خود ادامه دهد. در صورتی که جمهوریت شعار باشد و در عمل سیاست قومی و قبیلهای اعمال گردد، نارضایتیها اوج خواهد گرفت و امکان فروپاشی نظام آهسته آهسته مساعد میگردد. همیشه نارضایتیها عامل براندازی نظامها بودهاند.
حالا که گروه طالبان با همکاری کشورهای منطقه و دشمنان افغانستان تلاش دارند تا امارت اسلامی را دوباره تحمیل کنند، همه باید برای بقای نظام جمهوریت تلاش کنیم و اجازه ندهیم سالها تلاش و میلیاردها دالر که هزینه توانمندسازی زنان و در کل انکشاف جامعه شده، ضرب صفر شود. با تأکید بر اینکه سیاستمداران رفتنیاند و این نظام سیاسی و ارزشهای انسانی و حکمروایی است که میماند. به بهانه ضدیت با محمداشرف غنی، به طالبان فرصت ندهیم که احساس پیروزی برایشان دست دهد و بار دیگر از روشنایی به سمت تاریکی پهلو بخوریم.
سعادت موسوی