هنر را برای مردم هم میدانم
ساره نبیل، دختری است با آرزوها و امیدهای بلند. او کارهای متفاوتی انجام میدهد. لبخند لبانش همیشه موج میزند. به گفته خودش لبخند دارم یعنی میخواهم مبارزه کنم و با مشکلها بجنگم. در کابل زندگی میکند. هنرمند است و علوم سیاسی و اقتصاد را همزمان میخواند. ساره چندی پیش با همکارانش گالری شهمامه را بنیان گذاشت که در مدت کوتاه با استقبال خوبی نیز مواجه شده است. این بار در گفتگوی اختصاصی بانوان موفقِ راه مدنیت، با وی همسخن شدهایم:
ساره از خودش بگوید
همیشه لبخند بر لبانش هست؛ حتا در بدترین حالات. لبخند دارم یعنی میخواهم مبارزه کنم. با مشکلها بجنگم. حتا برخی دوستانم همیشه میگویند چرا زیاد میخندی؟ میگویم که زندگی، همیشه درد، رنج و غم نیست. منفی فکر نمیکنم و کوشش میکنم همیشه نیمه پر گیلاس را ببینم.
تصور ساره از نیمه خالی گیلاس چیست؟
مادرم میگوید که مثبت همیشه مثبت است، آدم باید به منفی هم فکر کند. من میگویم پس همانطور که مثبت، مثبت است، منفی هم منفی است. پس بیاییم به مثبت ببینیم. کوشش من بر این است اگر جنبه منفی هم وجود داشته باشد راهی بیایم تا به مثبت تبدیل شود.
ساره با هنر چگونه آشنا شد؟
ساره خوشبخت هست در فامیلی به دنیا آمده که پدرش هنرمند است. پدرکلانش هم هنرمند بوده. و خودش نیز از کودکی هنر را دوست داشته است. پدرکلانش نقاش بوده و پدرش از رشته مجسمهسازی فارغ شده است. خودم همیشه نقاشیهای بابوراس را تعقیب میکردم. از همان دوران کودکی میخواستم روزی به اندازه بابوراس یک منظره را نقاشی کنم. اما در دوران جدید که تا اندازهای زنان آزادی فعالیت به دست آوردند و زمینههای کار و درس زیادتر شد، با همکاری مادرم به مرکز هنرهای معاصر افغانستان رفتم؛ اولین جایی که پا به عرصه هنریابی گذاشتم. هنر بهترین وسیله شد تا بتوانم گپ و احساسم را بیان کنم. آهسته آهسته با هنر کلان شدم. در پهلوی آن توانستم در حدود بیش از 30نمایشگاه داخلی و خارجی شرکت کنم. از جملهی 30بانویی بودم که در اولین نمایشگاه نقاشی بانوان افغانستان اشتراک کردم.
تمرکز ساره روی کدام بخش هنر است؟
در بخشهای عکاسی، نقاشی و انستالیشن کار میکنم. البته در یگانه بخشی که زیاد خودم را راحت احساس میکنم و گاهی ناخودآگاه به سمتاش میروم، عکاسی و انستالیشن هست.
چرا ساره به عکاسی و انستالیشن شیفتگی دارد؟
یکی شوق و علاقه است و دیگر این که هنر به من آرامش میدهد. در هنر دنیای متفاوتی را میبینم. در نهایت خستگیهایم وقتی به گالری میآیم، احساس آرامش میکنم. حرفم را خیلی راحت از راه هنر بیان میتوانم. با هنر آرامش مییابم.
هنر چه اندازه میتواند برای همه آرامش بدهد؟
به طور قطع دنیای هنر و پیامدهای آن، برای عموم جامعه است. به خصوص شرایطی که مردم افغانستان سپری کردند و نیز خستگیهای ناشی از آن، ضرورت کار هنری و هنرِ آرامش دادن به مردم و اجتماع را بیشتر کرده است. طبیعت ظریف و استعداد خدادادی انسانی نیز ایجاب میکند که انسانها بر اساس علایق و نیازهای زمانی، در پی یافتن آرامش باشند که بدون شک، یک راه خوب آن، هنر است.
چرا هنر میتواند چنین باشد؟
هنر دنیای واقعیت است. در دیگر پدیدهها چنین واقعیتی را نمیبینیم. اگر هم باشد اما در افغانستان همراه با دروغ و نیرنگ است. یعنی یکی از ویژگیهای هنر، همیشه راست بودناش هست. هنر، احساس است و راستی.
چه پیوندی میان این احساس هنری و احساس زنانگی میبینی؟
بدون شک، پیش از همه من یک دخترم. دختری که رابطهاش با هنر خیلی نزدیک است. این میتواند احساسی قوی را تولید کند. احساسی که حتا فکرش را هم نتوانی.
چقدر فرصت یافتهیی که خواستهای زنانگی و فردیات را در هنر آن هم در این جامعه بازتاب بدهی؟
زمان سقوط حکومت طالبان، شش ساله بودم و بعد دوران جدید سیاسی افغانستان، شرایط خوبی را تجربه کردم. با حمایت پدر و مادرم، به صورت طبیعی زمینههای رشد را سپری کردم. در این میان، بدون قطع خوشبختانه با مشکل زیادی مواجه نشدم. این روند، در بازتاب خواستهایم تاثیرگذار بوده. البته یادآوری کنم که هنر تنها بازتابدهنده خواستهای جنسیتی و فردی هم نیست، گرچه وجود رگههای جنسیت و خواستهای فردی ممکن است حضور داشته باشد.
تعریف ساره از هنر چیست؟
هنر از دیدگاه من و برای من، یک قلمرو بیحد و مرز است. قلمرو و دنیایی که واقعیتهای زندگی و اجتماعی را در آن پیدا میتوانم.
از دیدگاه ساره، هنر برای هنر است یا برای مردم؟
من هنر را نه تنها برای هنر؛ بل برای مردم هم میدانم.
خوب ساره! چی شد که از هنرهای معاصر آمدید و گالری را راه انداختید؟
هشت سال است در بخش هنری کار میکنم. به غیر از گالری ملی، جایی برای نمایش آثار نداشتیم. گرچه در گالری ملی هم محدودیتهایی وجود داشت. ما اولین نمایشگاه خود را در جمنازیوم لیسه امانی گرفتیم. در تمام افغاستان یک گالری ملی داریم و یک موزیم ملی که گالری ملی هم خیلی محدود است و به غیر آز آثار قدیم چیز دیگری ندارد. همیشه یک کمبود را احساس میکردیم. خوشبختانه توانستیم با جمعی از هنرمندان و هنردوستان این گالری را بنیان گذاشتیم.
چقدر توانستید در گالری شهمامه به آثار مدرن هنری بپردازید؟
همان طور که در زندگی خود تنوع را خوش داریم، در هنر نیز این روند یک ضرورت است. وقتی در قرن 21 زندگی میکنیم، چرا هنر ما متناسب با زمان حرکت نکند؟ این نیاز در افغانستان هم احساس میشود. بنابراین باید به مردم نشان دهیم که در کنار هنر کلاسیک، هنر مدرن هم داریم. در افغانستان هنر مدرن یا معاصر خیلی نو است و راهاندازی این گالری میتواند در شناخت مردم از هنر مدرن کمک کند.
اگر چنین برنامههایی داشتهاید چقدر مورد استقبال قرار گرفته؟
ما هنوز در آغاز کار هستیم. 13سال پیش وقتی نمایشگاهی را برگزار کردیم خیلی مورد استقبال قرار گرفت. در این مورد هم همینطور. باید سالها روی این موضوع کار شود. گرچه ذهنیتهای مردم در این سیزده سال خیلی تغییر کرده، اما باز هم باید هنر مدرن به مردم شناسانده شود.
هنر چقدر میتواند ذهنیتها را برای داشتن یک جامعه انسانی آماده بسازد؟
هنر بهترین وسیله برای تغییر ذهنیتهاست، اما به شرطی که به هنر آن گونه که لازم است پرداخته شود. شاخههای مختلف هنر هر کدام جایگاه موثر خود را دارند. اگر به دیگر کشورها ببینید، سرمایهگذاری روی هنر از اهمیت ویژهیی برخوردار است. هنر فلم، سینما و تیاتر، هنر موسیقی، هنر نقاشی و …. انتظار بر این است که نهادهای مسوول دولتی هم در این زمینه خوب عمل کنند. ما هرچه با هنر رابطه داشته باشیم به همان اندازه، هنر بر جامعه تاثیر میگذارد.
چندی پیش نمایشگاهی داشتید از آثار تهمینه تیمورس که در افغانستان خیلی تازگی داشت، اهمیت هنری چنین آثاری چقدر قابل درک است و تا چه اندازه ضرورت آن احساس میشود؟
پیش از پاسخ این را بگویم که متاسفانه بسیاری فکر میکنند آزادی یعنی میتوانی هر گونه رفتار داشته باشی. در افغانستان متاسفانه از آزادی برداشت غلط وجود دارد. کاری که خانم تهمینه تیمورس از اهمیت هنری قابل توجهی برخوردار است، اما این را نادیده گرفته نمیتوانیم که ذهنیتها برای پذیرش نمایش چنین هنرهایی به خوبی آماده نیست. انسانها دیدگاهها و عقاید مختلف دارند. خیلی مشکل است بتوانی مطابق میل همه کار کنی.
کارهای تهمینه هرچند در هنری بودن ثابتاند و هیچ شکی در این قسمت وجود ندارد، اما این هنرمند در جامعهیی زیسته که بسیاری از رمز و رازهای نهفته در آثارش برای مخاطبان آن جامعه پذیرفتنی بوده و با بیان تصویری مطلوب کار هنریاش را با موفقیت انجام داده است. همین دور بودن او از جامعه افغانستانی فاصلهیی میان او و مخاطب افغاناش را نیز سبب شده است. قالب کاری که تهمینه برای هنرش برگزیده طوری بوده که برای مخاطبان افغان یا پذیرفتنی نیست و یا هم زیبایی و هنری بودنش کم به نظر میآید. این امر با توجه به واقعیتهای جامعهی ما خیلی طبیعی است. به نظرم تهمینه میتوانست قالب متعادلتری را انتخاب کند تا بتواند رابطه خوبی با مخاطبان آثارش برقرار کند. هرچند شیوه کاری تهمینه در کل عادی بوده، نه اینکه بسیار مدرن باشد. دلیل کارهای متفاوت او همان زیستن در جامعهیی است که بر اساس آن کارهای او نیز عادی و در عین حال هنریاند.
به نظر شما این نمایشگاه چقدر استقبال شد؟
بسیار خوب. هرچند حساسیتهایی را هم برانگیخت، ولی در کل استقبال خوبی از آن شد.
مثلن چه حساسیتهایی؟
اینکه سوالهای زیادی میپرسیدند. بعضی میگفتند او چرا این کار را کرده با وجودی که خودش یک خانم است!
در آخر، گالری چه هدفی را دنبال میکند؟
هدف ما تعریف دقیق از هنر است. تا امروز ما آنچه از هنر ارایه داشتهایم خیلی محدود بوده است. هنر سرزمین ما تنها نمایش بزکشی، تصویرهایی از بت بامیان و یا یک زن افغان با کوزه سرشانهاش نیست. هنر باید با پهناهایی به پهناوری خودش تعریف و تصویر شود. ذهنیتها در مورد هنر تغییر کند و سوم اینکه «گالری» مکانی باشد برای آشنایی هنرمندان با آثار و افکار همدیگر. امید میبریم بتوانیم رابطه خوبی میان هنرمندان داخل و بیرون از کشور ایجاد کنیم.
هنر چقدر میتواند در یک جامعه تغییر ایجاد کند؟
هنر وسیله خوب پیامرسانی است. برای ایجاد تغییر در ذهنیتها و افکار سخت تاثیرمند است. مسایل و موضوعهایی که از شنیدن مستقیم آن افکار مردم خسته شده است میتواند با ارایه شدن با لباس هنر نه تنها ایجاد خستگی نکند؛ بل رفع خستگی و یکنواختی نموده پیامش نیز به مراتب پذیرندهتر از هشدارهای مستقیم در اصلاح اجتماعی است.
از زمان ایجاد «گالری» تا کنون تاثیر این نهاد را در میان مردم چگونه میبینی؛ برخوردها چگونه بوده، در این زمینه به طور مشخص به کدام مورد اشاره میکنی؟
هرچند از تاسیس «گالری» زمان زیادی نمیگذرد با آن هم وقتی نامی از «گالری شهمامه» میبریم مردم میشناسند. این مقدار معروف شدن در مدت چهار ماه فکر میکنم نمونه خوبی از تاثیرگزاری این نهاد است. در نمایشگاهها هم تعداد مراجعهکنندگان بیشتر از دو برابر تعداد کسانی بوده که ما دعوت داشتیم. این هم از مواردی است که میشود به آن اشاره کرد.
بنیانگذاران اصلی گالری شهمامه چه کسانی هستند؟
من، منیره یوسفزاده، جهانآرا رفیع و سودابه مهرین.
چطور شده که چهار دختر آمده و این گالری را راه انداخته؟
اول روابط دوستانه ما. دوم، سه نفر ما هنرمند هستیم و منیره هم هنردوست است و مدت پنج سال با ما ارتباط داشته. این دردی بود که هر چهار ما داشتیم. یعنی یک کمبود و خلایی بود که احساس کرده بودیم.
خوب ساره! در پهلوی کار هنریات چه مشغلههای دیگر داری؟
محصل علوم سیاسی هستم. همچنین اقتصاد را هم میخوانم، یعنی همزمان دو رشته را میخوانم. به فعالیتهای مدنی دیگر هم مشغول هستم.
چطور میتوانی همزمان این دو رشته را پیش ببری، در عین حالی که دیگر مصروفیتها هم داری؟
خوب، اول استعداد مهم است. دوم، هدفی که دنبال میکنم. تلاش میکنم از نیروی جوانیام به بهترین وجه استفاده کنم.
از خواندن علوم سیاسی لذت میبری یا اقتصاد و یا هم کار هنریات؟
در یک درجهبندی، نخست کار هنری خیلی برایم خوشایند است. دوم علوم سیاسی و بعد رشته اقتصاد.
سارۀ هنرمند میخواهد در آینده با علوم سیاسی و اقتصاد چه کند؟
به باور من، سیاست خود نوعی هنر است. از دوران کودکی یکی از خواستهایم این بود که سیاستمدار و یا روزی یک سفیر شوم. وضعیت افغانستان به گونه است که همه چیز ما آمیخته با سیاست شده. منِ دختر جوان حس میکنم که باید از سیاست بدانم و بیاموزم و در آن باشم. در واقع این انگیزهها باعث میشود تلاش بیشتری داشته باشم. تا این که بتوانم و بتوانیم خودمان فرض مثال 20سال بعد نامزد ریاستجمهوری باشیم. آرزو دارم در آینده یک کار متفاوت را انجام دهم و باعث تغییر شوم. آرزو دارم 10سال پیشِ رو همه جوانان به خصوص دختران جوان به این شرایط و مراحل برسند.
و سخن پایانی، هر چه میخواهی بگو!
هنر یعنی زندگی، بیایید با هنر زندگی کنیم.