نامۀ «سیاوشک» به رییسجمهور
سلام آقای رییسجمهور
اسم من سیاوش است. یکبار ارگ آمدم شما نبودید. من هنوز پیشدبستانی هستم و یاد ندارم نامه بنویسیم. پس به مادرم که اسمش حمیراست گفتم این نامه را به جای من بنویسد.
من دیروز در مکتب بودم که انتحار شد. صدایش را همه ما اطفال شنیدیم. من اصلا نترسیدم. چون چند بار که در یک کودکستان دیگر هم بودم این صداها و صدای امبولانسها را شنیده بودم. موترهای پولیس را دیدهام که چطور تیز تیز میروند. از آدمهای کشتهشده هم نمیترسم. چون تلویزیونها زیاد نشان میدهد. همسایه ما هم کشته شد. یک آدم قد بلند بود. وقتی او را آوردند خردترک شده بود. عین برابر من. مادرم گفت طالبها پاهایش را خوردند.
پریشب با مادرم و مامایم اخبار را نگاه کردم. مادرم میگوید تو خردترک نگاه نکن، اما من کلان هستم. بلدم تا شماره بیست بشمارم. از گوشه چشمم دیدم که شاگردان مکتب پر از خون بودند. یک بچه همرنگ من، روی صورتش پر از خون بود. یک دخترک هم گردنش پر از خون بود. یک بچه دیگه قلمهایش در دستش بغل یک آدم دیگر بود. دستهای او هم پرخون بود. مادرم شال انداخت روی صورتش و گریان کرد. خودم دیدم. اشکهایش میریخت روی گردنش.
دیشب برایش گفتم: فردا مکتب نمیروم. او هم بغلم کرد و پرسید: میترسی.
من که نمیترسم. منتها باز اگر طالبها مرا بکشند، چقدر مادرم گریان خواهد کرد.
از مادرم پرسیدم: تو میترسی.
گفت: میترسد که طالبها پاهای مرا، یا دستها و یا هم سر مرا بخورند.
امروز مکتب نرفتم. از صبح بغل مادرم هستم. منتها اگر مکتب نروم، بیسواد میمانم. باز نامههایم را باید مادرم بنویسد. اگر مکتب بروم طالبها مرا میخورند. حالی نمیفهمم چی کنم.
به مادرم گفتم: به طالبها زنگ بزن. بگو که جنگ نکنند و ما بچهها را نخورند. مادرم خیلی پشت شمارهشان گشت. میگوید: فقط شما شماره آنها را دارید. گفت: به شما بگویم که شما زنگ بزنید و به طالبها بگویید آشتی کنند و ما را نخورند.
خدا کند این نامه به شما برسد. یادتان نرود من امروز مکتب نرفتم تا شما به طالبها زنگ بزنید و به آنها بگویید که ما را نخورند.
خداحافظ
سیاوش
سیاوشک هم به اشغالگران ونوکران زرخرید شان بگویند که کلبهای گلی دهنشیان را بمبارد نه کنند در دهه نیز کودکان مانند شما از طرف اشغالگران در مخصر پدران ومادران شان غلبیل میګردد وبه خاک وخون کشیده میشود به سیاوشک لازم که به ریس جمهور افغانستان وامریکا بګوید که از کشتن اظفال افغانستا ن توسط بمباران کور ظیارهای بی سرنشین جلوګیری کنند
سیاوشک عزیز بی ظرفان عمل کنید در هر ګوشه از افغانستان عزیز که انسان بی ګناه کشته میشود عاملین شان سزاوار نفرین اند
ای طفلک ناز
در حکومت غنی که انتحاری با لباس زنانه گرفتار شده
دوباره با لباس مردانه رها شود
چنین روز های سیاه را تجربه باید کرد !دیگر چاره نیست