پیامدهای کودتای محمدداوود بر فرهنگ سیاسی و استقلال افغانستان
نشر این مجموعهمقالات تحقیقی بهمناسبت 26سرطان؛ پنجاهمین سالگرد کودتای سردار محمد داوود خان با حمایت بنیاد محمد آصف آهنگ صورت گرفته است. این بنیاد مسوولیت حمایت مالی مستقیم را با نویسندگان و سایر همکاران تخنیکی این ویژهنامه بهعهده داشته است. روزنامه راه مدنیت صرفا بهعنوان یک هماهنگکننده و مشورتدهنده در بخش ارزیابی محتوایی و هماهنگی با نویسندگان همکاری داشته است. بر اساس توافق میان روزنامه راه مدنیت و بنیاد محمد آصف آهنگ، مقالات تاییدشده، در وبسایت راه مدنیت نیز منتشر میشود. از آنجا که تا کنون پژوهشهای تحقیقی بیطرفانه و صریح در حوزۀ سیاست و تاریخ سیاسی افغانستان صورت نگرفته است، روزنامه راه مدنیت از چنین پروژههای تحقیقی استقبال میکند.
نویسنده: آصف صبا
چکیده
چشمانداز تحولات افغانستان در نیمقرناخیر نشان میدهد که سرآغاز این تحولات به کودتای محمد داوود در سال ۱۳۵۲ برمیگردد. پژوهشها نشان میدهند که محمد داوود با انجام کودتا، نظم سنتی افغانستان را متحول کرد ولی نتوانست آن را در مسیر یک نظم جدید و پایدار رهبری کند. انحرافات متعدد در نظام سیاسی محمد داوود، فرصت مناسبی برای رشد ایدئولوژیهای افراطی در لایههای مختلف جامعه افغانستان فراهم ساخت. این وضعیت باعث شد که بازیگران منطقهای و جهانی، ابزارهای نفوذ و دخالت را در افغانستان به دست بیاورند.
از این رو، کودتای محمد داوود هم در «فرهنگ سیاسی» و هم در «استقلال سیاسی افغانستان» تأثیرات جبرانناپذیری از خود برجا گذاشت. در دیدگاهی وسیعتر، این کودتا در عرصۀ فرهنگی باعث «انقطاع فرهنگ سیاسی مشروطه» و در عرصۀ سیاسی باعث «ایجاد گسست در استقلال سیاسی افغانستان» گردید.
هستهگذاری فرهنگ کودتا، تغییر فرهنگ مشروطیت به استبداد جمهوری، رشد اندیشههای چپِ وابسته به شوروی و در مقابل شکلگیری اندیشۀ تندرو اسلامی، مهمترین پیامدهای کودتای محمد داوود در فرهنگ سیاسی کشور به حساب میآیند. گسترش نفوذ شوروی در افغانستان، دستیابی پاکستان به جذب نیروهای مخالف دولت افغانستان، لغزش افغانستان بهسوی غرب و در یک رقابت متقابل، سقوط نظام افغانستان توسط ابرقدرت شرق، از جمله پیامدهای کودتای محمد داوود در عرصۀ استقلال سیاسی افغانستان میباشد.
موارد یادشده را در این مقاله به شیوۀ تحلیلی- توصیفی در سه مبحث و یک نتیجهگیری با استفاده از منابع پژوهشی-کتابخانهای و با رعایت معیارهای علمی و بیطرفانه، در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار دادهایم.
مقدمه
ثبات سیاسی یا بحران سیاسی یک کشور، امر آنی و بالفعل نیست؛ بل معلول رفتارها و اقدامات سیاسیای است که در طول سالهای متمادی اتفاق افتاده و ریشه دوانیدهاند.
با این نگاه، بررسی آن پدیدهها و تحولات مهم سیاسی که باعث پدیدآمدن بحرانهای بعدی در افغانستان شدهاند، هم برای درک درست از ریشهها و لایههای بحران و هم برای پیدا کردن راه حل و عبور از بحران، یک ضرورت انکارناپذیر است.
کودتای محمد داوود با ادعای عبور از نظام سلطانی به نظام جمهوری، اگرچند در ماهیت خود خصوصیات سلطنت را حفظ کرد و به صورت «جمهوری- سلطانی» باقی ماند، اما در عمل یک انقطاع بزرگ تاریخی را در روند نظم سیاسی کهن افغانستان به وجود آورد که تاکنون به عنوان یک گسست بزرگ و غیرقابل ترمیم در ساختار سیاسی افغانستان باقی مانده و آسیبهای بزرگی را بر مردم تحمیل کرده است.
با آنکه نظام سلطنتی ظاهرشاهی نیز ایدهآل نبود و معایب خود را داشت، اما ویرانی یک ساختار کهن که باعث انسجام سنتی جامعه بود، بدون توانایی عملی بر بنیادسازی یک ساختار مطمئنِ جایگزین، یک اقدام حسابناشده و غیرقابل بخشش است. با همین نگاهِ واقعبینانه بود که اصلاحگران و مشروطهخواهان دورهی سلطنت ظاهرشاه، اقدامات اصلاحگرایانه و تدریجی را بر رفتارهای تندروانه و بنیاد برافکن، ترجیح میدادند.
در یک نگاه کلی بر تاریخ سیاسی اخیر افغانستان، بهخوبی متوجه میشویم که نظم و ساختار سیاسی افغانستان همزمان با کودتای محمد داوود دچار فروپاشی میشود و پس از آن بهصورت یک بحران متمادی تاکنون ادامه پیدا میکند.
وقایع و اقدامات تاریخی در زمان خود چندان قابل درک نیستند و تنها با مرور زمان است که درستی و یا نادرستی آن را از طریق بررسی پیامدها و نتایج آن میتوانیم درک و ارزیابی کنیم.
بهلحاظ تئوریک، برای بررسی رخدادهای مهم سیاسی نیازمند ثبت جزئیات حوادث و تحلیلهای معاصر و مقارن آن حوادث هستیم که خوشبختانه بهرغم آشفتگی وضعیت سیاسی آن مقطع از تاریخ کشور، باز هم نویسندگانی بودهاند که تلاش کردهاند وقایع آن روزگار را به صورت علمی و کارشناسانه ثبت و تحلیل کنند. این آثار و تحلیلها از آنان بهعنوان مهمترین منابع تاریخی به یادگار ماندهاند.
در این میان، بدون رجوع به «افغانستان در پنج قرن اخیر؛ محمد صدیق فرهنگ» و «تاریخ افغانستان؛ یادداشتها و برداشتها» از محمد آصف آهنگ، نمیتوانیم کارکردها و کارنامۀ سیاسی جمهوری محمد داوود را بهدرستی بررسی و تحلیل کنیم.
باوجود منابع یادشده، باید اذعان کرد که هر پژوهشگری راجع به بررسی پیامدهای کودتای محمد داوود، با کمبود منابع تحلیلی روبرو است. این کمبود خود بهلحاظ سیاسی قابل تأمل است که با تسلط شوروی و هواخواهانش بر سیاست افغانستان و حتا پس از آن، بهلحاظ فکری و تحلیل حوادث تاریخی مرتبط به سیاست آن زمان، چگونه بهصورت آگاهانه به غفلت از بازخوانی حوادث تاریخی، تلاش و سیاستگذاری شده است. حتا امروز نیز از بازخوانی حوادث و تحلیل مسائل افغانستان که با سیاست هژمونیک قدرتهای بزرگ منطقه و جهان در تضاد باشد، نحوی بازدارندگی صورت میگیرد.
در چنین وضعیتی، اگرچند که تدوین متن علمی و تحقیقی راجع به سیاست و پیامدهای رفتارهای سیاسی محمد داوود کار سختی است ولی به اندازۀ توان باید اهل فکر و فرهنگ مسوولیت خود را ادا کنند.
نگارنده بهرغم این مشکلات و شرایط ناگوار افغانستان، بهقدر توان کوشیده است که با استفاده از منابع قابل دسترس، بر حسب موضوع و عنوان نوشته، تنها در بررسی «پیامدهای کودتای محمد داوود بر فرهنگ سیاسی و استقلال افغانستان» سهم بگیرد.
مبحث اول: رویداد کودتا و سقوط نظام شاهی در افغانستان
نیاز است قبل از بررسی پیامدهای کودتای محمد داوود اشارۀ کوتاهی به وقوع این کودتا شود. محمد آصف آهنگ مورخ معاصر افغانستان مینویسد:« کودتای داوودخان با کمک یک تعداد از افسران اردو که بیشتر مربوط به حزب دموکراتیک خلق افغانستان – جناح پرچم- بود در آخرین دقایق شام ۲۵سرطان ۱۳۵۲ آغاز گردید و شش ساعت بعد بدون اینکه مقاومت قابل ملاحظهای از سوی نیروهای نظام و سلطنت که در سال ۱۷۴۷ به تدبیر احمد شاه درانی بنیان گذاشته شده بود، در ظرف شش ساعت از بین برده شد.» [1]
محمد صدیق فرهنگ مورخ کشور در خصوص وضعیت و شرایط شب کودتای محمد داوود اینگونه توضیح میدهد: «در عصر روز ۲۵ سرطان ۱۳۵۲ ضیافتی در سفارت عراق در کابل به مناسبت روز ملی آن کشور برپا بود و یک تعداد از دولتمردان، بهشمول وزیر دفاع در آن شرکت داشتند. شام آن روز دعوتی هم در منزل سفیر آمریکا در رهایشگاهش جهت معرفی وابستۀ نظامی آن کشور ترتیب شده بود که در آن هم وزیر دفاع با یک تعداد از صاحبمنصبان شرکت کرده بود، درحالیکه صاحبمنصبان بلندرتبه به این کارهای تشریفاتی مصروف بودند، افسران کار دیگری روی دست داشتند و برای عملیات نیمه شب آمادگی میگرفتند.
تاکتیک کودتا اساساً بر دو نکته متکی بود؛ یکی فلج ساختن مقاومت از طریق گرفتاری همزمان تمام اشخاصی که ممکن بود مانع اجرای کودتا شوند، دوم تسلط فوری بر دستگاههای عمدۀ مواصلاتی، مرکز تلفن و رادیو افغانستان. برای تطبیق این نقشه، فعالان کودتا که اکنون تعدادشان تقریبا به سهصد نفر میرسید، به گروههای سه و چهار نفری تقسیم شده هر گروه موظف گردید تا یک تن از مقامات یادشده را دستگیر کند و اگر از جانب او مقاومت صورت گرفت، به قتل برساند. گروههای دیگر موظف بودند تا همزمان مرکزهای تلفن و رادیو را بهدست آورند و رابطۀ تلفنی مقامات دولتی را قطع نمایند.»[2]
براساس توضیحاتی که میر محمد صدیق فرهنگ میدهد، کودتاکنندگان در مرحلۀ نخست، دستگاه مخابرۀ اردو را در نیمه شب توسط آنعده از کارکنان که در کودتا شرکت داشتند به خانۀ محمد داوود انتقال دادند که محمد داوود توانست توسط آن، امر کودتا را صادر کرده و مراحل تطبیق آن را زیر نظر بگیرد. همزمان نقشۀ دستگیری اشخاص و مقامات دولت شاهی بدون آنکه با مانعی روبرو شود مورد اجرا قرار گرفت. خان محمدخان وزیر دفاع، گل بهارخان قومندان هوایی، غلام محمدخان از قوای گارد، قمرالدینخان قومندان لوای توپچی، رحمت اللهخان قومندان قوای کوماندو، عبدالحکیم خان کتوازی قومندان فرقۀ ریشخور، نوازخان قوماندان فرقۀ ۸ قرغه، شیرمحمدخان از قوای ۴ زرهدار در پلچرخی، محمدحسینخان قومندان قوای ۵ زرهدار در پلچرخی و همچنان قومندانان غندهای هوایی میدانهای کابل، بگرام، شیندند، قندهار و مزارشریف توسط گروههای کوچکی که در موترهای جیپ یا زرهدار ناگهان به خانه هریک وارد شدند، توقیف شدند.
جنرال عبدالولی رییس ارکان حرب قوای مرکز و داماد شاه که آمر غیررسمی اردو شناخته میشد در منزلش واقع در کارتۀ وزیراکبرخان درصدد مقاومت برآمد اما پس از آنکه یک گوشۀ خانهاش توسط آتش تانک تخریب گردید تسلیم شد. از شخصیتهای غیرنظامی، سردار احمدشاه وکیل پادشاه در خانهاش واقع در ده افغانان، شاه ولیخان عموی پادشاه در عمارت ییلاقیاش در پغمان و محمد موسی شفیق صدراعظم کشور نیز در خانهاش در قرغه دستگیر شدند.
در موفقیت کودتا، اقدامات و فعالیتهای عبدالقادر رییس استخبارات وزارت دفاع که علاوه بر سایر اطلاعات، آدرس دقیق اشخاص مورد نظر را در اختیار کودتاکنندگان قرار داد، نقش فوقالعاده داشت.
تعداد اشخاصی که در جریان کودتا به قتل رسیدند بسیار کم و محدود بود و یکی از ایشان صاحبمنصبی بود که در شب کودتا در منطقه دهمزنگ با تانکش به دریای کابل افتاده، فوت کرد.
تقریباً هیچیک از توقیفشدگان بهعنوان مقامات ذیصلاح کشور در برابر اقدامات کودتا ایستادگی نکردند. علت این امر در بعضی موارد غافلگیرشدن اشخاص مسوول ذکر شده است و در موارد دیگر کم جرأتی و احترام و یا خوف از محمد داوود که کودتاکنندگان از نام او استفاده میکردند.[3]
محمد آصف آهنگ مورخ کشور مینویسد:« داوودخان صبح ۲۶ سرطان به ساعت ۷ با همکارانش از جمله حسن شرق به رادیو کابل رفتند تا خبر پیروزی کودتا و تغییر رژیم را به مردم ابلاغ کنند. باشندگان کابل که عادتاً ساعت شش صبح به رادیوی کابل برای شنیدن اخبار و برنامههای تفریحی گوش میدادند، متعجب از این بودند که چرا رادیو برنامه پخش نمیکنند {نمیکند}. شهریان کابل در تشویش و اضطراب بودند. چندی بعد در حدود ساعت ۷:۲۰ دقیقه بالاخره گویندۀ رادیو اعلام نمود که داوودخان آمادۀ سخنرانی میباشد و صدای داوودخان از رادیو بلند گردید:«…هموطنان عزیز! باید به اطلاع شما برسانم که دیگر این نظام از بین رفت و نظام جدیدی که عبارت از نظام جمهوریت است و با روحیه حقیقی اسلام موافق است، جاگزین آن گردید.»[4]
برای تصور دقیق از حالوهوای آن شب و روز کودتا در کابل درست در «نیمقرن» قبل از امروز، به آرشیف نشرات چاپی آن روزگار سر زدم و چیزی نیافتم. اما روزنامۀ نیویورک تایمز، اخبار آن روز افغانستان را از نیمقرن قبل تاکنون آرشیف کرده است. بخشی از گزارش روزنامۀ نیویورک تایمز منتشر شده در روز کودتای سال ۱۳۵۲ را در این جا برمیگردانم:
«ظرف یک ساعت، کشور «۱۵ میلیون نفری» – عمدتاً کشاورز و دامدار – تحت حکومت نظامی قرار گرفت. همزمان با نشر موسیقی رزمی، رادیو کابل وفاداری ارتش را اعلام کرد و از مردم خواست تا با «حکومت نظامی» همکاری کنند. تاکنون هیچ اشارهای به سرنوشت خانواده سلطنتی یا اعضای دولت برکنارشدۀ نخست وزیر «محمد موسی شفیق» نشده است.»
«نقاط کلیدی در کابل، پایتخت افغانستان، تحت مراقبت نظامی گزارش شده است، اما گفته میشود که شهر ساکت است. منابع شنیدهاند که در طول روز آتش سلاحهای سبک و انفجارهایی وجود داشته است. جتها در آسمان در حال گشتزنیاند. گزارشها حاکی از آن است که میدان هوایی کابل بسته شده و از نزدیک محافظت میشود و خطوط تلفن قطع شده است.» [5]
پس از کودتای محمد داوود، محمد ظاهرشاه که در هنگام اجرای کودتا در ایتالیا و به استراحت بسر میبرد، به روم رفت و در سفارت افغانستان اقامت گزید. نوراحمد اعتمادی سفیر کبیر افغانستان در ایتالیا به هرترتیبی شاه را قانع ساخت که از پادشاهی استعفا داده جمهوریت را مورد تأیید قرار بدهد و در عوض محمد داوود به خانوادۀ او اجازه مسافرت به روم را بدهد. به دنبال این موافقه، محمد داوود تمام خانواده ظاهرشاه را توسط طیاره آریانا به روم فرستاد.[6]
مبحث دوم: پیامد کودتای محمد داوود بر فرهنگ سیاسی کشور
حکومت و سیاست یک پدیدۀ انتزاعی و مجزا از کلیت جامعه نیست؛ سیاست و حکومت بخشی از جامعه و برخاسته از ماهیت یک جامعه است. به سخنی دیگر، حکومت و سیاست در هر کشوری، میتواند «تجلی روحیه جمعی» همان ملت و مردم باشد. شاید نوع نظام و رفتارهای سیاسی حاکم، قابل قبول تمام مردم آن جامعه نباشد ولی باز هم در میان آن مردم، ریشه و در ذهنیت آن بخش از مردم، دارای معناست. به همین سبب است که نوع حکومت و رفتار خاص سیاسی در افغانستان، اصلاً در یک کشور اروپایی و یا خاور دور، امکان موجودیت و ظهور را ندارد؛ زیرا با روحیه و طرز فکر آن مردم سازگاری ندارد. خوب یا بد، همین نگرش عمومی و طرز فکر جمعی به مقولۀ سیاست و رفتارهای سیاسی سیاستگران و حاکمان، فرهنگ سیاسی یک کشور را به وجود میآورد. با این نگاه، در یک تعریف کلی «فرهنگ سیاسی مجموعهای از نگرشها، باورها و احساسات است که به یک فرآیند سیاسی نظم و معنا میبخشد و مفروضات و قواعد اساسی حاکم بر رفتار در نظام سیاسی را ارائه میکند.»[7]
واقعیت این است که در جوامع امروزی سیاست چنان با زندگی مردم آمیخته است که همگان خواسته یا ناخواسته با آن سروکار دارند؛ یا برآن تأثیر میگذارند یا از آن متأثر میشوند. «جنبههای گوناگون زندگی مادی و معنوی به یک نحوی با سیاست مربوط میشود و از این راه، سیاست در جایگاهی قرار میگیرد که همه حوزههای زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را در بر میگیرد.» [8]
با این نگاه، کودتای محمد داوود در سال ۱۳۵۲، در عین حالیکه نظم سیاسی موجود در کشور را دچار یک تحول دوامدار کرد، نفس انجام کودتا بهعنوان یک رفتار سیاسی از جانب یک سیاستمدار کهنهکار مانند محمد داوود با حمایت هواداران چپی دو جناح مطرح خلق و پرچم به صورت گسترده بر ذهنیت عامه و روش و منش سیاسی در افغانستان، تأثیرات جدی برجای گذاشت.
کودتای بدفرجام ۱۳۵۲، بر شرایط و وضعیت سیاسی افغانستان تأثیرات زیادی گذاشت و پیامدهای جدیای را بر فرهنگ سیاسی کشور نیز تحمیل کرد. عمدهی پیامدهای مهم اعمال کودتای محمد داوود بر فرهنگ سیاسی کشور در ادامه به صورت موردی تشریح میشود.
۱. هستهگذاری فرهنگ کودتا در افغانستان
هم در نظم داخلی و هم در نظم بینالمللی، وجود یک قدرتی که بتواند وضعیت را کنترل کند مورد توافق همۀ نظریهپردازان است. نبود یک قدرت هژمون که بتواند وضعیت را در فضای بینالمللی کنترل کند، رئالیستها را برآن داشته است که به اصالت قدرت روی بیاورند و برای حفظ بقای خود اصل خودیاری (self- defense) را یک ضرورت حیاتی در نظر بگیرند. در اندیشۀ اسلامی نیز خلای قدرت نهی شده است و وجود یک قدرت حاکم حتا اگر ستمپیشه باشد بر خلای قدرت ترجیح داده شده است.[9] در فلسفۀ سیاسی غرب نیز این رویکرد بیشتر با اندیشههای هابز آغاز شد. هابز معتقد بود که وضعیت درهموبرهم و گسیخته را فقط با این غول میتوان به نظم و کنترل در آورد.[10] به عبارت دیگر او غیبت این غول را تداوم منازعه و آشوبهای داخلی میدانست و خلای قدرت را بدبختی جمعی عنوان میکرد.
با بررسی شرایط آن روزگار افغانستان (۱۳۵۲) مخصوصاً روابط تنشآلود افغانستان با پاکستان و فروپاشی نظم منطقهای با گسترش هیجانهای انقلابهای مارکسیستی در آنزمان، میتوان با کمی مسامحه تعبیر هابز را در مورد نظم کهن و سنتی سلطنتی در افغانستان نیز بهکار برد. زیرا نظام کهنه و سنتی- سلطنتی با تمام معایب غیرقابل انکاری که داشت، از لحاظ سنتی باعث قوام و دوام نظم عمومی در افغانستان محسوب میشد.
محمد داوود بدون بررسی دقیق پیامد کودتا و فروپاشی این نظم قدیمی، با انجام یک کودتای حسابناشده، دقیقاً یک دولت ورشکسته را با عنوان «جمهوری» جایگزین آن نظم سنتی سلطنتی کرد. واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که دولتهای ورشکسته و بدون پایههای محکم با هر نام و عنوانی که باشند، توانایی دفاع و کنترل سرزمین خویش را ندارند. این نوع حکومتها علاوه برآنکه به راحتی میدان آشوبهای داخلی میگردند، از لحاظ درونسازمانی نیز نمیتوانند خودشان را حفظ کنند و به راحتی مورد فروپاشی و سرنگونی توسط رقبای داخلی خود، قرار میگیرند.
بهلحاظ روانشناسی سیاسی نیز یک قدرت سیاسی در جایی پایدار میماند که مردم به بقای آن باور داشته باشند و هر قدرت سیاسیای که وجدان و باور جمعی به بقای آن معتقد نباشد، پایدار نمیماند.
محمد آصف آهنگ مورخ، روشنفکر و اصلاحطلب دوره سلطنت و جمهوری محمد داوود، روایت میکند که کودتای داوود، آنچنان ضربهای به قوام نظم عمومی و ساختار سیاسی در کشور وارد کرده بود که روان جمعی مردم افغانستان را در خصوص استحکام دوبارۀ ساختار قدرت سیاسی در کشور با شک و تردید گسترده روبرو ساخته بود. وی در یک روایت مستند مینویسد:« روزی که اولین سخنرانی داوودخان بعد از کودتا از رادیو پخش گردید، از منزل خارج شده و به دیدن دوستم «اسپین» رفتم که وکیل مردم فراه در ولسی جرگه بود و در کارته پروان زندگی میکرد. هر دو در مورد اوضاع بحث کردیم و یک جا باهم از خانهاش خارج شدیم تا نزد یک تن از دوستان دیگرمان برویم. سر راهمان یک غرفۀ بوتدوزی آمد که مردم محل او را میشناختند. از بوتدوز پرسیدم:« پدرجان! نظرت در مورد اوضاع چیست؟» بوتدوز گفت:«حالی خودشان، دروازهشانه لقک کدن، باد از ای، هرکس میتانه به آسانی ای دروازه ره بشکنانه.»[11]
براساس باور جمعی آن روز افغانستان و وقوع کودتاهای بعدی که صورت گرفت میتوان گفت که یکی از پیامدهای مهم و تلخ کودتای داوود، بنیانگذاری فرهنگ کودتا در حیات تاریخ سیاسی معاصر افغانستان بود.
۲. تغییر فرهنگ مشروطیت به استبداد جمهوری
بررسی احکام قانون اساسی سال ۱۳۴۳ افغانستان نشان میدهد که مطالبات نخبگان سیاسی و مشروطهخواهان افغانستان تا حدودی جامۀ عمل پوشیده بود. بهرغم تغییرات پیدرپی حکومتها، باز هم فرهنگ مشروطیت به تدریج و آرامی بهسوی آزادیهای مدنی، حاکمیت قانون، حقوق شهروندی، آزادی بیان و مشروعیت قانونی و حقوقی حکومتها گام برمیداشت.
واقعیت ثبت شده در تاریخ نشان میدهد که محمد داوود نسبت به حقوق اساسی و شهروندی و حاکمیت قانون باور چندانی نداشت و یا در باور سیاسی داوود این مفاهیم برای افغانستان آن روز ضرورت و اولویتهای درجه اول را تشکیل نمیدادند. به هرترتیب چنانچه پژوهشگران تصریح کردهاند داوود تنها نام «جمهوریت» را حفظ کرد و در عمل تمام اصول اساسی جمهوریت را زیرپا گذاشت.[12]
تاریخ افغانستان نشان میدهد که دوبار؛ یکی در دوره صدارت شاه محمود و دیگری در «دهۀ دموکراسی» تجربههای دموکراسی به گونۀ تدریجی در کشور آغاز شد و داوود در هر دوبار تجربۀ دموکراسی را در کشور ناکام کرد.
محمد داوود با شعارِ تأسیس نظام جمهوریت و واگذاری حق حاکمیت به مردم، برخلاف گفتههایش عمل کرد و یک نظام جمهوری شاهانه را در کشور روی کار آورد که اختیارات و صلاحیتهای آن به مراتب بیشتر از قدرت سلطنتی در افغانستان بود. مروری بر احکام قانون اساسی دورۀ داوود و مشی سیاسی او نشان میدهد که جناحهای سیاسی در افغانستان با انحصار قدرت توسط داوود، جایگاه چندانی در ساختار قدرت سیاسی با حاکمیت او برای خود نمیدیدند.
بررسی تحولات آن دوره نیز نشان میدهد که با تصویب قانون اساسی جدید (۱۳۵۵) زنگ خطر برای گروههای خلق و پرچم حزب دموکراتیک خلق نیز به صدا درآمد. زیر چتر سیستم تکحزبی رییس جمهوری، جایی برای آنها وجود نداشت و به همین علت هم آنها دست بهکار شدند و خود را برای نبرد نهایی برای سقوط رژیم آماده کردند.[13]
البته همچنان که برای کودتای سرطان باید عوامل مختلف را در نظر گرفت، برای کودتا علیه داوود نیز عوامل مختلف دخالت دارند. به هر ترتیب، آنچه محرز است این است که کودتای داوود و به دست آوردن حاکمیت توسط زور، سرانجام زمینه را برای یک کودتای دیگر و دوام حاکمیت استبدادی در کشور فراهم کرد و کشور را از نهادینهسازی تدریجی فرهنگ حاکمیت قانون تا هماکنون دور ساخت.
۳. رشد اندیشه گروههای چپ وابسته به شوروی
قدرت همیشه از جایی میشکند که انتظارش وجود ندارد. ظاهرشاه آن طور که خودش نیز گفت، انتظار آن را نداشت که روزی کیان سلطنت از درون خانواده شاهی شکسته شود.[14] داوود که توسط حمایت گروههای چپِ وابسته به مسکو به پیروزی رسید، هرگز انتظار آن را نداشت که روزی نهچندان دور توسط همین گروهها با تمام خانوادهاش نابود شود.
در تحلیل عوامل کودتای سرطان یکی از نظریهها این است که گروههای چپ خلق و پرچم با یک طرح استراتژیک مسکو، از کودتای داوود بهعنوان یک وسیله و مقدمه برای تحقق یک کودتای دوم استفاده کردند تا قدرت سیاسی به صورت مرحلهای به دست گروههای چپی هوادار شوروی برسد.
محمد اعظم سیستانی به این باور است که نخستین کابینۀ دولت جمهوری داوود نشان میداد که او در دام کمونیستها افتاده است. او مینویسد: «از مطالعه فهرست کابینه استنباط میگردید که دولت جدید، ائتلافی است بین شخص داوود و گروه پرچم با سهمگیری تقریباً مساوی برای هریک از طرفین. پرچمیها که یک تعداد از اعضای آشکار و پنهان خود را اکنون جزء حکومت ساخته بودند، درصدد برآمدند تا در حد ممکن از موقع استفاده نموده در جلب و جذب اعضای جدید در میان اردو و کارمندان وزارتخانههایی که به آنها تعلق گرفته بود، بپردازند و در فرصت مناسب شخص رییس دولت را از بین برده، قدرت سیاسی را به دست بگیرند.»[15]
نظر دیگری که از بررسی تاریخ سیاسی دورهی نخستین جمهوری کشور استنباط میشود این است که شاید داوود برای براندازی نظام شاهی و تصاحب قدرت سیاسی و انجام کودتا، به اتحاد با گروه پرچم و حمایت چپیها نیازمند بود و شاید به این میاندیشید که در فرصت ممکن تمام قدرت را به دست بگیرد. چنانچه روحیه استبدادی او بیانگر انحصار قدرت سیاسی نیز است.
سیستانی در ادامه مینویسد:« ممکن داوودخان و پیروان او خیال میکردند که پس از آنکه رژیم جمهوری استقرارش اطمینان بخش گردید، میتوان پرچمیها را و کمونیستها را عقب زده، رژیم را از شر آنها نجابت {نجات} بخشید، اما پرچمیها هوشیارتر از داوود بودند.»[16]
چنین هم شد. پرچمیها و چپیها با هوشیاری تمام در ساختار قدرت سیاسی و بخشهای گستردۀ دولت در سراسر کشور در طول جمهوریت داوود رشد کردند و در آخر نیز با هوشیاری سیاسی متوجه سیاست داوود برای تصفیه چپیها از ساختار قدرت گردیدند و پیش از اینکه داوود موفق به تصفیۀ نظام شود، آنان او را با تمام خانوادهاش از صفحه زندگی تصفیه کردند.
محمد آصف آهنگ، کارنامۀ محمد داوود را اینگونه خلاصه میکند:« بحرانی که داوودخان با قدرتطلبیاش در افغانستان ایجاد کرد، توسط کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بعد پیروزی تنظیمهای جهادی به فاجعهای مبدل گردید که تا امروز دوام دارد و معلوم نیست که این بحران فاجعهزا تا چه زمانی ادامه خواهد داشت.»[17]
تنها دست آورد تاریخ سیاسی دورۀ داوود طرحهای اقتصادی او است که از بحث مورد نظر خارج است و پرداختن به آن یک نوع حاشیهروی و دور شدن از موضوع بحث است.
۴. شکلگیری اندیشه تندروانه اسلامی
میتوان گفت جریانی که بعداً بهعنوان اسلامگرایان جهادی در افغانستان ظهور یافت و باعث شکلگیری فرهنگ جهادگرایی گردید، ریشهاش به سیاستهای خشونتآمیز گروههای چپگرای پرچم و خلق در نظام جمهوری داوود برمیگردد. در آن زمان چه کسی میدانست که رفتار خشن پرچم در برابر رقبای داخلیاش بعدها به ظهور جریانی به نام «مجاهدین» ختم میشود و عواقب وابستگی سیاسی جریان طرفدار مسکو نیز، سرانجام به اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی منجر میگردد.
بررسی رفتارهای سیاسی جناح پرچم در نظام داوود نشان میدهد که آنان پس از پیروزی کودتای ۲۶سرطان، آگاهانه و بهعمد به ترویج ایدۀ «غیریتسازی» اقدام کردند. حس غیریتسازی وقتی با کارزار سیاسی آمیخته شود، بخشی عمدهای از جامعه را بهعنوان «غیرخودی» از امتیازات ملی محروم و از حوزه عمومی حذف میکند.[18]
نیروهای چپ، بهزودی تصفیه حسابهای سیاسی را در افغانستان آغاز کردند و به هر طریقی، داوود را نیز در انجام این سیاست مجاب کردند، آنگونه که فرهنگ سیاسی هاشمخانی دوباره پس از دهۀ دموکراسی در کشور سر برآورد.
در ۳۱سنبله ۱۳۵۲، دو ماه بعد از تاریخ کودتا، به تعداد ۴۵ نفر از شخصیتهای سیاسی و اردو به شمول محمد هاشم میوندوال نخست وزیر دهۀ دموکراسی دستگیر شدند. میوندوال در جریان بازجویی در زندان به قتل رسید؛ او به عنوان یک چهرۀ سیاسی، توانسته بود که رابطهاش را با مسکو تقویت کند[19] و جناح پرچم او را بهعنوان یک حریف قدرتمند خود در آینده سیاسی افغانستان تصور میکرد، مخصوصاً اینکه احتمال داشت که کابینۀ داوود او را به عنوان سفیر به واشنگتن بفرستد، درحالیکه جناح پرچم تلاش داشت سیاست خارجی افغانستان را در کنترل خود داشته باشد.[20]
جناح پرچم با ادامۀ سیاست تصفیۀ رقبای سیاسیاش، سرانجام به توقیف و بازداشت اسلامگرایان دست زد که تحت عنوان جمعیت جوانان مسلمان و به روایت دیگر، جمعیت اسلامی افغانستان یا اخوانیها، فعالیت میکردند. پرچمیها، داوود را نیز به انجام این کار قانع یا وادار ساختند. استاد غلام محمد نیازی که رهبری این جریان اسلامی را برعهده داشت از جانب پولیس گرفتار شد، مولوی گهیح مؤسس جریدۀ گهیح در منزلش به قتل رسید و عدهای دیگر از جمله برهانالدین ربانی هنگامیکه پولیس به قصد گرفتاری او به دانشگاه آمد، به کمک دانشجویانش فرار کرد و از بیراهه خود را به پاکستان رساند و همزمان چندتن از دانشجویان فعال از جمله احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار هم فرار کردند و در پاکستان جا گرفتند. دولت پاکستان به رهبری ذوالفقار علی بوتو که به دلیل سیاست داوود راجع به مسالۀ پشتونستان با دولت کابل در یک جنگ سرد قرار داشت، به گفتۀ محمد صدیق فرهنگ «مقدم این مهاجران را گرامی شمرد»[21] و به آنان موقع داد تا از طریق خاک پاکستان بر ضد دولت کابل اقدام کند.
اگرچند که این مجموعه در دورۀ داوود نتوانست اقدامات جدی علیه دولت کابل دهد، ولی اقامت، حمایت و آموزش نظامی آنان در پاکستان، سرانجام هستۀ مجاهدین و فرهنگ جهاد را در دورۀ کمونیستها بنیادگذاری کرد. اینگونه بود که کودتای داوود با حمایت عناصر چپگرای کمونیستی، سرانجام کشور را وارد یک مرحلۀ طولانی دیگر کرد که داوود با کودتای حسابناشدهاش در وارد کردن افغانستان به یک بیثباتی طولانی و فاجعهبار، بزرگترین تقصیر را در کارنامۀ سیاسیخودش دارد.
مبحث سوم: پیامد کودتای محمد داوود بر استقلال کشور
قبل از بررسی پیامدهای کودتای سرطان بر استقلال کشور، ناگزیریم برای اینکه مخاطبان این نوشته، در هر سطحی بتوانند از آن بهره ببرند، نگاه کوتاه مفهومی به مقولهی استقلال داشته باشیم. بهرغم این در صدد ارائۀ تعریف خاص از استقلال نیستیم، زیرا مفاهیم در علوم سیاسی بر خلاف علم حقوق، دارای ثبات نیستند و تعاریف مختلفی برای مفاهیمی چون «استقلال» وجود دارد.
از دیگر سو، مفاهیم و نظریهها همیشه در بستر تحولات واقعی و در گسترۀ زمان شکل میگیرند. با وقوع تحولات اساسی و تغییر زمان، مفاهیم و اصطلاحات نیز گرفتار دگرگونی مفهومی میشوند و گاهی نیاز به تعریف مجدد پیدا میکنند.
این تحولات و دیگرگونی مفهومی، در حوزۀ دانش سیاسی نسبت به دیگر ساحات علوم انسانی بیشتر قابل درک و رؤیت است. حداقل دو تحول بزرگ در دنیای سیاست، درونمایۀ مفاهیم و اصطلاحات ریشهدار تاریخی در حوزه علوم سیاسی را منقلب کرد و باعث شکلگیری نظریههای مهم در «اندیشۀ سیاسی» و «دانش روابط بینالملل» گردید. آن دو تحول بزرگ تاریخی عبارتند از «قرارداد وستفالیا»[22] و آغاز «جنگ سرد»[23] پس از جنگ جهانی دوم.[24]
شواهد و دلالتهای محکم تاریخی نشان میدهد که پس از «قرارداد وستفالیا» (قرن۱۷) پدیدۀ «دولتملت» شکل گرفت و مرزهای رسمی و جغرافیایی کشورها از لحاظ فیزیکی تثبیت شد و بعدها در قرن بیستم که قرن مبارزه با استعمار است، مرز جغرافیایی تبدیل به یک «خط مقدس» شد که «حضور» و یا «دستور» هر قدرت بیرونی به مثابۀ تعرض به«حیثیت جمعی» ساکنان این مرز جغرافیایی پنداشته میشد. با این وضعیت و پندار، طبعاً باید از مفهوم استقلال اینگونه برداشت میشد که «هیچنوع موجودیت نظامی بیگانه در یک کشور و یا فرد خارجی در ساحت سیاسی و اداری یک کشور، به هرعنوانی که باشد، حضور نداشته باشد.» کسانی که این نگاه سنتی و قدیمی را تاهنوز حفظ کردهاند، در نگاهشان کشور کانادا و استرالیا تا هنوز مستعمره است و استقلال خود را تاکنون نتوانستهاند کسب کنند چون ملکه و پادشاه انگلیس را ملکه و پادشاه خود میدانند، برعکس از نگاه آنان، دولت افغانستان فعلاً از استقلال کامل برخوردار است.
تحولات جنگ سرد و همزمان جهانی شدن مدرنیسم، یک اتفاق غیرقابل انکار و گریزناپذیر را بر تمام جهان تحمیل کرد که عبارت بود از پدیدۀ «جهانیشدن».
جهانی شدن همانگونه که مرزهای واقعی را از حالت نفوذناپذیری تغییر داد و کشورها را مجبور ساخت که دروازههای خود را به سوی جهان بگشایند، مرزهای «مفاهیم» و «نظریهها» را نیز با گسست مواجه ساخت. به تبع این وضعیت، مفهوم معنایی«استقلال» نیز دچار گسست گردید. با این تحول تاریخی، امروزه دولتها در عرصۀ «استقلال» نه میتوانند کاملاً آن ماهیت بسیط گذشته را حفظ کنند و نه میتوانند کاملاً از آن عدول کند. زیرا روابط اقتصادی، تکنولوژی و صنعت، فناوری ارتباطات، تجارت خارجی، همکاریهای نظامی و تعاملات سیاسی، شکل گیری همکاریهای مشترک، کشورها را در یک حالتی قرار داده است که از آن به «وابستگی متقابل»[25] یاد میشود.[26] بنابراین، در دنیای معاصر تعریف مفهوم استقلال بیشتر در دو بُعد تجلی پیدا کرده است: یکی در «حاکمیت ملی» که هر دولتی در اتخاذ تصمیمات و سیاستهای داخلی و خارجی خود مستقل باشد و از دولت دیگری تبعیت نکند و دستور نگیرد. دوم اینکه در بُعد اقتصادی برای تأمین نیازهای داخلی خود دارای «خودبسندگی» باشد. در دنیایی که روابط متقابل کشورها از حالت وابستگی یکجانبه به «وابستگی متقابل» تغییر یافته است، طبیعی است هرکشوری بر مبنای «منافع ملی» خود تصمیم میگیرد و این تصمیمها بر وضعیت کشور مقابل تأثیر خودش را میگذارد. از این رو در چنین شرایطی، کشوری میتواند با کشورهای دیگر روابط «متقابل و متقارن» یا به تعبیر دیگر روابط موازی و دو سویۀ خود را حفظ کند و در تصمیمهای متقابل بازی بُرد- بُرد را حفظ کند که در عرصۀ «توسعهی داخلی» حداقل دارای وضعیت خودبسندگی اقتصادی باشد وگرنه کشوری که بهلحاظ توسعه و اقتصاد ضعیف باشد هیچگاه توانایی چانهزنی برای بازی بُرد- بُرد را ندارد، هرچند که بهلحاظ جنگ و بیگانهستیزی در صدر کشورها قرار داشته باشد.
بررسی تجربه و شخصیت سیاسی داوود نشان میدهد که نسبت به آن چه گفتیم مطلع بوده است و او درست در زمانهای دست به کودتا زد که جهان در جنگ سرد و در چرخه جهانی شدن قرار داشت.
از مطالعات تاریخ چنین بر میآید که داوود در تلاش توسعه و پیشرفت اقتصادی افغانستان بود و آرزوی آن را داشت که طرحهای اقتصادی کلان در کشور تطبیق شود.[27] سرنوشت رهبران سیاسی نشان میدهد که موفقیت و کامیابی آنان مرهون درایت سیاسی آنان است و اشتباه در رفتار سیاسی رهبران نیکخواه را نمیتوان صرف با نیت نیک آنان توجیه کرد و بخشید. با این نگاه، پیامدهای کودتای سرطان را بر استقلال سیاسی افغانستان مورد بحث قرار میدهیم که عبارتند از:
۱. کودتای محمد داوود و نفوذ شوروی در افغانستان
سیاست اشتباه افغانستان در قبال کشور تازهتأسیس پاکستان و خصوصاً فشار و سیاست حسابناشده و غیر تخصصی حکومت صدراعظم محمد داوود در باب مسالۀ پشتونستان، کلاً کشورهای اروپایی و آمریکا را به صورت غیرمستقیم در برابر افغانستان قرار داد. براساس شرایط سیاسی حاکم در فضای بینالمللی آن روز، دنیای غرب، در تقابل میان افغانستان و پاکستان، برآن شد که پاکستان را بر افغانستان ترجیح بدهد. این درحالی بود که منطق سیاسی نشان میداد که افغانستان از ناحیۀ مطرح کردن مسالۀ پشتونستان هیچ سود سیاسی را در کوتاهمدت و بلندمدت به دست آورده نمیتواند.
با این وضعیت، دولت افغانستان به صورت ناخواسته توسط اشتباه سیاسی خود در قبال پاکستان، ناگزیر به دولت شوروی متمایل شد و از آن تسلیحات نظامی خریداری کرد. بعد در یک ناگزیری دیگر نیروهای جوان را برای فراگیری آموزش فن استفاده از این تجهیزات نظامی، به روسیه فرستاد.[28] چنین شد که تا زمان وقوع کودتای داوود در سال ۱۳۵۲، تقریباً تمام ساختارِ اردو و ادارۀ افغانستان را نیروهای جوان با اندیشههای چپِ مرتبط به خط فکری مسکو پر کرده بودند. این نیروها در حد و جایگاه فکری و فرصتهای لازم رسیده بودند که از شخصیت محمد داوودِ مسلمان اما همسو با مسکو، بهعنوان یک سکوی پرش برای به دست گرفتن تدریجی تمام قدرت سیاسی افغانستان بهره گیرند.
داوود در آغاز تشکیل نظام و دولت جدید، هرگز نمیتوانست به راحتی متحدان چپگرای خود را از ساختار دولت حذف کند و حتا حذف آنان را در راستای تحکیم روابط سیاسی دولت جدیداش با قدرت شرق، در تضاد میدانست. به همین سبب بود که در سالهای بعد وقتی که داوود از رشد و قدرتگیری این گروهها احساس خطر کرد در قبال مهار آنان با رهبر دولت شوروی مشوره کرد[29]، ولی دیر شده بود و شوروی را عملاً در برابر گزینش میان داوود و رقبای کمونیستاش قرار داده بودند.
در بررسی تحولات آن دوره به این نتیجه میرسیم که موفقیت کودتای داوود توسط همکاری نیروهای چپگرای پرچم در اردو و پلیس، به گروههای کمونیستی افغانستان اعتمادبهنفس بزرگی خلق کرد و کمونیستها در دامن دولت داوود، آن قدر رشد کردند و بزرگ شدند که سرانجام خود داوود را نیز سرنگون کردند و با تأسیس نظام کمونیستی در افغانستان، استقلال کشور را کاملاً در اختیار شوروی قرار دادند و افغانستان را میدان جنگ دو ابرقدرت جهانی قرار دادند. اگر محمد داوود زمینۀ قدرتگیری طرفداران مسکو را با انجام کودتای بدفرجام خود مهیا نمیکرد، احتمال داشت که افغانستان مانند جنگهای جهانی اول و دوم، این بار از گزند جنگ سرد میان دو ابر قدرت جهانی نیز تا حدودی بدون آسیب و گزند باقی بماند.
۲. کودتای داوود و دستیابی پاکستان به جذب نیروهای مخالف
در تقابل سیاسیای که در تاریخ معاصر افغانستان میان پاکستان و افغانستان وجود داشته است، دولت پاکستان همیشه با استفاده از مخالفان دولت مرکزی افغانستان، به نبرد با افغانستان آمده است. پس از کودتای داوود برای نخستین بار دولت پاکستان یک گام اساسی بهجلو گذاشت و موفق شد که مخالفان دولت کابل را این بار با آموزش نظامی در خاک پاکستان بهعنوان یک نیروی منسجم علیه دولت مرکزی افغانستان علناً تربیه و تجهیز کند. از آن زمان تاکنون هیچ نظام سیاسی در افغانستان پایدار نمانده و هربار که ریشه گرفته است، دولت پاکستان با استفاده از همین نیروی تربیتشدۀ افغانی، آن نظام را از ریشه برکنده و یک نفس راحت برای ادامۀ حیات خود کشیده است.
دولت پاکستان از همان زمانیکه ارتش افغانستان توسط تسلیحات شوروی تجهیز شد، همیشه یک نگرانی بزرگ را با خود داشت ولی با استفاده از مجاهدین افغانستان و تربیت آنان توسط ارتش و استخبارات خود، سرانجام توانست دولت کابل را با ارتش و تسلیحاتاش یکجا به طور کامل نابود کند.
پس از فروپاشی دولت مجاهدین، دولت پاکستان باز هم با استفاده از نیروهای اسلامگرا، نگذاشت که دولت برآمده از توافقات داخلی و بین المللی بن (۲۰۰۱) در افغانستان ریشه گیرد.
با نگاه به تاریخ گذشته، این نکته بهخوبی قابل درک است که سیاست قومی پشتونخواهی و پشتونستانخواهی مفرط داوود، باعث ایجاد یک تنش تاریخی میان افغانستان و پاکستان شد.[30] او در دوران صدارت و ریاست جمهوریاش با یک حس عاطفی و بدون آیندهنگری سیاسی، پاکستان را بیشتر نگران دخالتها و ادعاهای افغانستان در مورد پشتونستان کرد.[31] پس از آنکه نیروهای اسلامگرا توسط سیاستهای ناسنجیده توسط دولت داوود، به پاکستان پناهنده شدند، پاکستان از آیندهنگری استفاده کرد و به این مجاهدینی که فیسبیلالله با دولت کابل عزم جهاد را داشتند، بهعنوان یک هدیۀ الهی نگریست و آنان را تاکنون حفظ کرد. اگرچند که این نیروها و دیگر نیروهای اسلامگرای پس از آنان، در دوستی با پاکستان همیشه فاقد یک نگاه راهبردی بودهاند ولی مقصر اصلی شخص محمد داوود است که بهعنوان یک رهبر سیاسی با تجربه، نخواست و یا نتوانست اوضاع را طوری مدیریت کند که فرصت هرگونه سوءاستفادۀ پاکستان را از نیروهای نیابتی در داخل افغانستان سلب کند. همیشه در داخل کشورها یک مجموعه افراد فعال ولی بدون فکر راهبردی هستند، اما این دولتها هستند که بهعنوان یک خِرد فعال و آگاه، اوضاع را باید طوری مدیریت کنند که فرصت برای سوءاستفاده کشورهای رقیب فراهم نشود.
۳. لغزش افغانستان بهسوی غرب و سقوط توسط شرق
تحولات و تاریخ سرنگونی نظامهای سیاسی در افغانستان نشان داده است که زمامداران افغانستان، زمانی متوجه قضایا شدهاند و ناگزیر شیوه اصلاحات سیاسی را پیشه کردهاند که کاملاً در سراشیبی سقوط قرار گرفتهاند. در چنین وضعیتی، دو واقعیت تلخ روی داده است؛ نخست اینکه، نیروهای رقیب با مشاهدۀ سراشیبی دولت مرکزی، به جای اصلاحات و مشارکت در قدرت، بیشتر برای تصاحب کل قدرت سیاسی انگیزه و هیجان مضاعف پیدا کردهاند. دوم اینکه، با عرض اندام نیروی رقیب و موازی با دولت مرکزی، کشورهای منطقه و جهان نیز وارد بازی دوگانه با دولت مرکزی افغانستان شدهاند. این دو واقعیت بهعنوان عوامل مهم بازی، همیشه در تاریخ معاصر افغانستان وجود داشتهاند.
داوود نیز زمانی متوجه اوضاع و اشتباه خود شد که چپیها کاملاً او را احاطه کرده بودند و از سوی دیگر اسلامگراها نیز به دشمن آشتیناپذیر او تبدیل شده بودند.[32] داوود پس از آنکه متوجه وضعیت شد، دو اقدام اساسی کرد؛ نخست اینکه از نیروهای چپ داخلی و وابستگی به شوروی کناره گرفت و به سمت دنیای غرب و لیبرال رو آورد. دوم اینکه به دلجویی از نیروهای اسلامگرا، در داخل افغانستان پرداخت و تلاش کرد که از طریق بهبود روابط سیاسی با پاکستان، هستۀ شکلگیری نیروهای اسلامگرای افغانی پناهنده در پاکستان را منحل کند، ولی چنانچه گفتم، اشتباهات گذشتۀ داوود شرایط را طوری پیش آورده بود که پاکستان بهخوبی میتوانست سیاست دوگانه را با دولت کابل و حلقه اولیۀ مجاهدین در پاکستان پیش بگیرد. به گفتۀ محمد آصف آهنگ، داوود حدود ۳۰سال بهخاطر پشتونستان، دشمنی با پاکستان را در صدر برنامههایش قرار داده بود و ایجاد روابط مجدد و دوستی با پاکستان به این سادگیها ممکن نبود.[33]
درحالیکه داوود بر گسترش سیاست خارجی خود به سمت دنیای غرب مشغول بود و امیدواریهای حاصل از آن، او را به استحکام دولت کابل اطمینان بخشیده بود، ولی تاریخ گواه بود که پاکستان با نیروهای اسلامگرای مخالف او و در طرف دیگر دولت شوروی با نیروهای چپگرای مخالف داوود، هرکدام به سرنگونی دولت جمهوری و تصاحب قدرت سیاسی، تلاش و برنامهریزی داشتند. سرانجام در حالیکه داوود رو به غرب داشت، شوروی او را از پشت بر زمین افکند و سرنگون ساخت.
با این نگاه یکی از پیامدهای تلخ کودتای سرطان این است که با این کودتا سیاست خارجی چندجانبه و تا حدودی استراتژی بیطرفانۀ افغانستان در دورۀ جنگهای جهانی و جنگ سرد میان دو قطب شرق و غرب، از بین رفت. تمایل و لغزشهای جدی سیاست خارجی داوود در در میان دو رقیب شرق و غرب، استقلال سیاسی افغانستان را با خطر جدی مواجه ساخت و سرانجام افغانستان را در دامن شرق سقوط داد. اینگونه شد که دو قدرت رقیب روسیه و آمریکا تا هماکنون در میدان افغانستان از همدیگر انتقام میگیرند و استقلال سیاسی افغانستان در طی نیم قرن اخیر دیگر بازسازی نشده است.
نتیجهگیری و چشمانداز
با بررسی کودتای داوود و تبعات آن کودتا، به این نتیجه میرسیم که راهکار اصلاحات تدریجی برای افغانستان در قالب نظام مشروطیت، بهترین مکانیسم برای توسعۀ فرهنگ سیاسی و حفظ استقلال سیاسی و نظم داخلی افغانستان بوده است. داوود بدون توجه به پیامدهای منفی کودتا، نظم سنتی افغانستان را با یک گسست بزرگ مواجه ساخت. وی ناخواسته بستر اجتماعی افغانستان را به مثابۀ خاستگاه دو ایدئولوژی اسلامی و کمونیستی مساعد ساخت و افغانستان را میدان نبرد شرق و غرب قرار داد.
در یک نگاه کلان میتوان گفت که «انقطاع دموکراسی مشروطه» و «گسست استقلال افغانستان» دو پیامد بزرگ کودتای بدفرجام داوود است که هرکدام تبعات متعددی را برای افغانستان به بار آوردهاند. به عبارت دیگر، کودتای سرطان در عرصۀ فرهنگ و استقلال سیاسی کشور دارای پیامد مثبت نبوده است.
در چشمانداز حوادث امروز نیز، وضعیت ژئوپلیتیک افغانستان و سیاستهای منطقهای هرکدام بیانگر این است که تغییر میدان جنگ از افغانستان به اوکراین در شرق اوراسیا، یک امر موقتی است.
بررسی دقیق سیاستهای جهانی و منطقه نشان میدهد که بازگشایی یک معبر جدید جنگ از خاک افغانستان در ورای مرزهای آسیای مرکزی در آیندۀ نهچندان دور بسیار محتمل است. ادامۀ سیاستهای پاکستان در قبال افغانستان و همچنین حضور نیروهای تندرو اسلامی در منطقه، دورنمای دوام جنگ و منازعه را در خاک افغانستان بسیار طولانی مدت نشان میدهد.
با این وضعیت، کودتای داوود و ناتوانی او در مدیریت صحیح نظام جمهوری، ناخواسته استقلال افغانستان را با چنان گسستی مواجه ساخت که تا بازسازی دوبارۀ آن، زمان و مصایب زیادی را باید تحمل کرد.
منابع:
English sources
- Morlino, Leonardo (2017). Political science: a global perspective. Berg-Schlosser, Dirk., Badie, Bertrand. London, England. ISBN 978-1-5264-1303-1.
- New York Times, July 18, 1973, “Afghan King Overthrown; A Republic Is Proclaimed” https://www.nytimes.com/1973/07/18/archives/
- Abdullah Qazi, (2001)” Biography of Sardar Mohammad Daoud Khan”:
https://www.afghan-web.com/biographies/biography-of-sardar-
mohammad-daoud-khan/
- Arwin Rahi (2020)” Remembering President Daoud’s Coup: Lessons for Afghanistan’s Future”: https://thediplomat.com/2020/07/remembering-resident-daouds-coup-lessons-for-afghanistans-future/
کتب و مجلات فارسی
- آهنگ، محمد آصف (۱۳۹۹) «تاریخ افغانستان؛ یادداشتها و برداشتها»، انتشارات نشر واژه، کابل.
- فرهنگ، محمد صدیق(۱۳۹۴) «افغانستان در پنج قرن اخیر»، انتشارات بینالمللی سرور سعادت، کابل.
- عالم، عبدالرحمن(۱۳۷۳) «بنیادهای علم سیاست»، تهران، نشرنی.
- عالم، عبدالرحمن(۱۳۹۲) تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج 1، تهران، انتشارات وزارت امورخارجه.
- سعیدی راد، آرش؛ عطار، سعید؛ ثانی آبادی، الهام(۱۳۹۷) تحلیل نهادی دولتهای ورشکسته در خاورمیانه، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال بیستویکم، شماره مسلسل۸۰.
- طنین، ظاهر(۱۳۸۳) «افغانستان در قرن بیستم» نشر عرفان، تهران.
- سیستانی، محمد اعظم(۲۰۰۰) «مقدمهای بر کودتای ثور و پیامدهای آن در افغانستان»، دارالنشر افغانستان، سویدن.
- آنتونی آرنولد(۱۹۸۱) «افغانستان، دورنمای تهاجم شوروی» مطبعه هوور.
- غوث، صمد(۱۹۸۸) «سقوط افغانستان»، انتشارات مؤسسه پرگامون بریسی، نسخه الکترونیک.
- مولر، کلاوس ( ۱۳۸۴) «حاکمیت، دموکراسی و سیاست جهانی در دوران جهانی شدن» ترجمه لطفعلی سمینو، نشر اختران، تهران
- سیستانی، محمد اعظم (۲۰۱۹) «پشتونستان و زخم ناسور خط دیورند»، نسخه دیجیتالی، انتشارات افغان جرمن آنلاین.
- حسینی، سیدآصف، (۱۳۹۸) «جامعهشناسی جنگ و صلح»، فصلنامه علمی تخصصی اندیشه معاصر، سال چهارم، شماره پانزدهم، کابل، انتشارات بنیاد اندیشه.
سایتهای فارسی
- سایت بیبیسی(۱۳۸۷) «نگاهی به زندگی داوود خان»:
https://www.bbc.com/persian/afghanistan/2009/03/090317_ram_daud_khan.amp
- جلالی، ذاکر (۱۳۹۰) «کودتای ۲۶ سرطان و اشتباهات بعدی داوود خان»، سایت جاویدان:
https://jawedan.com/1390/6002/
رفرنسهای متن
[1] – محمد آصف آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۴۱۵
[2] – محمد صدیق فرهنگ، ۱۳۹۴، ص ۷۹۲
[3] – محمد صدیق فرهنگ، ۱۳۹۴، ص۷۹۳.
[4] – محمد آصف آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۴۱۸.
[5] – https://www.nytimes.com/1973/07/18/archives/
[6] – محمد صدیق فرهنگ، ۱۳۹۲، ص ۷۹۵.
[7] Morlino, Leonardo,2017, pp. 64–74.
[8]– عبدالرحمن عالم، ۱۳۷۳، ص ۱۷
[9] – حضرت علی خلیفه چهارم اسلام(ع): لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِيرٍ بَرٍّ أَو فاجِرٍ؛ هر جامعهاى نیاز به حاكم و فرمانروا دارد، چه نیكوكار و چه بدکار. نهجالبلاغه، خطبه ۴۰.
[10] – عالم، عبدالرحمان، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۲۴۶
[11] – محمد آصف آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۴۲۰.
[12] – Arwin Rahi,2020, sight: Diplomat.
[13] – ظاهر طنین، ۱۳۸۳، ص ۱۹۶.
[14] – محمد ظاهرشاه، آخرین پادشاه افغانستان: «تا زمانی که من به خاطر دارم، حرکتهایی که صورت گرفته، حرکتهای نبودند که سبب از همپاشی گردیده باشد. غیر از این که یک حادثه پیش آمد و کودتا از طرف کسانی شد که کسی انتظارش را نداشت، در غیاب من شد. اصولا معلوم نیست که طرز دید وسیعی که ما در دو دهه اخیر داشتیم، این سبب جریانهای بدبختی شد.» (افغانستان در قرن بیستم، ظاهر طنین، ص ۱۷۱)
[15] – محمد اعظم سیستانی،۲۰۰۰ ، ص ۵۸.
[16] – محمد اعظم سیستانی، همان، ص۵۹.
[17] – محمد آصف آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۴۴۰.
[18] – سیدآصف حسینی،۱۳۹۸، ص۷۸
[19] – آنتونی آرنولد، ۱۹۸۱، ص۶۰
[20] – صمد غوث، ۱۹۸۸، ص ۲۰۸
[21] – محمد صدیق فرهنگ، ۱۳۹۴، ص۸۰۸
[22] – قرارداد وستفالیا، پیماننامهای است که پس از پایان جنگهای سیسالۀ مذهبی در اروپا (۱۶۴۸-۱۶۱۸) میان کشورهای اروپایی در(۱۶۴۸) منعقد شد. در این پیمان، همه کشورهای اروپایی، به جز بریتانیا و لهستان شرکت داشتند.
حقوق برابر و یکسان کشورها بهعنوان واحدهای مستقل، عدم دخالت در تعیین سرنوشت و امور داخلی یکدیگر، اساسیترین ارکان این قرارداد جمعی را تشکیل میدادند.
[23] – جنگ سرد به دورهای از رقابت و تنش سیاسی و نظامی میان بلوک شرق به رهبری شوروی و بلوک غرب به رهبری آمریکا گفته میشود که پس از ۱۹۴۷ آغاز و تا زمان فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ ادامه یافت.
در این دوره به طور مستقیم میان شوروی و آمریکا جنگ نظامی صورت نگرفت اما منجر به جنگهای خونین و نیابتی در میان شماری از کشورهای همپیمان آمریکا و شوروی گردید. جنگ افغانستان و ویتنام نمونههای از آن است.
[24] – جنگ جهانی دوم بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به وقوع پیوست که بیشتر کشورهای جهان از جمله قدرتهای بزرگ جهانی در آن شرکت داشتند. این جنگ با شکست آلمان خاتمه یافت و پس از آن، شوروی و آمریکا به عنوان دو ابرقدرت جهانی ولی رقیب هم، سر برآوردند.
[25] – Interdependence
[26] – کلاوس مولر، ۱۳۸۴، ص ۷۹
[27] – شماری از شاهراههای عمدۀ افغانستان، چندین کارخانۀ تولیدی، از جمله برخی از نیروگاههای برق آبی افغانستان براساس برنامههای اقتصادی دوره صدارت داوود ساخته شدهاند. فاروق انصاری، ۱۳۸۷، بیبیسی.
[28] – محمد صدیق فرهنگ، ۱۳۹۴، ص۶۹۱
[29] – صمد غوث، ۱۹۸۸، ص ۱۷۷
[30] – محمد اعظم سیستانی، ۲۰۱۹، ص ۲۲
[31] – Abdullah Qazi, 2001, sight:afghan-web
[32] – ذاکر جلالی،۱۳۹۰، سایت جاویدان
[33] – محمد آصف آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۴۳۶.