تحلیل

خاورمیانه بدون قطب: نظم فروپاشیده، ساختار نامتمرکز

تحلیل‌های سطحی معمولا بر منازعه به‌مثابه رقابت برای برتری تاکید دارند، اما در مورد ایران و اسراییل، وضعیت متفاوت است: هیچ‌کدام توان، افق یا مشروعیت یک پیروزی قاطع را ندارند. اسراییل درگیر با بحران عمیق داخلی، از ناکامی در غزه و فشارهای بین‌المللی به شدت آسیب‌پذیر شده و ایران نیز گرفتار در محاصرهٔ اقتصادی، نارضایتی اجتماعی و فرسایش مشروعیت درونی است

تا دو دههٔ پیش، ژیوپلیتیک منطقه‌ای بر محور چند قطب دولت‌محور می‌چرخید: ایران، ترکیه، مصر و عربستان. این کشورها با همه‌ٔ رقابت‌ها، ساختار رقابت‌پذیر داشتند، امروز اما با فروپاشی مرزهای مشروعیت، اقتدار و پاسخ‌گویی دولت‌ها، منطقه به سوی نوعی بی‌مرکزی ساختاری حرکت کرده است.

در چنین شرایطی، درگیری ایران و اسراییل نه رقابت دو دولت مقتدر، بل نشانه‌ای از خلای مرکزیت و ازهم‌گسیختگی نظم منطقه‌ای است؛ درگیری‌ای که بیش از آن‌که ریشه در اراده داشته باشد، حاصل بی‌نظمی ساختاری و افت قدرت مهار است.

جنگ برای بقا، نه پیروزی

تحلیل‌های سطحی معمولا بر منازعه به‌مثابه رقابت برای برتری تاکید دارند، اما در مورد ایران و اسراییل، وضعیت متفاوت است: هیچ‌کدام توان، افق یا مشروعیت یک پیروزی قاطع را ندارند. اسراییل درگیر با بحران عمیق داخلی، از ناکامی در غزه و فشارهای بین‌المللی به شدت آسیب‌پذیر شده و ایران نیز گرفتار در محاصرهٔ اقتصادی، نارضایتی اجتماعی و فرسایش مشروعیت درونی است.

در این میان، هدف واقعی دو طرف، صرفا تداوم استراتژیک بقا است، نه تسلط یا حذف طرف مقابل. اسراییل به دنبال بازسازی بازدارندگی فروریخته و ایران در تلاش است حضور منطقه‌ای خود را برای مصرف داخلی و منطقه‌ای حفظ کند.

بازیگران غیردولتی

در این منازعه، دیگر تنها دولت‌ها بازیگر اصلی نیستند. شبکه‌ای از نیروهای غیردولتی -از حزب‌الله گرفته تا انصارالله و گروه‌های عراقی- در صحنه حضور دارند. اما برخلاف درک قدیمی از “نیابت”، بسیاری از این نیروها هویت، دستور کار و استقلال نسبی خود را دارند. آن‌ها نه فقط ابزار، بل بخشی از واقعیت جدید امنیتی‌اند.

امنیت منطقه‌ای از دست دولت‌ها خارج شده و وارد مرحله‌ای شده که شبکه‌های ایدیولوژیک، فرقه‌ای یا محلی جایگزین منطق امنیت ملی سنتی شده‌اند. این جانشینیِ تدریجی اما ریشه‌دار، پیامدهایی فراتر از جنگ جاری دارد و ساختار آینده‌ٔ خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد.

زوال بازدارندگی

منطق بازدارندگی کلاسیک -بر پایه شفافیت تهدید و مرکزیت تصمیم‌گیری- در این درگیری به‌وضوح ناکارآمد شده. حملات اسراییل به اهداف منتسب به ایران، پاسخ‌های غیرمستقیم ایران و اقدامات گروه‌های شبه‌نظامی، همه در چارچوبی از ابهام، انکارپذیری و پراکندگی تصمیم‌سازی صورت می‌گیرند. در چنین فضایی، بازدارندگی دیگر بر پایه عقلانیت قابل محاسبه نیست؛ بل منطقه وارد وضعیتی از «بی‌نظمی انفجاری» (explosive disorder) شده است؛ جایی‌که هر حادثه‌ٔ محدود می‌تواند به زنجیره‌ای از واکنش‌های تصادفی، غیرقابل مهار و فزاینده بدل شود.

بحران مشروعیت بین‌المللی

شاید مهم‌ترین پیامد این درگیری، نه در سطح خاورمیانه، بل در سطح جهانی قابل مشاهده باشد. آمریکا، اروپا، چین و روسیه، همگی یا دچار سردرگمی‌اند یا درگیر ملاحظات داخلی و رقابت‌های ژیواستراتژیک. هیچ‌کدام ابزار یا اراده‌ٔ بازسازی نظم منطقه‌ای را ندارند.

در چنین شرایطی، جنگ ایران و اسراییل تبدیل به نمادی از جهان واگرا شده؛ جهانی که دیگر مراکز قدرت بین‌المللی توان مداخله موثر ندارند و بحران‌ها از پیرامون به مرکز سرازیر می‌شوند. خاورمیانه، به‌جای بخشی از نظم جهانی، به منطقه‌ای تبدیل شده که مشروعیت نظم جهانی را به چالش می‌کشد.

سوالی فراتر از پیروزی یا شکست

پرسش اصلی درباره‌ٔ تقابل ایران و اسراییل این نیست که کدام ‌یک پیروز خواهد شد؛ زیرا اصولا هیچ‌کدام پیروزی قطعی را نمی‌جویند یا نمی‌توانند به دست آورند. پرسش اساسی این است: در پایان این درگیری‌ها، آیا چیزی از نظم منطقه‌ای و جهانی برای بازسازی باقی خواهد ماند؟

این جنگ، جنگی بی‌افق است، در منطقه‌ای بی‌مرکز، در جهانی بی‌کنترول و همین، خطرناک‌ترین جنبه‌ٔ آن است.

تحلیل روز/ دکتور کریمی

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا