اشاره: ویدا ساغری یکی از زنان فعال افغانستان است. از کار رسانهای، مدنی تا دفاع از حقوق زنان را در کارنامه خود دارد. او صریح، نترس، جنجالی، جسور و تند و بیپرواست. در سخنان و مواضع خود، ملاحظۀ هیچ کسی را ندارد. او در این مصاحبه نیز سخنان تندی دارد. ویدا در آخرین اعتراض نمادیناش و در رد حجاب اجباری و یا به گفته خودش حجاب عربی، چادری را آتش زد. روزنامه راه مدنیت، گفتگویی با او انجام داده که در اینجا میخوانید:
تصورتان از روزهای سقوط کابل و افغانستان چیست؟
بستگی به این دارد که چقدر از اوضاع کلی، روابط قدرتهای ذیربط و بازیهای سیاسی باخبر باشید. ما چند زن که به جز از من همه اراکین دولتی، وکلای پارلمان و فعالان سیاسی بودند هر ماه جمع میشدیم و روی چگونگی وضعیت و چه پیش خواهد آمد یا چه باید کرد، حرف میزدیم. یکسال مانده به سقوط رسمی جمهوری اسلامی، خانه یکی از زنان قدرتمند دولتی با چند تن از وکلای پارلمان دعوت شدم. بعد از مباحث گنگ و گاهی غرق در روزمرگیهای کارهای دولتی و گلایههای پیش پا افتاده، من چون همیشه اعتراضام بر دولتیها این بود که رابطۀ بسیار گسسته و منفی با مردم دارند و روی این باید کار کنند، از من خواهش کردند دعوت رسانهیی صمیمانۀ راهاندازی کنم تا گروه بزرگی بتوانند با هم به بهانه احوالپرسی و دیدار از نزدیک حرف بزنند. چون فضا را دشمن برده بود زیر پردۀ چند لایه تبلیغات سوء و تروریستی، این درخواست را رد کردم؛ چون آنچه آن زمان من میفهمیدم دگر دیر شده بود. برنامه آمریکاییها در حمایت از دولت ختم و آپشن دوم کلید خورده بود که همانا چیدن میز قطر تا پیروزی آن بود. لکچر مفصلی از درآمدهای سیاسی و عواقب قریب به وقوع آن به مهمانان دادم و حتا خواهش کردم که اگر بتوانند در کنار بستن رخت خود به چند آدم در معرض خطر دیگر نیز اطلاعرسانی کنند، کار انسانی خواهد داشت.
دو ماه بعد از آن نشست، شانزده همسنگرم ترور شدند و خودم تا آستانۀ مرگ رفتم که مجبور شدم به خانه امن بروم و از آنجا به بلخ مصروف زندگی پنهانی شدم. طی این مدت گروههای زنان و مردان در معرض خطر را اطلاعرسانی کردم که غافل از سقوط نبوده و حداقل ویزۀ پاکستان را بر پاسپورتهایشان بگیرند. دو ماه بعد از خروج من از کابل به سوی هند، حکومت سقوط کرد.
بنابراین سقوط کابل در چند روز اتفاق نیفتاد. درست زمانی که آمریکا شروع به مذاکره با طالبان کردند، جمع شدن گلم دموکراسی با جمهوری اسلامیاش شروع شد.
بحث خواستههای دولت آمریکا در این مورد و نقش آن در فروپاشی هم قابل تامل است، اما این یکطرف مساله است، نقش دولت افغانستان را چگونه میدانید در این مورد؟ خصوصا اینکه تا روزهای اخیر دم از دفاع و امثال اینها میزدند. شرایط طوری آمد که مردم همه غافلگیر شده بودند.
اگر میگذاشتند دولتی شکل بگیرد حتما نقشی هم میتوانست بازی کند. دولت کرزی فقط نقش رابط بین جامعۀ جهانی و سرمایه در افغانستان را بازی کرد. وقت دولت غنی هم فقط مصروف پاکسازی جزایر قدرت، کشمکشهای باجطلبانۀ ملکها در کوشه گوشۀ مملکت گذشت نه ساختن یک اداره و حکومت خالص و تقسیمناپذیر. چنانچه کل کرسیها به سرپرستی داده شد و در برابر هر وزارت هم، یک کمیسیون مستقل ساخته شد. حکومت غنی خالص نبود. افغانستان بین مجاهدین، طالبان، داعش و آمریکاییها تقسیم شده بود. نماینده هر کشور در کابینه جا داشت. استخبارات سفارتخانهها پارلمان را در دست داشتند. اکثر رسانهها مستقیما از ناتو معاش میگرفتند تا در فروپاشی نظام پیکار کنند. دو میلیون آیدی جعلی برای انتشار نا امنی و رعب بین مردم در فضای مجازی ساخته شده بود. آنقدر ناتو علیه دولت با استفاده از بیخبری و پریشانی مردم سود برد که دگر دولت نیز رحمی بر مردم و آیندهاش نکرد. فروپاشی نظام یک پروژۀ طرحریزیشده از قبل بود و کل این برنامه دقیق و مطابق زمان تعیینشده اجرا شد. البته مردم بوی تکرار بدبختیهای دهۀ نود را از سال۲۰۱۴ شنیده بودند و شروع به مهاجرتهای بیامان کردند.
اینکه ممکن است کشورهای غربی در این مورد نقش داشته باشند هم سوالی است، اما همین کشورها میلیاردها دالر برای پیشرفت افغانستان خصوصا به لحاظ فکری، آموزشی، تحصیلی و دولتسازی و … هزینه کردند، خیلی هم قربانی دادند، این بعد دیگری است که نمیتوان آن را نادیده گرفت، اما ما در مقابل این همه هزینهها چه کردیم؟ آیا توانستیم از این فرصتهای بزرگ استفاده درست داشته باشیم؟
برعکس، من فکر میکنم و فراتر از گمانهزنی، تمامی این سالها غربیها مصروف چاقکردن افراطیت، تولید طلبه، شکوفایی مدرسه و کمیت مسجد بودند. در برابر هر مکتب، ده مدرسه دینی و در هر شهرک، ده مسجد ساخته میشد، در حالیکه از محیط مدرن و انسانی مثل پارک، کودکستان، تشناب شهری و جاده برای وصل ساختن روستاها با شهر خبری نبود. هیچ مدرسۀ دینی را نشنیدید که ویران، تخریب یا سوزانده شود. در مقابل هر روز خبر از آتش زدن مکتب، پل و حمله به دانشگاه و محصل بود. کی پول این همه تضاد و چریک علیه برنامههای ترقیخواهانه و دموکراسیخواهانه را میداد؟
در بیست سال گذشته پنجصدهزار انسان ملکی و نظامی کشته شدند. این مرگها مصرف داشت. در کنار مصرف کشتار، فقط متوجه نیروی کار متخصص بودند. از سال۲۰۱۴ به بعد سهمیلیون افغان مهاجرت کردند که همه جوان و تحصیلیافته بودند. تحلیل این مهاجرت جز فضای مسموم و جنگی که ناتو در افغانستان شکل داده بود چی میتواند باشد؟
بیست سال گذشته غربیها میلیونها دالر خرج کردند تا از مجاهدین به عنوان کمیشنکاران سیاسی بین طالبان، داعش و دولت سود ببرند. غرب چهل سال، طالبان را در کوهها با اسلحه و پول زنده نگه داشتند. مناطق هلمند، فراه و بادغیس همیشه با مصارف هنگفت غربی در چنگ طالبان نگه داشته شد تا از زمینهای کشت تریاک و معادن در حال استخراج یورانیوم و … مواظبت امنیتی کنند. در برنامههای ساخت روابط دولت- ملت، قانون ساسی، انتخابات عادلانه و شفاف همیشه سنگاندازی و دخالت آشکارا کردند و هیچ گاهی نگذاشتند مردم امنیت و دولت را استقرار ببخشند. در حالیکه یکصد هزار نیروی مسلح ناتو را این خاک عملا تحمل میکرد که پنجاه درصد این تامینات مالی را خرج میکردند.
از نگاه تخنیکی پول از مجاری قابل اعتماد خودشان تحت نام پروژههای مختلف به افغانستان جاری میگشت و دولت هیچ دخل و تصرفی و مردم هم هیچ گونه آگاهی از مقدار و چگونگی مصرف آن نداشتند.
در بیست سال گذشته افغانستان هیچ گونه چانسی برای استفاده مناسب از پولهای واریزشده نداشت. چون توسط غربیها بازارهای مافیایی پروژهداری که با فساد اداری، پولشویی و گزینشهای مخصوص رازداریهای مالی و عملیاتی محاط شده بود.
این ممکن است یک دیدگاه از سوی شما باشد. البته که وجود فساد را نمیتوان نادیده گرفت، اما اکثر دولتمردان، مسوولان بلندپایه و اعضای فامیل آنان در فسادهای سنگین مالی و اختلاس دست داشتند، از پروژههای مردمی و دولتی تا مالیات مردم و مخابرات و …. اینها که کار کشورهای غربی نبوده است. در مورد حمایت از گروههای تروریستی پای دولتهای منطقه مثل روسیه و ایران نیز گهگاهی در گزارشهای رسانهها و ادارات امنیتی افغانستان دیده میشد. آیا درست است عامل همه مشکلات را از سوی کشورهای غربی دانست؟
این دیدگاه نیست، به اساس چشمدیدها و اطلاعات است. دولتمردان و صاحبان پروژهها و اکثر مسوولان رسانهها مگر غیر از دوستان، پاسپورتداران و افراد قابل اعتماد غربیها بودند؟ ما چند درصد زنان و مردان بومی و صادق را در سیستم دمکراتیک غربی سراغ داریم که برای آنها فرصت کار و چانس پیشرفت داده شده باشند؟
اینکه بیست و هفت گروه استخباراتی آسیای میانه هم تحریک به فعالیت در خاک افغانستان شدند هم دلیل آن حضور رسمی ناتو در افغانستان بود. ناتو افغانستان را تبدیل به میدان معاملات استخباراتی و عملیات نظامی کشورهای مختلف ساخت.
به همان اندازه هزاران نهادهای مدنی برای حقوق زن، حقوق بشر و رسانههای بیشماری نیز بودند که مورد حمایت ناتو و یا نهادهای غربی نبودند، هزاران دانشگاه و میلیونها تحصیلکرده و میلیونها شاگرد مکتب و … داشتیم. با این حال ما خودمان چرا در مقابل رشد افراطیت کاری نتوانستیم؟ چرا ما به لحاظ فکری، انسجام و کاری هدفمندانه و استراتیژیک در مقابل گروههای افراطی و فکر طالبانی باختیم؟ چرا ما نتوانستیم در میان تودهها و مردم کار کنیم؟
مقدار رشد مکتبیها و دانشگاهیها بهمراتب در مقابل رشد مدرسهییها و مسجدیها پایین بود. ما از سیوسه ولایت فقط ده ولایت داشتیم که مکتب و دانشگاه در آن میتوانست باز باشد و در میان خون و آتش اسلحۀ گرم و مغزهای افراطی صادرشده از پشاور و سعودی فعالیت کنند. بقیه بیستوسه ولایت در چنگال افراطیون مذهبی قرار داده شده بود که با پولهای گزاف مصروف تولید طلبه و جهادی بودند. قانون اساسی را عمدا درگیر شریعت و دموکراسی پایهگذاری کردند تا هیچ گاهی یخن دموکراسی از چنگال شرع رها نشود و نتواند پایههای یک جامعۀ پابند به مدنیت و اصول آن را بسازد که عبارت از حقوق بشر، آزادیهای فردی و اجتماعی و آزادی بیان بود.
دقیقا مساله اصلی همین است. پرسش هم همین جاست که در مقابل این همه نهاد مدنی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، چه شد دموکراسی و مدنیت باخت؟ آیا ما واقعا و به شکلی که لازم بود برای دموکراسی و مدنیت و نهادنیهشدن ارزشهای انسانی درست و صادق بودیم؟ آیا نگاه ما به این روند واقعا بر اساس یک فکر جامع بود؟ فکر نمیکنید که در اکثر موارد سطحی و پروژهای عمل کردیم؟
محافظهکاران حمایت میشدند. ملت را دوطرفه رشد میدادند. هم به طیف سیکولار و دموکرات انگیزه کار و تلاش میدادند و هم از طیف متضاد آن حمایت، حفاظت و پشتیبانی واقعی میکردند. عملا در صورت کوچکترین حرکت بیشفعال طیفهای مترقی شروع به تخریب، ترور شخصیت سیستماتیک و حذف آنان میکردند.
ملای افغانی حامی جهانی دارد. برخی کشورهای قدرتمند غربی در زیر چتر ناتو با کل امکانات خود پشتاش ایستاده. از چهلسال به این طرف نفع خود را در زندهماندن این طیف میبینند. اینها نیروی ارزان در میدان جنگ اقتصادی آنان است. این طیف با کمترین هزینه که بستن در مکتب است، میتوانند جامعه را کور و کر و ناآگاه نگه دارند و بستر را برای لانهگزینی منفعتطلبان منطقه و جهان فراهم سازند. دموکراسی و ثبات واقعی در کشورهای آسیای میانه خصوصا لانههای جنگ اقتصادی آنان اول هزینه دارد، دوم به نفع این کشورها نبوده و خطر انقلابهای مردمی علیه استیلا را بلند میبرد.
روشنفکر افغانستان هنوز نتوانسته (نگذاشتند) از پوشۀ ترس و وحشت بیرون آید. او در مرحلهای قرار دارد که اول از حق و هویت خودش دفاع کند. بعد برای کلیت جامعه نسخه ببپیچد. این طیف را نگذاشتند؛ چون بخشی را برچسب کمونیست زده پنهانکار ساختند، بخشی را به سیکولار ملحد مشهور ساخته، جامعه را علیه حضور آنان حساس کرده و مجبور به عقبنشینی ساختند و طیفی را هم ترور کردند.
ببینید خانم ساغری، کشورهای غربی و یا ناتو هیچ گاهی یک نفر را راهنمایی و مجبور نمیکند که تو به کمرت مواد انفجاری ببند و یک مکتب را منفجر کن، ناتو هیچ گاهی جلو کار مدنی را نگرفته که عملا باعث متوقفشدن کار مدنی، فرهنگی و یا حقوق بشری شود، اینکه همه را ربط به ناتو بدهیم منطقی به نظر نمیرسد. در کوچکترین رفتارها و حرکات شخصی نمیتوان پای ناتو را کشاند. وقتی یک زن به دلیلی در فضای مجازی مثلا دست به اعتراض میزند، پیش از سرباز طالب و یا کدام مقام آنان، افراد تحصیلکرده، ریشتراشیده و نکتاییدار را میبینی که کاسه داغتر از آش میشوند. این رفتار بیانگر چیست؟
ناتو عملن در پشاور و کوههای افغانستان مدرسه تروریستپروری ساخته و میلیونها کودک و جوان را انتحاری تربیت کرده است. وقتی به مخالف، پول، هویت سیاسی و حمایت امنیتی میدهد، این به معنی جلوگیری از کار مدنی نیست پس چیست؟ واسکت انتحاری، تفنگهای پیشرفته، گلوله و ماینی که ضد فعالان حقوق بشر، ژورنالیستها و آزادیخواهان توسط افراد بیسواد و روستانشین استفاده میشود از کدام درک میآید؟
این فقر است که تعیین تکلیف میکند نه لباس. لباس مدرن و یا ریش بلند شما با چه عاملی به بازار جامعه آمده، فقر یا فکر؟ گروههای انسانی در افغانستان فقیرند، هر لباس و استایلی که نانشان را تامین کند همان را میپوشند.
یکسال آزگار امارت تالبانی بدون هیچ مشکل مالی، امنیتی و انتظامی میچلد، اگر حمایت مالی و پولی نمیشود، چطور ادامه میدهد؟ موتر طالب نفت از کجا میآورد؟ مامور امارت معاش از کجا میخورد؟ مردم چطور به فضای نارملتر برگشته؟ این همه آرامش و مورال را طالبان بدون پشتیبانی جهانی چطور تامین میکند؟
فکر نمیکنید خیلی یکطرفه میروید و همه را ربط به ناتو میدهید. مگر این روزها نمیبینید که همین به گفته شما روشنفکران افغانی به چه اندازه درگیر کشمکشهای قومیاند؟ بیایید روی این موضوع هم صحبت کنیم.
ما دو مقوله به در جامعهشناسی داریم؛ یکی مشکل و دیگری مسأله. مسأله شکل طبیعی از وضعیت است؛ مثل چندقومی و چند مذهبی بودن و وجود نژادهای مختلف در یک جغرافیا. به این وضعیت طبیعی اجتماعی که متشکل از انواع مختلف و اقشار متفاوت در جامعه است، مسأله اجتماعی میگویند. زمانی پای مشکل به مین میآید که به همین مسأله طبیعی، دخالت سیاسی منفی کنند. اقوام مختلف را به خاطر عسکرگیری و ساختن جبهات جنگ و تولید بازار فروش اسلحه بههمدیگر حساس سازند. طیفهای فکری مذهبی و غیر مذهبی را علیه همدیگر تحریک کنند. حال جز یک طرف عامل اصلی، میتوانید طرف موثر دیگری را هم تشخیص دهید؟ نه. مشکلات پیشآمده فقط یک مخاطب دارد! آنانی که درگیر مسایل قومیاند جزء مافیای جنگاند نه روشنفکر. مهم نیست لباس روشنفکری به تن کردهاند یا دیروز پرتلۀ شاجور به سینه، مرز میان دهمرنگ و پل خشتی را تعیین میکردند و یا فردا ممکن لباس عربی پوشیده و آماده بیعت به ولایت اسلامی باشند.
روشنفکر واقعی خاموش است! بزرگترین خیانت آگاه و روشنفکر ما خاموشی و ترس اوست. او خودش را پنهان کرده است؛ چون او را در ماتریکس چندلایه از اخطار، تهدید و رعب فلج ساختهاند. روشنفکر افغانی رو به انقراض گذاشته است. روشنفکر و دگراندیش افغانستان سالهاست خودش را مخفی کرده است. او را در هیچ کجای جامعه جز در گوشۀ انزوا، تنهایی و میخوارگی پیدا نمیتوانید. روشنفکر افغانی بلد شده است بگوید هنوز زمانش نرسیده، هنوز وقت است و یا دیگر ممکن نیست!
با این نکته در صحبت شما که همه درگیر جنگ مافیاییاند، فکر میکنید راه حل چیست؟ این روشنفکر و دگراندیش جامعه افغانی چه باید کند؟
ظهور کند. اعلان هویت کند. نترسد. او مسوول اصلی است. او مکلف به آوردن تغییر است. او جز رقم زدن انقلاب راهی ندارد. او بدون برخاستن دوباره دگر حتا نمیتواند بمیرد. طی این همه سالها دگراندیش، فمنیست و روشنفکر افغانی از رسالت و مسوولیت شانه خالی کرده، فرار کرده و انزوا گزیده که شایستۀ خودش و مجال دادن به این همه وقاحت نیست. او با خاموشی و بیطرفی به آینده خیانت میکند.
فکر میکنید چه زمانی چنین کاری ممکن است؟ این رقم زدن انقلاب چگونه و با چه شرایطی؟ آیا جامعه افغانستان در کل از همه اقشار گرفته، برای چنین وضعی آماده است؟ با گلوله تفنگ چه باید کرد؟
زمانی که متوجه شوند یکی دو تا نیستند! روشنفکران جامعه پنجاه درصدند و سیکولارهای آن بیش از سیدرصد. چه زمانی بهتر از اینکه درد و منافع فردی و ملی آنان در یک مکان و زمان اتفاق افتاده است؟ امروز درد، ضرر، مفاد و دشمن همه روشنفکر جامعۀ ما مشترک است. پس زمان ظهور دوباره و اتحاد واقعی آنان است. زمان آن فرارسیده که جامعۀ غیر دینی اعلام موجودیت کند. آن طیفی که سالهاست نقاب دینی را از ترس بر رخ کشیدهاند تا بتوانند زنده بمانند و لقمه نانی بهدست آورده تبعید نشوند، امروز نقاب بپوشند یا نپوشند حذف شدهاند. فقیر گرسنه و بیوطناند. به چه دلیلی از نیرو و فکر خود به نفع مخالف و دشمن خود مایه میگذارند؟
لازمههای اتحاد و همبستگی در یک شرایط خاص و فضا و زمان معین اتفاق افتاده و چانس هماهنگی را میسر میسازد. آن لازمهها دشمن مشترک، درد مشترک و منفعت مشترک است. روشنفکران محافظهکار (مامور، اجیر، بیطرفها)، آزادیخواهان (معترضان و مقاومتگران بالفعل) و اقشار تحت ستم جامعه امروز بهجایی رسیدهاند که اگر برای بقا نجنگند، برای همیشه نابود میشوند.
با فهم این مهم، دلیلی برای خاموشی، بیطرفی و وقتکشی به بهانه فرصت بهتر باقی نمانده است.
آیا شما خود را در جمع این روشنفکران حساب میکنید؟ در آخرین حرکت اعتراضیتان که چادری را آتش زدید، آیا این کار را روشنفکری میدانید؟ واکنش روشنفکران در این مورد چه بود؟
اتفاقات تلخی که در این اواخر افتاد و همه بیخانه، بینان و بیپناه گشتیم، عملا طیفی که برای نجات ما مخصوصا من کمر بستند همین دگراندیشان غیر دینی و سیکولارهای افغان بودند. وضعیت پیشآمده میدان امتحان همفکران ما بود که با شکوه و عظمت پیروز گردید. آنان نگذاشتند ما نزد دشمن و سیال بشکنیم و یا حس بیکسی کنیم. روشنفکران افغانستان در طی یکسال گذشته از سفرههای فرزندانشان برای زنده نگهداشتن ما دریغ نکردند و پا به پای رنجهای ما درد کشیدند. از هر کجای زمین صدا بلند کردند و دست درازشدۀ همفکرانشان را کمک کرده ایستاده نگه داشتند. بزرگترین عمل از انسانیت و همدلي را برعکس تبلیغات عوامل جنگ اقتصادی که از نفاق و بیرحمی مردم افغانستان به همدیگرشان منتشر میکردند، به نمایش گذاشتند، اما این طیف سیکولار و روشنفکر افغانستان با حرکت مدنی من و امثال من جرات حضور پیدا میکنند. در ترویج فرهنگ ابراز هویت و آنچه باید باشیم، مهم است که یکی پیشقدم شود، سدها را بشکند و بقیه را جرات حضور بدهد .اما روند کند است و قربانی را خسته میسازد. جملۀ هنوز وقت است و آهسته و پیوسته را باید به قبرستان تاریخ فرستاد؛ چون اگر کولهبار روشنفکری افغانستان را طی این صدسال به دوش مورچهای هم میگذاشتیم بهتر از ما به منزل رسیده بود.
آینده این گروه که شما از آن یاد کردید را پس از حضور دوباره طالبان و تسلط آنان چگونه میبینید؟ به آیندۀ متفاوت افغانستان امیدوار هستید؟
من فکر میکنم و عملا میبینم که امروز جای ما در میدانی که واگذار شده است، خالی نمانده و نسل اول سیکولار و دموکرات افغانستان با تئاتر عفو، بخشش و صلح حکمتیار، تالبان، حقانی و دهها مجرم جنگی دیگر که با چشمسفیدی پای تریبیونها حاضر شده و با یک معذرتخواهی کوچک، زندگی سیاسی و حاکمیت مستقیمشان بر گردههای مردم را از آنان گرفتهاند، به این نتیجه رسیدهاند که دیگر مجال اندکرنجی و جایی به کمال وجدان حساس ناشی از اشتباههای سیاسی و اجتماعی نمانده، روی سیاهتر از حقانی و ملا برادر ندارند، اشتباههای بزرگتر از حکمتیار و کرزی نکردهاند و بدتر از نکتاییداران جمهوری اسلامی به ناتو، جمهوری دمکراتیک به دیگری نفروختهاند، حق ابراز هویت دارند. روشنفکر افغانی باید به این نتیجه رسیده باشد که جایی برای کار، حیثیت و ادامه حیات خود در خاک خود بسازد و در چوکات قانون اساسی افغانستان جایگاهش واضح و روشن تعریف شده باشد.
و به عنوان آخرین سوال، چه گفتهای برای جامعه روشنفکری و طبقه متوسط افغانستان دارید؟
طیفهای خود را مشخص کنند! خطوط سرخ روشنفکران باید حفاظت و برای آن مبارزه شود .دیگر روشنفکر نباید خود را ابزار دولتداری، دیکتاتوری و طیف دینی مذهبی جامعه قرار دهد. طیف کارگر، متخصص و دارای اطلاعات هر جامعه که متضمن دیروز خوشنام، امروز شگوفا و آیندۀ بهتر هستند گروههای دگراندیش، روشنفکر و غیر مذهبی آن جامعهاند. پس قرار نیست تا تامین عدالت اجتماعی و تضمین حقوق مدنی روشنفکران، خرج نظام اسلامی و دیکتاتور گردند .تحریم جامعه و نظام افراطی دینی، اولین اقدام تا پیروزی است!