فرید معروف
زلمی خلیلزاد؛ فرستاده ایالات متحده امریکا در امور صلح افغانستان، به زودی دور هفتم مذاکرات خود را با طالبان آغاز خواهد کرد و از شواهد و قراین چنین برمیآید که تا ششمین دور مذاکرات، پیشرفت قابل توجه و اساسی در زمینه کشاندن طالبان به میز مذاکره با دولت و توافق بر سر آتشبس میان طالبان و دولت صورت نگرفته است.
به نظر میرسد مذاکره با طالبان شاید یکی از خستهکنترین و بغرنجترین ماموریتهای آقای خلیلزاد باشد که تا حالا در کارنامه فعالیتهای دیپلماتیک از خود به ثبت رسانده است.
بیتردید امید فراوانی به فرجام این مذاکره گره خورده است و قبل از همه چیز، مردم افغانستان که قربانیان اصلی جنگ چهلساله واقع شدهاند، امیدوارند فرجام این مذاکره بتواند کورهراه هرچند باریکی را از میان دود و خون و آتش به سوی زندگی فارغ از جنگ باز نماید.
ایالات متحده امریکا و ایتلاف بینالمللی نیز دو راه بیشتر در این جنگ ندارند که یکی باخت و دیگری برد است. پس از واقعه دلخراش یازدهم سپتامبر چنین به نظر میرسد که اسامهبنلادن رهبر و مغز متفکر القاعده، نبوغ شگفتانگیز داشته که توانست پای ایالات متحده امریکا و همپیمانان بینالمللی او را به جنگی بکشاند که با تحمل هزینههای سخت سنگین، پایان آن نیز با مشکلات و پیچیدگی فراوان گره خورده است. در سالهای پسین اما بازیگران دیگری نیز به این بازی آشفته پیوستند که هدف آنان درگیر کردن بیشتر ایالات متحده امریکا در این بحران است.
بدون هیچ شک و تردید امریکا قدرت تکتاز و بیرقیب جهان معاصر است و منابعی که در اختیار این کشور قرار دارد، در بسیاری موارد لایتناهی پنداشته میشود که دیگر ملتها و کشورهای جهان از دسترسی به آن محروماند.
در کنار این توانمندی اما، بلوغ بازیگریهای سیاسی امریکا در این سوی جهان آنچنان نشکفته است که استعمار کهن بریتانیا جولانگری و مرزآفرینی کرد.
رخدادهای تاریخی منطقه به ما میگویند در هرجا که استعمار بریتانیای کبیر با مشکل و با بحران برخورد، جغرافیای بحران را محدود کرده و مرزهای جدید آفرید و خود نیز از فوران خشم بسیار، هم جان به سلامت برد و هم پس از یک سده در بسیاری از حوادث سیاسی و تحولات و تعاملات منطقه حضور نامریی دارد.
از این رو، باتوجه به دادههای تاریخی و با توجه به متن و محتوای بازیگریهای امریکا در منطقه، چنین به نظر میرسد که واشنگتن در تعامل با طالبان، دچار خودفریبی میشود و راهی که خلیلزاد دنبال میکند، جز اینکه طالبان را در مقام قهرمانی قرار بدهد و به منبع الهام برای بسیاری از گروههای هراسافکن قرار دهد، نه به استقرار صلح و ثبات در افغانستان منجر خواهد گردید و نه هم امریکا و متحدان این کشور را در مقام برد قرار خواهد داد.
طالبان بهرغم تمام پراکندگی و چنددستگیهایش، هنوز از یک آبشخور الهیاتی مشترک آب میخورند و همین الهیات سبز انسجام و انگیزهبخش برای نیروهای جنگی آنان میشود.
فراموش نکنیم که این الهیات توسط کمکهای مالی امریکا تکثیر شده و اکنون به عنوان وسیله نیرومند و موثر در دست استخبارات پاکستان قرار گرفته که اهمیت آن نیز با علایق حیاتی پاکستان گره خورده است.
پاکستان به دلیل هندهراسی به آسانی از این علایق دست نخواهد کشید و از همین رو به قاطع میتوان گفت که یکی از راههای ختم جنگ و استقرار صلح در افغانستان از اسلامآباد میگذرد.
راه دوم ختم جنگ و استقرار صلح، سرکوب طالبان است که نه دور از امکان است و نه هم خارج از توان واشنگتن. بدون شک ارباب عالم اگر اراده بفرماید، همان گونه که حاکمیت سیاسی طالبان از اقتدار افتاد و غارهای تورهبوره بر سر آنان به جهنم تبدیل گردید، مهار آنها در اوضاع جاری نیز چندان دشوار نخواهد بود.
امتیاز بخشیدن به طالبان و ترمیم فروریختگی سیاسی آنها و در نهایت به رسمیت شناختن الهیات آنها، درد سرها و تهدیدات مستمری را برای منافع امریکا در منطقه خلق خواهد کرد که برای امریکا هم بدون مالیات نخواهد بود.
من به این باور هستم که امریکا وجاسوسان ومتحدین افغان شان ازهمه امکانات مالی ونظامی در برابر ظالبان ک ار ګرفتند ولی نه تو انستند که ظالبان را شکست دهند مادر بمبها تا مخربترین سلاح علیه فرزندان برومند وازادی خواه این خظه باستانی وقهرمان دریغ نه کردند صدای عدالت واستقلال افغانستان عزیز را به جهانیان رساند مظلومیت افغانها وظلم امریکا غاصب ومتجاوز را رسوا کردند امروز امریکا از ظالبان صلح ګدای میکنند به امیدی ازادی