امپراطوری فرو میریزد؟
عطامحمدنور؛ سرپرست ولایت بلخ در آخرین اظهار نظرهایش به بیبیسی گفته است که او دیگر به توانایی تصمیمگیری سیاسی عبدالله عبدالله، رییس اجرایی حکومت وحدت ملی باور ندارد و به همین دلیل، گفتگوهای مستقیم را با رییسجمهور غنی شروع کرده است.
این گفتههای آقای نور در واقع بیانگر یک از همگسیختگی شدید در کل میان سران جمعیت و به خصوص بین عطامحمد نور و داکتر عبدالله است. با این اظهار نظرها این احتمال نیز قوت میگیرد که سران جمعیت اسلامی یا همان ایتلاف رهبران سیاسی تاجیک، دیگر آن همبستگی ثابت دو سال پیش را ندارند.
یکی از وعدههای توام با فریاد رییسجمهور غنی در زمان کمپینهای انتخاباتیاش این بود که امپراطوریهای موازی با حکومت مرکزی را درهم خواهد شکست. هرچند قدرتهای متعددی در کشور وجود دارند که در مسایل مختلف سیاسی و اجتماعی اقدام به تلاشهای موازی با حکومت مرکزی میکنند، ولی هدف محوری آن فریادها، به احتمال زیاد امپراطوری عطامحمد نور در شمال، بهخصوص در بلخ باستان بود.
حامد کرزی؛ رییسجمهور پیشین کشور در تمام زعامت سیزده سالهاش با همۀ تلاشهای چندبعدی توفیق نیافت که تخت سلطانی آقای نور را از شهر مزار شریف جمع کند، هرچند در مواردی موفق عمل کرد.
اسماعیل خان که زمانی به امیر بلامنازعۀ غرب کشور شهرت یافته بود حالا چندین سال است که در حاشیۀ قدرت نگه داشته شده و شاید هرگز فرصت برگشت به اقتدار ده سال قبل را نداشته باشد. درست افول اقتدار اسماعیل خان از عین نقطهیی آغاز شد که حالا استاد عطا میخواهد آغاز کند.
دو سال و اندی که از عمر حکومت وحدت ملی میگذرد، در واقع از سختترین روزهای مبارزه رییسجمهور غنی برای نقش روی یخ کردن رویاهای اقتدارطلبی اقوام غیرپشتون بهخصوص تاجکان بود. به همین شکل، این دو سال ریش داکتر عبدالله را سفید کرد. روزهای دشوار او و همپیمانان سیاسیاش فقط برای حفظ وضعیت موجود در معادلههای کلان، گذشته است.
اما حالا قضایا به سمتی پیش میرود که گویا رییسجمهور غنی آهسته آهسته به تارگیت نزدیک میشود. محدود کردن صلاحیتهای رییس اجرایی در امور حکومتداری از نخستین اقدامهای سرسختانه آقای غنی بود که به این ترتیب موفق شد با اصرار در این کار، دلسردی شدید حلقۀ نزدیک به عبدالله را در بین خودشان فراهم بیاورد.
فاز دوم رخنه کردن میان متحدان و حامیان سیاسی آقای عبدالله بود. گفته میشود امرالله صالح نخستین کسی بود که از عبدالله دست شسته به طرف رییسجمهور غنی متمایل گشت و بلاخره صف خود را جدا ساخته در فکر ساختوسازهای فردی برای رسیدن به محورهای قدرت افتاد.
حملۀ بعدی ارگ و همکاران استراتیژک آن در دو جناح استاد عطا و صلاحالدین ربانی با شدت بیشتر صورت گرفت. حسابهای بانکی استاد عطا بلاک شدند. شرکتهایش شامل لیست سیاه گردید و هر راهی که تیم ارگ را به ویرانسازی امپراطوری استاد عطا رهنمون میکرد مورد آزمایش قرار گرفت.
در عین زمان صلاحالدین ربانی را از یک راه ساده از اریکه نمادین جانشینی شهید صلح استاد ربانی به زیر کشید. چیزی که حتا در اقتدار حزبی او نیز اثر منفی گذاشت. یعنی کار ربانی یکسره شد. تنها این کار کافی نبود. باید حزب جمعیت اسلامی با تمام ابهتی که در زمان استاد ربانی داشت، پامال اختلافهای درونسازمانی میشد تا دیگر بستری برای بازپروری توان مقابله با ارگ را نمیداشت، چیزی که حالا شاهد آن هستیم.
موقفگیریهای ضعیف داکتر عبدالله که در جهت دیگر به شدت هواداران تاجکاش را ناراض و حتا نگران ساخته، حداقل تا شش ماه پیش استاد عطا، الترناتیف جبرانکننده برای این ضعف تعریف میشد، همچون دژ تسخیرناپذیر در برابر تیم ارگ تلقی میگردید و همۀ هواداران به موجودیت امپراطوری بلخ دل خوش میکردند. ولی بلاک کردن داراییهای نجومی وی بلاخره امپراطور را زمینگیر ساخت تا اینکه خاضعانه، قرار گرفتن در عقب میز گفتگو با رییسجمهور پذیرفته شد.
استاد عطا ریسک کلان سیاسی و اقتصادی را در پای رساندن داکتر عبدالله به ریاست اجرایی پذیرفته بود، اما هیچگاه فکر نمیکرد روزگاری وضعیت تا این جاها بکشد. بنابراین حالا که از عملکرد ضعیف داکتر عبدالله ناراحت هم است، از یک طرف با آمدن در پایتخت و رها کردن امپراطوری بیبدیل؛ در تلاش بازسازی پایههای قدرتی است که در مدت دو سال به سبب ضعف سیاستهای ریاست اجرایی در حال فروریزیاند. از سوی دیگر میخواهد این بار هم کمکاریهای ریاست اجرایی و هم استراتیژی حذف سیاسی ایتلاف رهبران تاجک را که بهدست تیم ارگ تدوین شده، دور بزند تا لااقل فرصت دیگری برای ساماندهی حرکت بعدی سیاسی؛ در مقیاسی که در 15 سال گذشته از آن سود برده، فراهم آورد.
اما واقعیت این است که با آمدن به پایتخت، فرو ریختن پایۀ امپراطوری بیزوال بلخ را به چشم خود مشاهده خواهد کرد و آنگه اصل فرصت تصفیه حساب نیز فرا خواهد رسید.
در معادلات سیاسی تنها متحدان و اقتدار داخلی کفایت نمیکند. یعنی چیزی که استاد عطا با گوشت و استخوان آن را تجربه کرد. باید در چنین مصافهایی از داشتن همکاران و متحدان خارجی قدرتمند بینصیب نبود.
به نظر این قلم، آنچه در این میدان سبب زمینگیری امپراطور بلخ شد و در کل سبب ضعف ایتلاف رهبران تاجک، نبود یک یا چند حامی قدرتمند خارجی بود. در حالی که تیم ارگ به پیمانۀ وسیع از پارتنرهای خارجی استفاده برد و با استفاده از همکاریهای همکاران خارجی، انگشت روی نقاطی گذاشت که بیهیچ تردید استاد عطا را ناگزیر میساخت. بلاک کردن حسابهای میلیاردی استاد عطا و در لیست سیاه قرار دادن شرکتهایی که ممکن دهها میلیون دالر هزینهبردار باشند، بدون تردید کاری در توان حکومت افغانستان بدون همکاری خارجیان نبود و نیست. دیده میشود که در این زورآزمایی برخی از کشورهای همکار کمربسته از رییسجمهور غنی حمایت کردهاند.
در یک دید کلی میتوان مطرح کرد که این تصمیم به پایتخت آمدن و پشت کردن به آدرس رسمی تاجکان یعنی ریاست اجرایی و مهمتر از همه بیرون شدن از یک حلقۀ قدرتمند سیاسی و تکیه کردن بر برنامههای فردی اگر از روی برنامهریزیهای حسابشده و ظاهرآرایی برای اغفال رقیب نباشد، خطر جدیتری را بهدنبال خواهد داشت.
امید کریمی