توده را تقلیدشان بر باد داد
چند وقتی است در فضای روشنفکری افغانستان، متاسفانه به علت نبود سیاستگذاری فرهنگی در سطح دولت، خیلی از اداها، سخنها و رفتارها، به تقلید از فضای کشورهای همسایه کاپی یا تقلید میشوند. روشنفکری، چنین وانمود شده که محصول روزگار جدید غربیست. یعنی روشنگری دوره بعد از قرون وسطا با روشنفکری که روایت و رسالتی به بلندای تاریخ است اشتباه گرفته میشود. از طرفی چون روشنفکران ما هیچ کدام ارتباط سالم و مستقیمی با فضای روشنفکری غرب نداشتهاند، همان سنت روشنگری را هم به توسط ترجمههای ایرانیان فراگرفتهاند. این البته، فقط محاط به یک زبان و یک قوم نیست، برعکس آنچه شایع است همه روشنفکران از هر قومی که در افغانستان باشند، مراجع رفتاریشان خیلی با هم متفاوت نیست.
شاعران، نویسندگان و جامعه مدنی ما نیز که صورتهای جدی روشنفکریاند، به خاطر نبود الگوهای رفتاری و کمبود فرهنگسازی از طرف نهادهای پالیسیساز و نبود گفتمان واحد فرهنگی دچار این تشتت و در مواردی بسیار زننده تحت تاثیر فضای روزنامهیی و فیسبوکی ایرانیست.
در ایران، به خاطر حکومتی توتالیتر به نظر عدهیی از دگراندیشان و روشنفکران، همین عده و گروه زیادی از جوانان، سعی میکنند خود را ضد حکومت نشان بدهند. چرا که ضدیت با حکومت و دفاع از زندانیان سیاسی به معنای آزاداندیشی و روشنفکریست. این قضیه به خصوص بعد از دستگیری فعالان چپ و کارگری و چپهای اسلامی که طرفدار تعریفی تازه در اسلام سیاسی بودند به اوج خود رسید.
ایران، جزو کشورهایی است که زندانیان سیاسی فراوانی دارد و در داخل نظام و خارج از نظام دشمنانی جدی. بسیاری از جوانانی که از ایران خارج شدهاند، یا متعلق به یکی از گروههای معاند روشنفکری بودهاند یا بر ضد دولت و حکومت مطلب نوشتهاند.
یک وقت، مهران مدیری از طنازان ایرانی، طنزی درباره این روشنفکران ساخته بود که شاعری مدام منتظر دستگیری بود، اما هیچ کس او را دستگیر نمیکرد. این طنز و آیرونی درباره افغانستان، امروزه صدق بیشتری دارد. کسانی که ضد دولت و نظام افغانستانند، همه متعلق به گروههای تروریستی و بنیادگرایند. زندانیان سیاسی افغانستان هم یا طالبانند یا اعضای داعش و القاعده. حالا این روشنفکران وطنی ما از کدام یک از این گروهها دفاع میکنند یا کدام یک از این گروهها را مصداق روشنفکری میدانند. آب به آسیاب کدام یک از اینها میریزند؟ و کلا چه میخواهند؟
تا هنوز هیچ کس در افغانستان جدید به خاطر نوشتن مقاله و حتا کشیدن کاریکاتور بر ضد رهبران حکومت و یا بزرگان دولت، دستگیر نشدهاند. در هیچ کشوری به اندازه افغانستان، آزادی بیحد و حصر برای فحاشی به دولت و مسوولان دولتی وجود ندارد. چه بسا لازم باشد برای کنترول اوضاع، کمی سختگیری بیشتری نسبت به آزادی بیان یا حداقل قاعدهمندی سازندهیی در این فضا حاکم شود. فحاشی در هیچ جایی آزادی بیان نیست. آدم فحاش، لچر و بی بندوبار در هر فرهنگ و هر کشوری، شایسته تقبیح و مورد طعن و لعن اهل فضیلت است.
یکی از این روشنفکران کذایی که البته عکس یک قومندان جنگی را هم بر پشت سر و روی موتر و پروفایل فیسبوک خود دارد، نوشته بود، هر که با رژیم همکاری کند خاین است، باید علیه رژیم مبارزه کرد. آدم نیست بپرسد که دانشمند بزرگوار! کدام رژیم؟! در کدام برهوت زندگی میکنی؟ افغانستان را خیال کجا کردهیی؟ یا کدام دوره تاریخی؟ ما خیلی وقت است در افغانستان دیگر رژیمی نداریم. یک حکومت دموکرات داریم. حالا این که دموکراسی ما چقدر به معیار میباشد، بحث دیگری است، اما حکومتی جمهوریست که هر روز به کمک اهل فکر، باید بهتر و بهتر شود.
مولانا گفته بود: خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت برین تقلید باد.
حالا در لباس، موسیقی و مو و هرچه از ایران، ترکیه و پاکستان تقلید میکنید در فکر دیگر لطفا مقلد نباشید. وگرنه قصه همان زاغ است که میخواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد و بعد در بین زاغیت و کبکیت بیچاره مانده بود.
برای یافتن الگوهای روشنفکری وطنی، باید به سراغ تاریخ فرهنگی رفت. به سراغ ادبیات کلاسیک ما از امیرعلی شیرنوایی تا بابر، سنایی، ناصرخسرو، هجویری، نظامالملک و اردوایرنامه و کارنامه اردشیر بابکان و شاهنامه، شعرهای غنی بابا و عرفان خراسانی و جلالآبادی به قول استاد اسماعیل اکبر مرحوم و بعد، آموزههای دنیای مدرن را به صورت مستقیم از مراجع اصلی آموخت.
از تلفیق این دو نگاه و دو سنت است که میتوانیم به راه و جایگاه خویش برسیم ورنه با نقل از دست خط نقلی همسایگان و غیرهمسایگان به هیچ منزلی نمیرسیم. ناظم حکمت شاعر جهانی ترک گفته بود:
از من بخواه حرف نزنم
نبینم
نشنوم
اما از من مخواه فکر نکنم.