غنی از ریاست دانشگاه تا ریاست جمهوری
چندی پیش مقالهیی در مورد شخصیت و مرجعیت سیاسی اشرفغنی احمدزی؛ رییسجمهور فعلی افغانستان در سایت نیویورکر، سروصداهای را در رسانهها و فضای مجازی برپا کرد.
این مقاله توسط چندین رسانه برگردان شد و حداقل برای یک هفته موضوع اصلی بحث رسانهگران و شبکههای اجتماعی بود.
اینکه ما همیشه دنبالهر دیگران بودهایم؛ دیگر هیچ تردیدی نیست. همیشه سایتهای خبری خارجی خبرسازترین مطالب در مورد افغانستان را داشته است وهفتهها نقل روی زبانهای رسانههای داخلی بودهاند.
نیویورکر نکتههایی را بهطور مستقیم در مورد مرجعیت سیاسی و شخصیت فردی رییسجمهور غنی منتشر کرد که در خور تامل و مکث میباشد.
اما از اینکه این مقاله تا کنون بارها نشر شد و بهدست گیرندههای رسانههای افغانی رسانده شد تکرار آن لطفی نخواهد داشت.
من میخواهم به عنوان یک افغان، آگاهی نه چندان کاملی را که در مورد شخصیت و مرجعیت سیاسی غنی دارم را نیز در کنار مقاله نیویورکر اضافه کنم.
ریاست دانشگاه کابل
اولین بار که از نزدیک با شخصیت اشرفغنی آشنا شدم شاید سال ۲۰۰۴ در دانشگاه کابل بود. در آن زمان من دانشجو بودم، اشرفغنی برای حدود ۶ ماه به عنوان رییس دانشگاه کابل ایفای وظیفه کرد. غنی در آن مدت اصلاحات قابل ملاحظهیی در دانشگاه کابل وارد کرد.
یادم هست در هفته دو روز با دانشجویان در کتابخانه دانشگاه کابل صالون سید جمالالدین جلسه دایر میکرد و یک روز با استادان و کارمندان اداری دانشگاه جلسه میگرفت.
در جلسه دانشجویی، گروههای ده نفری دانشجویی تشکیل میداد وهر گروه بعد از بحث روی مشکلهایشان یک نفر را نماینده تعیین میکردند و نمایندهها هرکدام حق داشتند ۱۰ دقیقه موضوع را در جلسه در حضور رییس دانشگاه مطرح سازند.
غنی که در آن نشستها با یک کارکتر ظاهرن جدی اشتراک میکرد، شخصن مشکلات را یادداشت و در پایان در مورد مشکلات مطرحشدهی هر یک از نمایندگان، حدود یکونیم تا دو دقیقه صحبت میکرد.
به همین ترتیب وی شخصن مشکلات را در جلسه اداری و علمی که با استادان دایر میکرد، مطرح نموده و از آنان طالب راه حلهای مطلوب و زودرس میگردید.
در مدت شش ماه ریاست اشرفغنی دانشگاه کابل با یک دیوار آبرومند احاطه گردید، در حالی که قبل از آن، اطراف دانشگاه آزاد بود و در برخی از قسمتها کتارههای فلزی زنگخورده و شکستهپاره نصب شده بود و افراد بیکار و مزاحم به راحتی وارد محوطه دانشگاه میشدند.
چمنهای داخل دانشگاه منظمتر شد و چوکیهای کانکریتی در دور و اطراف چمنها و در زیر درختان کاج پیر دانشگاه کابل نصب گردیدند.
مهمترین بحث که آن روزها در دانشگاه کابل میان دانشجویان خیلی اوج گرفته بود، ذکر اصطلاحات علمی چون دانشگاه و دانشکده در برابر معادلهای پوهنتون و پوهنحی در لوحههای دانشکدهها و دانشگاه بود.
اشرفغنی به صراحت در یک جلسه عمومی در کتابخانه دانشگاه کابل اعلام کرد که حق مسلم هرشخص است که به زبان مادریاش صحبت کند وهیچ کس این حق را در دانشگاه کابل سلب کرده نمیتواند. پشتوزبان پوهنتون و پوهنحی بگوید، فارسیزبان دانشگاه و دانشکده بگوید و بنویسد. حتا وی مطرح کرد که اگر در موقعیت وزیر تحصیلات عالی بود، این اصطلاحات را در دانشگاههای کشور بر اساس منطقه و زبان مادری منطقه ترتیب و تنظیم میکرد؛ چنانچه در زمان ریاستجمهوری وی این اصطلاحات از سوی مجلس نمایندگان تصویب شد.
انتخابات ریاستجمهوری ۸۸
پس از آن در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ آنچه برایم جالب بود، شعارهای غیر فارمولیته و متفاوت انتخاباتی آقای غنی بود. او همیشه متفاوتتر، منطقیتر، علمیتر و عملیتر از سایر کاندیدان شعار میداد، اما شاید جو بهخصوص سیاسی در کشور ما آن قدر مطلوب نیست که هرکسی به راحتی و در موعد مشخص بتواند پلانهای سیاسیاش را عملی سازد. چه اینکه اشرفغنی هم تا کنون در عملیاتیسازی پلانها و برنامههای سیاسیاش چندان موفق نبوده است.
بحث قومیت در افغانستان طی سالهای اخیر بسیار عمیق و فاجعهبار بوده است. عمدهترین دلیل ناکامی اشرفغنی در انتخابات ۱۳۸۸ را میتوان دامن زدن بحثهای قومی توسط کاندیدان ضعیف قلمداد کرد. هرچند این انتخابات بهدست حامد کرزی سراپا با جعل و تقلب رقم خورد، ولی واقعیت امر این بود که اگر مرجعیت سیاسی اشرفغنی جدا از تبار و قومیت در نظر گرفته میشد در همان فرصت نیز وی برنده بود.
این بحث قومیت در انتخابات ۱۳۸۸تا حدی زیادی از طرف داکتر عبدالله که خود کاندیدای پیشتاز بود، رهبران جهادی و به نحوی توسط دستگاه خرابکارانه تبلیغی کرزی وسعت و گسترش یافت.
انتخابات ریاستجمهوری ۹۳
در انتخابات ۱۳۹۳ هرچند جو انتخاباتی و سیاسی توسط تیم مبلغان خرابکار کرزی چیزی دیگری تعریف شده بود و گویا زلمی رسول که از تیم کرزی بود توافق خارجیها را با خود داشت وهیچ نیازی به رای مردم نداشت، پس بهتر بود مردم هم بیچون و چرا زعامت غیر مستقیم کرزی را بازهم قبول مینمودند، اما کشیده شدن انتخابات به دور دوم دورغ ثابت شدن تبلیغات تیم کرزی، فضای سیاسی و انتخاباتی را کاملن تغییر داد.
من که شخصن تمام تلاشم خلاص شدن از دست گروه فاسد کرزی بود در دور اول با همه اقارب و دوستان خود به عبدالله عبدالله رای دادیم، ولی در دور دوم که دیگر خطر سقوط رهبری سیاسی کشور بهدست کرزی و چهارکلاهان اطرافش رفع شده بود و اشرفغنی بالا آمده بود، دیگر عبدالله عبدالله از نظر من مرجعیت و صلاحیت لازم را در برابر اشرفغنی نداشت، هرچند هنوز هم غنی نزد مردم ما به قومگرایی مفرط متهم بود. بنابراین دور دوم انتخابات با توجه به مجال فکری که برای مردم بر انتخاب صرف یکی از دو نفر پیش آمد، اشرفغنی به طور غیر قابل باور از عبدالله پیشی گرفت.
ولی موجودیت غولهای جهادی که هر لحظه خطر بحران سیاسی و کشاندن بحران نظامی در کشور را تشدید میبخشیدند موجب شد که به همکاری مستقیم امریکا به یک حکومت توافقی، توافق گردد. در غیر آن صورت، اشرفغنی برنده بود.
در ابتدای حکومت وحدت ملی و اندک زمان بعدتر از آنکه کشوگیرها میان اشرفغنی وعبدالله کاهش یافت، بدتر شدن روز بهروز اوضاع اقتصادی و امنیتی هم مصادف شده بودند با رهبری غنی.
با یک دوستم که در ارگ از نزدیک با رییسجمهور غنی کار میکند، نشستیم و بحث کردیم، اما او حرفهایی بهمن گفت که موجب دلگرمی و امیدواری گردید. حداقل از دادن رای خودم و کسانی را که من به رای دادن به اشرفغنی قناعت داده بودم اظهار ندامتم به خوشبینی مبدل گردید.
اشرفغنی خود مصاحبه میگیرد
اشرفغنی به شمول وزرا، مشاوران، رییسان و تمام کسانی را که در بستهای بالا کاندیدا میشوند، خود از آنان مصاحبه گرفته و شخصن در مورد این افراد تحقیق و مطالعه میکند. در صورتی که واجد شرایط باشند، قومیت و زبان آنان اهمیت چندانی ندارد.
اشرفغنی با احزاب سیاسی و جهادی موجود در کشور برخلاف کرزی که همیشه با همین احزاب، معاملههای کلان سیاسی و حاتمبخشی مینمود، خیلی از روی احتیاط و محافظهکارانه برخورد میکند تا حد وسع از استخدام و تفویض مسوولیتها و صلاحیتها به افراد وابسته به احزاب نظامیگر و قومی خودداری میورزد.
قسمی که در نیویورکر هم آمده است: اشرفغنی فقط ۱۵ دقیقه با اسماعیل خان، بزرگترین جنگسالار غرب کشور ملاقات کرد. در حالی که به گفته همان مقاله، آقای کرزی روزها را با مهمانان خارجی و داخلیاش در شوخیها و بذلهگوییها سپری میکرد.
کرزی در تمام دوره زعامتاش هیچگاه خبرنگاران را از نزدیک روی مسایل خبرنگاری و آزادی بیان ملاقات نکرد، درحالی که تا کنون بیش از سه جلسه اشرفغنی با اصحاب رسانه گرفته و همیشه بر اهمیت آزادی بیان تاکید میکند. در یکی از جلسات که من هم حضور داشتم اشرفغنی هر نوع دخالت دولت در امور رسانهها (به استثنای مواد پیشبینی شده قانون) را سانسور تعریف کرد.
او از رسانهها خواهش کرد که با حکومت هر قسمی که میخواهند برخورد کنند، ولی با مردم و عالمان دینی مدارا کنند و با این دو طبقه باید به تفاهم برسند. البته این صرف یک خواهش بود.
به گفته همان دوست؛ اشرفغنی در مورد پروژههای ساختوساز در هرسکتور و حوزهیی که باشند شخصن مطالعه و تحقیق میکند. او همه روزه بخشی از وقت خود را صرف مطالعه و تحقیق در مواردی میکند که مستقیمن با برنامهها و پروژههای سیاسی و اقتصادیاش مرتبطاند.
بند سلما و برنامههای بندسازی که بیش از پنج سال نزد حامد کرزی اسیر مانده بودند و در ازای پول نقد همسایگان معلق مانده بودند، اشرفغنی با صراحت تمام از سر گرفت و در این مورد بهقول عامیانه گوش همسایهها را باز کرد.
وقتی خامنهیی در حاشیه امضای موافقتنامه بندر چابهار اشرفغنی را در تهران ملاقات کرد و رهبر مذهبی ایران لازم دانست که خود در مورد حق آبه ایران از آبهای افغانستان صحبت کند، از سیاست غنی احساس غرور کردم. در حالی که در دورههای کرزی، حتا وزیر آب ایران هم لازم نمیدید که موضوع آب را برای یک مورد هم مطرح کند. چون آنها میدانستند که در بدل ۷ میلیون یورو کمک به دفتر کرزی ( جیب کرزی) سالانه به ارزش بیش از میلیاردها یورو آب افغانستان را میتوانند بگیرند.
غنی طوری که سیاست خارجیاش را در پنج حلقه تقسیم کرده بود، تا کنون در حلقه منطقهیی و همسایهها موفقانه عمل کرده است.
در این مورد تبصرههایی در روزنامههای ایرانی و پاکستانی نیز صورت گرفت. مدیریت امضای توافق چابهار، به بهربرداری بند سلما و جذب دوباره کمکهای هند به افغانستان، سیاست فارود وعقبگرد در برابر پاکستان و تعریف روابط با پاکستان در کمتر از یک سال را میشود از موفقیتهای جدید رییسجمهور در حلقه منطقهیی سیاست خارجیاش تعریف کرد.
با این وجود اما، رییسجمهور در سیاستهای داخلیاش همچنان توفیق چندانی تا کنون نداشته است. صحبت کردن صریح در این مورد شاید درست نباشد، ولی آنچه از قراین معلوم میشود ر موارد زیادی، موجودیت دستوپاگیریهای مختلف از سوی آقای کرزی، تیمها و گروههای قدرتطلب دیگر، موجب عدم توفیق وی شده است.
از لحاظ سیاسی، امنیتی و اقتصادی، افغانستان در وضعیت حساسی قرار دارد. انتقال امنیتی، اقتصادی و سیاسی که همهاش در ظرف یکسال انجام پذیرفتند و از جهتی هم کمکهای جهانی بهطور بیسابقهیی کاهش یافتند، همه این عاملها موجب گردیدند شرایط بهطور غیر قابل تعریف و پیشبینی دشوار گردد.
افزایش بیکاری و فقر، فشار همسایهها و برخی مداخلهگران بینالمللی بر ناامن سازی و بحرانآفرینی جناحهای سیاسی به شمول جناب کرزی همچنان گلوی مردم را میفشارد و این نارضایتی مردم مستقیم بر کارکرد رهبری حکومت تاثیر دارد، ولی با این وجود، اشرفغنی دست از اصلاحات برنداشته و بر ایجاد یک ساختار نظاممند ملی در سیاست و حکومتداری پافشاری دارد.
استبداد سپید
بحث استبداد سپید در تمام کشورهای پیشرفته در زمانی و یا در چندین دوره اتفاق افتاده است. دولت و ملت همیشه به عنوان دو عامل موثر برهم کار افتاده است.
همیشه ملتها را از پراگندگی و بختبرگشتگیهای سیاسی و اقتصادی یک رهبر نجات داده در مسیر ملت شدن و مقدس شمردن منافع ملیشان سوق داده است. در مرحله دوم؛ وقتی دولت ملت یا Nation State شکل گرفته است، آن وقت همین ملتها دولتهای خود را ساختهاند.
دریافت ما از سیاست در افغانستان این است که پیش از اینکه ما وارد بحث دولت ملت شویم به فاز دموکراسی دست یازیدیم. این کار از روی اختیار نبود ورنه صد سال دیگر ما با حکومت دموکراتیک فاصله داشتیم. درحالی که ما باید رهبری سیاسی مستبد سپید با پایههای دموکراتیک را تجربه میکردیم و بعد وارد لیبرال دموکراسی میشدیم.
حالا هم دیر نشده است. ما پیش از دولتسازی به ملتسازی نیاز داریم و باید نوعی استبداد سپید در یکی دو دوره روی دست گرفته شود؛ زیرا از یک جهت مردم ما شهروندی را خود بهدست نیاوردهاند که به ارزشهای شهروندی پی ببرند و از آن با تشخیص درست در جهت منافع ملی کار بگیرند. از جهت دیگر مداخلهگران تشنه قدرت هم در سطح محلی و هم در سطح منطقهیی و بینالمللی در کمین نشستهاند تا حاکمیت ملی و ساختار نظام دولت ملت مدرن در کشور شکل نگیرد. بنابراین، این عوامل در حد توان اجازه شکلگیری یک دولت- ملت مدرن را به ما نخواهند داد.
از این روست که باور دارم طی دو دوره ریاستجمهوری اگر رهبری از روی خردمندی و با جدیت قضایا را دنبال کند مردم خود بهخود راه میافتند و این هرج و مرجهای سیاسی جایش را به نظم سیاسی خواهند داد.
تاریخ امریکا که از ابتدا به شکل دموکراتیکگرایانه شکل گرفته است در مقاطع مختلفی نوع از استبداد سپید علیه نظرهای مقطعی مردم و سنای همان دوره اعمال شده است تا اینکه در چندین دوره مردم امریکا از پرتگاههای خطرناک نجات داده شدهاند.
نخبگان جامعهها بر اهمیت این نوع حکومتداری وقوف کامل دارند و رییسجمهور نیز از هم اکنون آستین بالا زده بر اصلاحات موثر همت گمارد، بدون آنکه مثل کرزی در فکر جعل انتخابات بعدی باشد از روی چنین سیاستی، مردم بار دیگر صلاحیت سرنوشت سیاسی و اقتصادیشان را به وی وا گذار خواهند کرد.
البته یک شرط جدی دارد و آن این که: در مسیر اصلاحات جز صلاح مملکت و مردم هیچ صلاحی را لحاظ نکرده و دچار مصلحتها و تردیدهای سیاسی نگردد و در نهایت بیشتر از همه متوجه اطرافیان نزدیک خود در ارگ باشد تا “مافیایی دیگر” شکل نگرفته و به روند اصلاحاتی که غنی میخواهد صدمه نزنند.
امید کریمی
زيبا و همه جانبه نگاشتيد.
مريزاد