نوروز در سه سرچشمۀ کهن «اوستا»، «آثارالباقیه» و «شاهنامه»
مدنیت آریایی در بلخ در حدود سالهای 1200 ق .م آغاز شد. از آن دوره کتابی به نام «اوستا» در دست است. از این کتاب تنها پنج بخش آن باقی مانده است:
1 . یسنا (پرستش و جشن) سرودهای دینی و دارای 72 فصل.
2 . ویسپه رد (سروران) مجموعه دعاها دارای 23 تا 27 فصل.
- وندیداد (دافع اهریمنان) دارای 22 فصل درباره آداب و احکام دینی.
4 . یشتها (نماز و نیایش) در ستایش اهورا مزدا و فرشتگان دارای 21 فصل.
5 . خرده اوستا (اوستای کوچک) دربارۀ نیایشها و مناجاتها.
نوروز که در زبان عربی نیروز و صورت جمع آن نیاریز است یکی از ماندگارترین جشنهای ملی ملتهای آریایی به شمار میرود؛ زیرا از روزگاران کهن تا اکنون هم در نوشتهها و هم در ترانهها و سرودهای این ملتها، جاودانه زیسته و به هستی خویش ادامه داده است.
کمتر شاعر و نویسندهیی را میتوان سراغ کرد که به پیشواز این سنت دیرین، مردمی و ماندگار نرفته باشد. و اما این سنت و میراث ارجناک که برخاسته از طبیعت انسان پوینده و رنگ و نمود طبیعت بالنده است، در سه سرچشمۀ بزرگ گهنامۀ ادبیات ما، خود را نمایانده است که عبارتند از کتاب اوستا، شاهنامۀ فردوسی و آثارالباقیه البیرونی.
باید رد پای نوروز را در این سه کتاب بزرگ پی بگیریم: اوستا، آثارالباقیه و شاهنامه فردوسی؛ زیرا در شناخت درست این پدیدۀ فرهنگی ما، داوریهای ناروا و کژاندیشیهای بسیار وجود دارد. پس ببینیم و رو آوریم به سرچشمههای پنداشتها و باورهای مردم سرزمین ما و سرزمینهای همسایه و همباور. سخن را از کتاب اوستا بیاغازیم:
ا- سرچشمۀ نخست، اوستا
کتاب اوستا سرچشمه بسیاری از آگاهیهای مردمی – ادبی و فرهنگی ما بوده است . ترانهها، نیایشها و آوردههای حکیمانۀ آن کتاب بزرگ، در دل و دماغ مردم ما همواره نقش ماندگار خود را داشته است.
منوچهری دامغانی در مدح شهریار غزنه، از ایزدان و جشنهای پارینۀ کشور این گونه یاد میآرد و میسراید:
رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه
ای درخت ملک بارت عز و بیداری تنه
اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود
فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه
و اما نوروز از همان روزگاران کهن جشن بزرگ ملی آریاییان شناخته شده است. هرچند در اوستا واژۀ نوروز نیامده، ولی در فروردین یشت از آغاز فصل به عنوان یک گهنبار یاد شده است.
چنانکه استاد پور داوود، اوستاشناس ایرانی میگوید: «جشن فروردین (نوروز) بدون اینکه نزد زردشتیان ایران و پارسیان هند اوقات فرود آمدن فروهرها باشد از جشنهای بزرگ و نوروز جمشیدی خوانده شده است.» (1: 222)
در گهنبارها یا جشنهای آیینی که در کتاب خرده اوستا از آن سخن رفته یکی هم فروردین یشت است که در ده روز اول فروردین فروهرها از آسمان به زمین فرود میآیند و در این گهنبار شرکت میورزند. این خود نشان میدهد که روز اول فروردین یا روز اول نوروز آغاز گهنبار است.(2: 219)
در کتاب اوستا از پهلوان بزرگی یاد شده که نامش هؤشنگه (ازفرزندان کیومرثا ) است و به لقب پره ذاته «پیشداد» یعنی نخستین قانونگذار که همان هوشنگ ادبیات دری است که در کوه البرز برای ربالنوع اناهیتا (ناهید) قربانیها میکرد و با دیوان و بدکاران میجنگید و بر هفت کشور حکمروایی داشت.
پس از هوشنگ پادشاه دیگر پیشدادی تهمورث است که به لقب (دیوبند) معروف است. گویند که دیوان و اهریمنان را به بند کشیده و اصلاحاتی در زمینۀ اقتصاد فراهم آورد. مانند رشتن پشم، برش و دوخت جامه و اهلی کردن چهارپایان و استفاده از اسپ و شتر و خر و گاو و پدید آوردن خط و سواد. به قول کریستن سین: بعد از تهمورث برادرش جمشید به پادشاهی رسید و نخستین بار جشن نوروزنهاد و اوبه تعبیر اوستا «دارندۀ گلههای خوب» است در کتاب اوستا آمده که گویا جمشید از جانب اهورا مزدا به عنوان پیشوای مردم سرزمین آریانا تعیین شد تا به آبادی و آرامی مردم بکوشد. برای او یک عصا، یک نگین و یک شمشیر، یک جام و یک گاو آهن زرین داده شد. (3: 8)
این که برخی معتقدند نوروز در آیین مزدایی از جشنها و رسوم ملی آریاییان نبوده، سخنی گزاف است؛ زیرا میدانیم که رد پای این جشن از دوران کیومرث (نخستین آدم در نزد آریاییان) و جمشید پیشدادی تا کیانیان بلخی و تا اکنون مراسمی در پی داشته و از آن بزرگداشت به عمل میآمده است.
استاد گرانمایۀمان جاوید در رسالۀ «نوروز خوشآیین» مینویسد: «چون نوروز عمری به درازی عمر اقوام آریایی دارد و ریشه در تاریخ و فرهنگ ما، از آن لحاظ بسیاری از رویدادهای جالب تاریخی، دینی و اساطیری را به آن مرتبط میدانند. به طور مثال میگویند خداوند آدم را در این روز آفرید. در این روز کیومرث یا گرشا به پادشاهی رسید. در همین روز نیشکر به دست جمشید شکسته و خورده شد… زردشت در سی سالگی دین بهی را آشکار کرد و آن روز نوروز بود. در همین روز است که کشتی نوح از توفان بلا جست و بر کوه جودی نشست. در همین روز حضرت موسا وحی گرفته است. در همین روز حضرت سلیمان انگشتر خود را که راز حشمت و حکمت او بود بعد از چهل روز باز یافت و یا خلقت عالم در همین روز پایان یافت.
استاد در ادامه نتیجه میگیرند: این روایات نه تنها نوروز را عزیز کرد؛ بل به بقا و دوام آن نیز افزود.» (16:4)
آریاییان در سدههای پیرارین یک سال را به دو فصل گرما و فصل سرما بخش کرده بودند. فصل گرما hama را هفت ماه و فصل سرما zayama پنج ماه تقسیم کرده بودند. به این گونه آغاز هر دو فصل را جشن میگرفتند و به سور و سرور میپرداختند. استاد جاوید به این باور است که جشن فروردین جشن دینی قسمتهای شمال (باختر . ر) بوده است که جایگاه آیین زردشت است و آیین و رسوم اوستایی بیشتر در آنجا رایج بوده است. (2:5)
به هر حال، چنانکه دیدیم یکی از سرچشمههای آیین نوروز در اوستا و بخشهایی چون فروردین یشت به عنوان یک آیین ملی و مردمی بازتاب داشته و با تداوم خویش در دوران شاهنشاهی اشکانیان و سپس ساسانیان به گونه رسمی از سوی کشورداران هرچه شکوهندهتر برپا میشده است. چنانکه در منابع یونانی آمده است: ژوستین دوم امپراتور روم در سال 565 م سفیر خود را به دربار ساسانیان میفرستد، اما او به علت برپایی جشن نوروز در شهر داراب متوقف میماند.
این رسم در زمان کوشانیان نیز در پرستشگاههای بلخ چون: نوشاد و نوبهار، در حضور برمکیان جشنی در خور برپا میشده است. چنان که شاعر غزنه فرخی به موضوع چنین اشارتی دارد:
مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار
از در نوشاد رفتی یا زباغ نو بهار
ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار
هرچه زیور بود نوروز نو آیین آنهمه
برد بر گلهای باغ و راغ نوروزی به کار
در دورۀ اسلامی، به ویژه خلافت اول عباسی که رسمهای خراسانیان به زندگی خودش ادامه میداد، آیین بزرگداشت نوروز زنده بود. در همین روز مراسم گشایش خراج، باج و ساو صورت میگرفت. حمزۀ اصفهانی در کتاب خود به نام «الاشعار السایره فیالنیروز والمهرجان» اشعار و نامههایی را میآرد که به بزرگداشت نوروز پدید میآمده است.
ابوعثمان جاحظ در کتاب «التاج» مینویسد: «مهرگان آغاز فصل زمستان و سرماست. لیکن در نوروز کارهایی است که در مهرگان نیست. از آن جمله نوروز آغاز سال و هنگام افتتاح خراج، عزل و نصب عمال و سکه زدن پول از درهم و دینار و پاک کردن آتشکدهها و ریختن آب و مانند اینهاست.» (8:6)
در زمان سامانیان، غزنویان، غوریان، تیموریان خراسان و تیموریان هند، راه و رسم نیاکان ما باشکوه و شوکت ویژه برپا میشده است.
بلعمی آورده است: «دیوان به فرمان جمشید گردونهیی از آبگینه برای وی ساختند و جمشید بر آن سوار شد و بدان وسیله در هوا پرواز کرد.» و ثعالبی مینویسد: « جمشید آن را با دیبا پوشانید و بر آن سوار گشت و دیوان را فرمود تا آن را به شانۀ خود به میان زمین و آسمان برند و آن روز اورمزد ماه از ماه فروردین بود و آن روز را با خنیاگری و خوشگذرانی جشن گرفتند.»
و نرشخی در تاریخ بخارا مینویسد: «و چون بازار آخرین سال باشد بیست روز بازار کنند و بیستویکم روز نوروز کنند و آن را نوروز کشاورزان گویند و کشاورزان بخارا از آن حساب (را) نگه دارند و بر آن اعتبار کنند و نوروز مغان بعد از آن پنج روز باشد.»(7: 25)
و اما در دوره غزنویان این جشن با شکوه هرچه تمامتر برپا میشد. دولتیان غزنه و سران کشورهای تازه به دست آمده، با پیشکش هدایای گرانبها به دربار خسرو خراسان از این روز بزرگداشت به عمل میآوردند. در تاریخ بیهقی از این گونه جشنها به ویژه جشن مهرگان، جشن سده و جشن نوروز متنهای زیبایی را میخوانیم. شاعران بزرگ دربار نیز به پیشواز این جشنها با سرایش چکامههای بلند و پرمایه، به پیشواز آن میشتافتند.
از فرخی سیستانی:
فرخنده باد بر ملک، این روزگار عید
وین فصل فر خجسته و نوروز دلستان
یا معزی از نزدیک شدن دو جشن میگوید:
عید قربان و ماه فروردین
هر دو با یکدگر شدند قرین
جشن آن، هست در عرب سنت
جشن این، هست در عجم آیین
معزی آیین نوروز را آیین عجم میخواند.
از منوچهری:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
از فرخی سیستانی:
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی.
منوچهري:
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزي فراز
كامگارا، كار گيتي تازه از سر گير باز
2- سرچشمه دوم- آثارالباقیه
میتوان گفت ارزندهترین کتابی که دربارۀ جشنهای آریاییان یا بهگفته بیرونی (ایرانیها) در دسترس است کتاب آثارالباقیه میباشد که پیشتر از این، کتاب دیگری به این گستردگی را نداشتهایم، ولی پسانتر به گونۀ یک کتاب یا کتابه ویژه «نوروزنامه» عمر خیام را هم داشتهایم. پیش از اینها حمزه پسر حسن اصفهانی نیز رسالهیی داشته به همین نام که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیۀ خود از آن یاد آورده است.
هنگامی که بیرونی در کتاب آثارالباقیه از پدید آمدن مدنیت ایران و ایرانیان باستان سخن میراند مانند دیگر دانشمندان و شاعران همروزگارش چون فردوسی، گردیزی، بیهقی و دیگران، ایران را همان سرزمین آریاها و پایتختش را بلخ (بخدی اوستا) میداند. چنانکه مینویسد: «پادشاهان پیشدادی و برخی از کیان که بلخ را جایگاه خود قرار داده بودند نیرین و کواکب و کلیات عناصر را تا زمان پیدایش زردشت، در سال سیام از سلطنت گشتاسب تقدیس میکردند.» (8:۲۹۳).
یا مینویسد: « چه نیاکان ایرانیان سال خورشیدی را 365روز و قدری زیادتر از چهاریک روز میدانستند که بهاندازۀ یک شصتم ساعت باشد و این مقدار را جزو همان ربع روز میدانستند و چون زردشت ظهور کرد و کیش مجوسیت را بیاورد و پادشاهان از بلخ بهفارس و بابل آمدند و بهامور دینی خود اعتنا کردند ارصاد را نیز تجدید نمودند و دیدند که انقلاب سیفی با آغاز سال سوم کبیسه بهاندازۀ پنج روز مقدم است.» (ص ۳۶۱همانجا) و یا مینویسد: «کلدانیان را نمیشود کیانی دانست؛ بل کلدانیان حکامی بودند که از ناحیه پادشاهان کیان در بابل حکومت نمودند و مقر سلطنت کیانیان بلخ بود که چون به کلده رسیدند مردم باختر ایشان را کلدانیان گفتند و این نام حکام قبلی این سلسله بود.» (ص ١۲۸ همانجا)
چون بیرونی (آثارالباقیه) را پیش از آنکه به دارالملک غزنین بیاید نوشته است، بنابراین در این کتاب از برپایی آیین نوروز در دورۀ غزنویان گزارشی دیده نمیشود، ولی گردیزی، بیهقی و شعرای دربار غزنه به گونه گسترده از نوروز و جشنهای دیگر ملی ایرانیان (خراسانیان و فارسها) سخن گفتهاند.
بیگمان موجودیت بزرگانی چون البیرونی و بونصر مشکان و فضل ابن احمد در دربار غزنویان، بر این شکوفایی فرهنگی و اوجگیری جشنهای باستانی چون جشن سده، جشن نوروز، جشن مهرگان و … در این دوره بیتاثیر نبوده است.
البیرونی در باب آیین نوروز از فروردین ماه ایرانیان میآغازد. چون این بخش بسته به نوروز است، آن را اقتباس میکنم تا آیین نوروز را در آیینۀ کتاب ارزشمند آثارالباقیه به تمامی ببینیم و خوانندگان گرامی با درونمایۀ آن آشنا شوند. بیرونی مینویسد:
«فروردین: نخستین روز آن نوروز است که اولین روز سال نو است. سپس در ایام بهار این روز پس از تاخیر از موضع خود سرگردان و در مکانی قرار گرفت که سال همه این احوال را از نزول باران و بر آمدن شکوفهها و برگآوردن درختان تا هنگام رسیدن میوهها و تمایل حیوانات به تناسل و آغاز نو تا تکامل و ذبول طی کند که نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان دانستند و گفتهاند در این روز بود که خداوند افلاک را پس از آنکه مدتی ساکن بودند، به گردش در آورد و ستارگان را پس از چندی توقف گردانید و آفتاب را برای آنکه اجزای زمان از سال و ماه و روز به آن شناخته شود آفرید … و گفتهاند که خداوند عالم سفلی را در این روز آفرید و کیومرث در این روز به شاهی رسید و این روز جشن او بود که به معنای عید اوست و نیز گفتهاند خداوند در این روز خلق را آفرید و این روز و مهرگان تعیینکننده زمان هستند، چنانکه ماه و آفتاب فلک را تعیین میکند.
عبدالصمد بن علی در روایتی که به جد خود ابن عباس آن را میرساند نقل میکند که در نوروز جامی سیمین که پر از حلوا بود برای پیغمبر هدیه آوردند و آن حضرت پرسید که این چیست؟ گفتند امروز نوروز است. پرسید که نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ ایرانیان است. فرمود آری در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد. پرسیدند عسکره چیست. فرمود: عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند بهآنان گفت بمیرید و مردند.
سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد از این روست که پاشیدن آب در این روز رسم شده. سپس از آن حلوا تناول کرد و جام رامیان اصحاب خود قسمت کرده و گفت کاش هر روزی برای ما نوروز بود. برخی از حشویه میگویند که چون سلیمان بن داود انگشتر خویش را گم کرد سلطنت از دست او بیرون رفت، ولی پس چهل روز بار دیگر انگشتر خود را بیافت و پادشاهی و فرماندهی بر او برگشت و مرغان بر دور او گرد آمدند ایرانیان گفتند نوروز آمد، یعنی روزی تازه بیامد و سلیمان باد را امر کرد که او را حمل کند و پرستویی در پیش روی او پیدا شد که میگفت ای پادشاه مرا آشیانهییست که چند تخم در آن است. از آنسوتر رو که آشیان مرا درهم مشکنی. پس سلیمان راه خود را کج کرد و چون از تخت خود که بر باد حرکت میکرد فرود آمد، پرستو با منقار خویش قدری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز هدیه آورد و از اینجاست که مردم در نوروز بر یکدیگر آب میپاشند و پیکشیها نزد هم میفرستند و علمای ایران میگویند در این روز ساعتی است که فیروز فرشته ارواح را برای انشاء خلق میراند و فرخندهترین ساعات آن ساعات آفتاب است و در صبح نوروز فجر و سپیده بهمنتها نزدیکی خود بهزمین میرسد و مردم بهنظر کردن بر آن تبرک میجویند و این روز روز مختاریست؛ زیرا نام این روز هرمزد است که اسم خداوند تعالی است که آفریدگار و صانع و پرورنده دنیا و اهل آن است و او کسی است که واصفان توانا نیستند که جزیی از اجزای نعمتهای او را توصیف کنند.» (ص ۳۲۶ همانجا)
و به ادامه مینویسد:«… دانندگان نیرنگها میگویند هرکس بامداد نوروز پیش از آنکه سخن گوید سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردی شفا مییابد. برخی از علمای ایران میگویند سبب اینکه این روز را نوروز مینامند این است که در ایام تهمورث صابئه آشکار شدند و چون جمشید بهپادشاهی رسید دین را تجدید کرد و این کار خیلی بزرگ بهنظر آمد و آن روز را که روز تازهیی بود جمشید عید گرفت. اگرچه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود.
باز عید بودن نوروز را چنین گفتهاند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و بهیک روز از کوه دماوند بهبابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب مینشینند و تاب میخورند. دسته دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود و بر سریری از زر نشست و مردم بهدوش خود آن تخت را میبردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند.
در این روز رسم است که مردمان برای یکدیگر هدیه میفرستند و سبب آن چنان که آذرباد موبد بغداد حکایت کرد این است که نیشکر در کشور ایران روز نوروز یافت شد و پیش از این کسی آن را نمیشناخت و نمیدانست که چیست و خود جمشید روزی نی را دید که کمی از آبهای درون آن به بیرون تراوش کرده بود و چون جمشید دید که آن شیرین است امر کرد که آب این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند و آنگاه در روز پنجم شکر بهدست آمده و از راه تبرک بهآن، مردم برای یکدیگر شکر هدیه فرستادند و در مهرگان نیز این کار را بههمین میزان تکرار کردند و بدین جهت برای آغاز سال انقلاب صیفی را انتخاب کردند ….
بسیاری از علما و حکمای یونانی هنگام طلوع کلبالجبار را طالع سال گرفتند و سال را افتتاح بهآن نمودند و بهاعتدال بهاری توجهی نکردند چه در زمانهای گذشته طلوع این ستاره موافق با این انقلاب و یا نزدیک بهآن بوده وعید نوروز از جایگاه اصلی خود زایل شده و در زمان ما با دخول آفتاب در برج بره موافق گشته که آغاز بهار باشد و رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی میدهند.
نوروز بزرگ: در روز ششم این ماه نوروز بزرگ است که نزد ایرانیان عید بزرگی است گویند که خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد؛ زیرا این روز آخر روزهای ششگانه است و در این روز خداوند مشتری را بیافرید و فرخندهترین ساعتهای آن روز ساعات مشتری است. زردشتیان میگویند که در این روز زردشت توفیق یافت که با خداوند مناجات کند و کیخسرو بر هوا در این روز عروج کرد و در این روز برای ساکنان کرۀ زمین سعادت را قسمت میکنند و از اینجاست که ایرانیان این روز را روز امید نام نهادند و اصحاب نیرنگها گفتهاند هرکس در بامداد این روز پیش از آنکه سخن گوید شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند در همه سال از انواع بلاها سالم خواهد ماند. ایرانیان میگویند که در بامداد این روز بر کوه پوشنگ شخصی صامت و خاموش دیده میشود که یک طاقه مرو در دست دارد و بهاندازه یک ساعت پیداست. سپس از چشم پنهان میشود و تا سال دیگر این وقت آشکار نمیگردد. زادویه در کتاب خود گفته سبب این است که آفتاب از ناحیه جنوبی که افاهتر است طلوع میکند.
بیان مطلب آن است که ابلیس لعین برکت را از مردم زایل کرده بود. بهقسمی که هر اندازه خوردنی و آشامیدنی تناول میکردند از طعام و شراب سیر نمیشدند و نیز باد را نمیگذاشت بوزد که سبب روییدن اشجار شود و نزدیک شد که دنیا نابود گردد. پس جم بهامر خداوند و راهنمایی او بهقصد منزل ابلیس و پیروان او بهسوی جنوب شد و دیرگاهی در آنجا بماند تا اینکه این غایله را برطرف نمود. آنگاه مردم از نو بهحالت اعتدال و برکت و فراوانی رسیدند و از بلا رهایی یافتند.
و جم در این هنگام به دنیا بازگشت و در چنین روزی مانند آفتاب طالع شد و نور از او میتافت و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز شگفت نمودند و در این روز هر چوبی که خشک شده بود سبز شد و مردم گفتند (روز نو) یعنی روزی نوین و هر شخص از راه تبرک بهاین روز در طشتی جو کاشت سپس، این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات بهخوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند.
در این روز بود که جمشید بهاشخاصی که حاضر بودند امر نمود و به آنان که غایب بودند نوشت که گورستانهای کهنه را خراب کنند و گورستان تازهیی مسازند و این کار در ایرانیان باقی ماند و خداوند آن را پسندید و پاداشی که ایزد تعالی جمشید را برای این کار داد این بود که رعایای او را از پیری و بیماری و حسد فنا و غم و مصایب دیگر دور نمود و هیچ جانوری در مدت پادشاهی جم نمرد و تا آنکه خواهر زاده او پیدا شد و جم را بکشت و بهکشور او چیره گشت.
چون در عهد پادشاهی جم هیچ جانوری نمردو بهطوری رو بهفزونی گذاشتند که فراخنای زمین با همه پهنایی که داشت بدل به تنگنا شد خداوند آن وقت زمین را سه برابر کرد و ایشان را امر نمود که با آب غسل نمایند تا از هر گناهی پاک شوند و در هر سال برای اینکه آفات را از ایشان دور کند این کار را تکرار نمایند.
نیز گفتهاند سبب اینکه ایرانیان در این روز غسل میکنند این است که این روز بههروذا که فرشته آب است تعلق دارد و آب را با این فرشته مناسبتی است و از این جاست که مردم در این روز به هنگام سپیدهدم از خواب بر میخیزند. با آب قنات و حوض خود را میشویند و گاهی نیز آب جاری بر خود از راه تبرک و دفع آفات میریزند.
در این روز مردم بهیکدیگر آب میپاشند و سبب این کار همان سبب اغتسال است و برخی گفتهاند علت این است که در کشور ایران دیرگاهی باران نبارید ناگهان به ایران سخت ببارید و مردم بهاین باران تبرک جستند و از این آب بهیکدیگر پاشیدند و این کار همین طور در ایران مرسوم ماند.
نیز گفتهاند سبب اینکه ایرانیان در این روز آب بههم میپاشند این است که چون در زمستان تن انسانی بهکثافات آتش از قبیل دود و خاکستر آلوده میشود این آب را برای تطهیر از آن کثافات بههم میریزند و دیگر اینکه هوا را لطیف و تازه میکند و نمیگذارد که در هوا تولید و بهاو بیماری شود.
در این روز بود که جم مقادیر اشیا را استخراج کرد و پادشاهان پس از او این روز را میمون و فرخنده داشتند و هرچه کاغذ و پوست که مکتوب میشد و باید بهاطراف فرستاد در این روز فراهم میآوردند و هر کاغذ و نامه را که باید در آخر آن مهر زد این کار را در این روز انجام میدادند و این روز را به پارسی اسپیدا نوشت میگفتند و چون جم در گذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند و این اعیاد را شش بخش نمودند. پنج روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند و پنجه دوم را بهاشراف و پنجه سوم را به خدم و کارکنان پادشاهان و چهارم را برای ندیمان و درباریان و پنجه پنجم را برای توده مردم و پنجه ششم را برای برزیگران.
گویند کسی که دو روز نوروز را بههم متصل نمود هرمز پسر شاپور پهلوان است که او هم ایامی را که میان این دو عید بود عید گرفت و آتش را برای تیمن بهآن بهجاهای بلند قرار داد که جو را حرارت آن تصفیه کند و چیزهای پلید را بسوزاند و عفونات مولد فساد را این حرارت نابود نماید.
آیین ساسانیان در این ایام چنین بود که پادشاه بهروز نوروز شروع میکرد و مردم را اعلام مینمود که برای ایشان جلوس کرده که بهایشان نیکی کند و روز دوم را برای دهقانان که قدری مقامشان بالاتر از توده بود جلوس میکرد و موبدان جلوس میکرد و روز چهارم را برای اهل بیت و نزدیکان و خاصان خود و در روز پنجم برای خانواده و خدم خود و بههر کدام آنچه را مستحق رتبه و اکرام بودند ایصال میکرد و آنچه مستوجب و سزاوار مبرت و انعام بودند میرساند و چون روز ششم میشد از قضای حقوق مردمان فارغ و آسوده شده بود و برای خود نوروز میگرفت و در این روز آنچه را روزهای گذشته برای شاه هدیه آورده بودند امر بهاحضار میکرد و آنچه میخواست تفریق میکرد و میبخشید و هرچه که قابل خزانه و تودیع بود نگه میداشت. (همانجا ص ۳۳۲)
به دنبال سخن از آیین نوروز در آریان زمین، بیرونی همه ماهها را پس از فروردین با سرگذشتها و مراسم آیینی آنها به گستردگی بیان میدارد که دلچسپ و خواندنی است. روی همرفته این آگاهیهای استورهیی و تاریخی در درازای سدهها، از سوی دانشمندان به عنوان ماخذ اصلی کاربردهایی نیز یافته است. به گونۀ نمونه دربارۀ عید شهریورگان یا آذرجشن مینویسد: «… خورشید موبد گفته است که آذرجشن روز اول این ماه بود و این عید برای خاصه بوده و از روزهای معروف ایرانیان محسوب میشود. اگرچه در ماههای فارسی است (ماههای زردشتی . ر.) و این عید از روزهایی است که مردم تخارستان آن را معمول میداشتهاند و این آتش را برای تغییری که در هوا پیدا شده که اول زمستان است میافروختند، ولی در زمان ما اهل خراسان این عید را در آغاز پاییز میگیرند و این روز روز مهر است که اول گهنبار پنجم است و آخر روز بهرام است و در این روز خداوند بهایم را آفرید و نام آن مدیا میریم گاه است.» (همانجا ص ۳۳۷)
همچنین البیرونی دقیقترین آگاهیهای زمانهاش را از نام اوستا و آورندۀ آن زردشت در آثارالباقیه میآورد که چون از موضوع این نوشته بیرون است، از آن چشم میپوشیم.
گفتن این موضوع نیز ضرور است که خوشبختانه در کشور ما در سالیان پسین به همت فرزندان راستین میهن در معرفی او گامهای نسبتن خوبی برداشتته شده است. یکی دو جاده هم در غزنه به نامش آراسته گشته و دانشگاهی در کاپیسا نامش را با خود دارد. ای کاش مراکز پژوهشی ما در همین راستا هم در دانشگاه کابل هم بلخ مراکزی برای بازشناسی فرهنگ و زبان اوستا نیز برپا میداشت تا دانشوران ما از گذشتۀ پدرام باستانی خویش بیبهره نمیماندند و جوانانی در این زمینهها آموزشهای لازم را فرا میگرفتند. این رشته دانشها چه در اروپا چه در کشورهای همسایه چون هند و ایران رونق خوبی یافته است که میتوان با تماس با آن حوزهها، این کار را سر و سامان داد.
3- سرچشمۀ سوم: شاهنامۀ فردوسی
فردوسی یکی از پاسداران بزرگ زبان و رسمهای کهن این مرزوبوم است. نوروز از دیگاه فردوسی بیشتر از هر رسم و آیین دیگر ارج و ارزش ویژه دارد. وابستگی اندیشهیی فردوسی به میراث فرهنگی کهن کشور، تا بدان پایه است که برخلاف ارزشها و سنتهای دست و پا گیر زمانهاش میایستد و از رسم و آیین نیاکان خود میگوید و بر آن میبالد:
بیارید این آتش زردهشت
بگیرید همان زند و استا بمشت
نگه دارد این فال جشن سده
همان فر نوروز و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر
بشوید به آب خرد جان و چهر
کند تازه آیین لهراسبی
بماند کهن دین گشتاسبی
به باور فردوسی چنان که در بخش آغاز گفتیم نوروز تداوم یک سنت دیرینه در شاهنامه است.
فردوسی در داستان پدید آمدن نوروز میگوید وقتی بزرگان کشور به پیشواز از جمشید گرد آمدند، نیمه آن روز را روز نو یا نوروز خواند و مردم آن روز را جشن گرفت:
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار
جشن نوروز از مهمترين مراسمي است كه در شاهنامه نیز چهره گشوده است.
از سرچشمه نخستین این جشن یا گهنبار قبلن یادآور شدیم. شاهنامه با رویکرد به آن داستان نوروز را پی میگیرد. چنان که میدانیم فردوسي، آغاز شهرياري كيومرث (نخستین انسان) و بر تخت نشستن وي را نیز در نخستین روز فروردین ماه ميداند، ولی از بزرگداشت نوروز در آن روز، سخنی نمیآرد:
چنين گفت كایين تخت و كلاه
كيومرث آورد و او بود شاه
چو آمد بهبرج حمل آفتاب
جهان گشت با فرّ و آئين و آب
بتابيد از آن سان ز برج بره
كه گيتي جوان گشت از آن يكسره
كيومرث شد بر جهان كدخداي
نخستين بهكوه اندرون ساخت جاي
نوروز را تنها و تنها وِیژه جمشید میداند که چهارمین شاه پیشدادی است. در داستان جمشید است که آیین نوروز پا میگیرد.
یعنی از دید فردوسی که خود متکی بر روایات قدیم است در زمان پادشاهي جمشيد، نوروز در روز هرمزد از ماه فروردين به یک آیین گزیده مردم و پیشوا چهره میآراید:
سر سال نو هرمز فرودين
بر آسوده از رنج تن دل ز کین
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان بشادي بياراستند
مي و جام و رامشگران خواستند
چنين جشن فرخ از آن روزگار
بما ماند از آن خسروان يادگار
در شاهنامه ميخوانيم كه پس از تهمورث، جمشيد پسر وي به تخت پادشاهي نشست و همه مرغان و ديوان و پريان به فرمان او درآمدند.
وي به ساختن افزار جنگي پرداخت، رشتن و تافتن و بافتن به مردم آموخت، دستههای چهارگانه اجتماعی را پديد آورد، به ديوان دستور داد تا با آب و خاك، گل درست كرده، گرمابه و كاخهاي بلند سازند و سپس از سنگ، گوهر بيرون آورد، بويهاي خوش پديدار ساخت، پزشكي را بهوجود آورد و كشتيراني را به مردم آموخت و بعد از تمامي اين كارها، تختي ساخت كه هرگاه میخواست ديوان آن را برداشته و به آسمان ميبردند و در روز هرمزد فروردين بر اين تخت بر آسمان رفت و جهانيان اين روز را روز نو خواندند:
همه كردنيها چو آمد به جاي
ز جاي مهي برتر آورد پاي
به فركياني يكي تخت ساخت
چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
فردوسي شاهنامه را براساس روايتهاي قديمي و كتاب خداينامه به نظم درآورده است، درمييابيم كه نسبت دادن اين جشن بهجمشيد از دوران بسيار قديم معمول بوده است.
در تنها اثر کهن مزدیسنایی پیش از اسلام در کتاب بُندهِشن و کتاب خرده اوستا، کتاب خواتای نامگ (خداینامه) فردوسی خراسانی با امانتداری کامل دیرینگی نوروز را با نگرش با سرچشمههای نخستین آن به نظم در آورد و آن را پاس داشت. بنابراین از استاد توس باید با قدردانی یاد کرد که داستانهای اساطیری تاریخ سرزمین ما را زنده ساخت و از درونمایۀ زندگی ملتهای این بخش تمدنی یادگاری چنین ارجناک به وجود آورد.
استاد توس در رابطه با نوروز اساطیری و بیان منشاء تاریخی شاهنامه فردوسی میسراید:
چنین گفت گوینده پهلــوی
شگفت آیدت کاین سخن بشنوی
چو طبعی نداری چـو آب روان
مبر دست زی نامه خسروان
بخواند آن بت مهربان داستان
ز دفتر نوشتهگـه بـاستــان
یکی مرد بُد نامش آزادسرو
که با احمد سهل بودی به مرو
دلی پیر و بخت جوان داشتی
کجا نامۀ خسروان داشتی
مرا گفـت نیک آمد این رای تو
بــه نیکی گراید مگر پای تو
نوشته من این نامۀ پهلوی
به پیش تو آرم مگر بغنوی
یکی نامه دیدم پر از داستان
سخنهای آن پرمنش، راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
صنایع ز پیوند او دور بود
ستاینده شهـر یاران بُدی
به مدح افسر نامداران بُدی
من این نامه فرخ گرفتم به فال
همی رنج بردم به بسیار سال
چون این نامه افتاد در دست من
بـه ماهی گراینده شد شست من
چو این نامه آورد نزدیک من
برافروخت این جان تاریک من
سپس شاهنامه در مورد آیین جشن نوروزی چنان که داستان آن گذشت اشاره میکند.
این جشن در دوره پادشاهی اشکانیان که قومی آریایی و از تیره سکاییان بودهاند نیز برگزار میشد.
هرچند در دوره اشکانیان و ساسانیان برگزاری جشن نوروزی با نیایشها و رهنمایی دینمداران زردشتی در دربار شاهان و بین مردم جشن و شادمانی را با خود همراه داشت، ولی مراسم نوروزی غیرمذهبی بود. این جشن به گونۀ یک رسم ملی در سراسر آریانزمین رواج خود را داشت و در دوران اسلامی در این مرزوبوم نیز خوشبختانه از میان نرفت و تا امروز نیز با وجود پرخاشگران کوچکاندیش مذهبی، این جشن باشکوه ملی از سوی خانوادهها و تیرههای گوناگون ملی، در هر گوشه و کنار کشور و کشورهای همپیوند ادامه دارد.
نویسنده: دکتور رازق رویین
پینوشتها
- پور داوود، ابراهیم. خرده اوستا. 1380. انتشارات اساطیر. تهران.
- همانجا.
- رویین.عبدالرازق. کتاب درسی. تاریخ ادبیات دری از دوران باستان تا پایان سده هشتم. 1358. به نقل از تاریخ مختصر افغانستان. حبیبی
- جاوید. عبدالاحمد. نوروز خوشآیین.1384 چاپ دوم.
- همانجا.
- همانجا.
- نرشخی. ابوبکر محمد جعفر النرشخی. تاریخ بخارا چاپ بنیاد فرهنگ.
- دانا سرشت. اکبر. آثارالباقیه. چاپ تهران.