مفهوم مقاومت در جنبش زنان افغان؛ از مبارزه مسلحانه تا جنبش برابری
نویسنده: دکتور فاخره موسوی
اگر نگاهی تاریخی به حرکتهای زنان در تحولات افغانستان، از ابتدای شکلگیری، داشته باشیم، تغییر زیادی را میتوانیم در این حوزه مشاهده کنیم. سنبل مقاومت زنان که تاریخنویسانی چون عبدالحی حبیبی، میرمحمدغبار و میرمحمدصدیق فرهنگ بر آن تاکید کردهاند، ملالی میوند، مثال مقاومت و بیگانهستیزی در تاریخ معاصر افغانستان است. ملالی در جنگهای افغان و انگلیس رشادتهایی از خود نشان داده است که در بین تاریخنگاران شهرت فراوان دارد. همچنین شعری به این سمبل نصبت داده شده که نشانه وطنپرستی و ایمان این زن است. اما در بین محققان معاصر و کسانی که اسناد جنگهای افغان و انگلیس را مطالعه میکنند، سندی مبنی بر وجود این زن دیده نشده است. بنابراین برخی از تاریخنویسان معاصر در مقالات منتشرشدهشان از عدم وجود چنین شخصیتی در تاریخ سخن راندهاند و شکلگیری آن را جعل تاریخی برای شکل دادن به هویت زن افغان میدانند.
اما گذشته از این، زنان افغان در جنگهای انگلیس و افغان، خشم فرماندهان انگلیسی را برانگیخته بودند به سبب اینکه این زنان از راههایی که برای انگلیسها ناشناخته بود، به جنگجویان افغان، اسلحه و مواد غذایی میرساندند. این نوع فعالیتهای زنان، یکی از عوامل شکست ارتش انگلیس در افغانستان بود.
در این پژوهش، برآنیم که سخن از تغییر مفهوم مقاومت در جنبشهای زنان در افغانستان، با توجه به تحولهای تاریخی برانیم. اگر بخواهیم در تاریخ افغانستان پس از دوره احمدشاه درانی، کاوش کنیم، با زنانی در تاریخ برخورد میکنیم که به شدت در تحولهای افغانستان موثر بوده و در عین حال خواهان تغییر در وضعیت زنان بودهاند. در خاندان درانی، زنان پادشاه، نقش پنهانی در تحولهای سیاسی داشتهاند، اما وضعیت اجتماعی زنان و اهمیت آن، از دوره امیرعبدالرحمن شکل میگیرد.
بیداری فکری در بین زنان دربار سابقه بیشتری دارد تا در بین مردم که بیشتر به کار کشاورزی مشغول بودند. بنابراین زنان دربار قدمهای اول را در احقاق حقوق زنان و بهتر شدن وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان داشتند. در غیر این صورت دربار درانی تحت فرمان و نفوذ احمدشاه قوانین سختی برای زنان و حقوق اجتماعی آنان تصویب کرده بود. از این نوع قوانین میتوان حق تعلق زنان به مردان، ازدواج اجباری بیوهزنان با برادران یا اعضای خانواده خانواده همسر، به «بد» دادن و ازدواج کودکان نام برد.
هم اکنون نیز در افغانستان این قوانین به صورت عرف درآمده است و بسیاری از زنان افغان از این عرف رنج میبرند. از زنان دربار که علیه این قوانین قدم برداشته است، میتوان از بیبی حلیمه یا بوبوجان نام برد. حلیمه همسر امیرعبدالرحمن خان و از زنان روشنفکر دربار بود که در چهارده سالگی روی به شاعری آورده بود و سواد خواندن و نوشتن داشت. وی بسیار کوشید تا قوانین را به نفع زنان اصلاح کند، اما در همین دوره شاهد یکی از بیعدالتیهای بزرگ علیه زنان هزاره هستیم. زنان هزاره پس از شکست خوردن قومیت هزاره از امیرعبدالرحمن خان، قربانی درجه اول بیعدالتی علیه زنان شدند. تعداد زیادی از کودکان و زنان هزاره در بازارهای کابل و قندهار به فروش رفتند و به بردگی کشیده شدند. این بیعدالتی تا ابتدای قرن بیستم در زندگی مردم افغان به شکل معمول درآمده بود. بسیاری از خانوادههای اشراف، خدمتکارانی از قومیت هزاره داشتند و منطقه هزارهجات جزو محرومترین مناطق افغانستان است. این تنها به دلیل صعبالعبور بودن این منطقه نیست، بل به دلیل عدم توجه سران و سیاستمداران است. این محرومیت در حقوق زنان نقش بهسزایی دارد؛ زیرا رشد و توسعه اقتصادی، باعث رشد فرهنگ نیز میشود.
قرن بیست با تحولهای سیاسی زیادی برای شکلگیری افغانستان مستقل با رهبری روشنفکری، رهاوردهای تازهیی برای زنان دارد. زنان دربار به رهبری ملکه وقت، ثریا، که زنی تحصیلکرده و روشنفکر بود، به فرمان امانالله خان تصمیم به ایجاد تغییرات در وضعیت اجتماعی خود گرفتند. ملکه ثریا، در بین زنان سران منطقه، جز معدود زنان تحصیلکرده بود که نگاهی تغییرگرا به وضعیت زنان داشت. این جنبش، تاکید زیادی بر آموزش دختران و آگاهی رساندن به زنان و تحول بخشیدن به وضعیت خود داشت. با کنار رفتن رهبران نوساز و تحولهای سیاسی که در نیمه اول قرن بیست رخ داد، وضعیت زنان نیز به شدت متغیر بود. اما جنبش زنان توانسته بود ریشه در لایههای مختلف اجتماعی شهری بدواند و تعلیم و تحصیل را جزو عرف اجتماعی در بین طبقه روشنفکر جامعه جایگزین کند.
با توجه به این تحولها، بهتر است توجه داشته باشیم که مفهوم مقاومت در افغانستان، از فعالیت در پشت جبهه، کمکرسانی، جنگ و راهنمایی در کورهراههای کوهستانی، چطور به مفهومی برای رشد حقوق اجتماعی و سیاسی زنان و تلاش برای دموکراسی تبدیل شده است؟ مقاومت به مفهوم کلمه، مبارزه برای زندگی، زنده ماندن و خدمت به جامعه مردانه چه تحولاتی را بین زنان ایجاد کرده و چقدر متحول شده است؟
در حقیقت از ابتدای قرن بیستم، یک تحول بزرگ در بین زنان افغان رخ داده است. بیداری زنان از طبقه نخبگان سیاسی به زنان سایر لایهها منتقل شده که عامل اصلی آن رشد تعلیم و تربیت است. نوسازیهایی که در ابتدای قرن بیست و سپس در نیمه دوم این قرن رخ داده، بیداری و روشنفکری را در بین زنان گسترش داده و این تحول بزرگی را در قرن بیست و یک در افغانستان به همراه آورده و باعث رشد زنان در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شده است.
از قومندان کفتر تا فاطمه اکبری: تجربهیی نو
قومندان کفتر یکی از زنانی است که به عرف زنان شجاع افغان، برای دفاع از خانه خود، در دوره شوروی، تفنگ به دست گرفت. زنی مثل او را میتوان در ردیف زنانی قرار داد که پس از ورود ارتش سرخ به افغانستان، به نیروهای مردمی و مقاومت پیوستند. مقاومتی که با خشونت، جنگ و مفاهیم اسلامی و وطنپرستی عجین شده است. این مقاومت، تنها باوری را که به زنان داده است، مردبودن در عرصۀ زنانه است. این الگو مقاومت را تنها راه برای ابقای انسانیت و ارزشهای جامعه افغان ارزشمند میداند و معتقد است برای اینکه دشمن نتواند خانه افغان را تسخیر کند، باید یک الگوی مردانه بر زندگی اجتماعی زنان حاکم باشد. الگویی که مرگ را شهادت در راه خدا و زندگی را ننگ میشمارد. در زندگی این گروه از زنان مساله عقاید اسلامی نقش مرکزی را دارد.
در پایان دهه ۱۹۷۰، زنان زیادی به جنبشهای اسلامی پیوستند و به شدت در این راه پایداری کردند. در اصل احزاب اسلامی به سبب اینکه اسلام مذهب اصلی مردم این منطقه است، رشد زیادی داشتند. با ورود ارتش سرخ به افغانستان، روند پیوستن مردم به احزاب اسلامی افزایش قابل توجهی یافت. در این میانه زنان به پیروی از مردان، براداران، همسران و خویشاوندان خود و از همه مهمتر تحت تاثیر آموزشهای عرفی اسلامی به اسلامگرایی روی آوردند و بسیاری به جنبش مقاومت پیوستند.
از زنانی که به جنبش مقاومت پیوسته، یاسمین حسنات است. یاسمین از معدود زنانی است که بیشتر سالهای جنگ با ارتش سرخ را در جبهه جنگ همپای مردان مقاومت کرد. یاسمین در مقاومت زنانه خود، باید شیوهیی مردانه انتخاب می کرد که او را در عرصه اجتماعی به عنوان یک زن بپذیرد. به این ترتیب به اضافه مادر بودن، زن بودن، معلم بودن، باید خشونت و جنگ را نیز به دوش میکشید. بعد از خروج ارتش سرخ و آغاز جنگ داخلی، یاسمین ترجیح داد که به آموزش روی بیاورد.
مینا کشور کمال، نوع دیگری از مقاومت را در دهه ۱۹۷۰ میلادی مطرح میکند. وی خود را به عنوان زن، در دنیایی که زنان ابزار گونگی را تجربه میکنند، مظلوم میبیند و به یاری زنانی میشتابد که در چنگال جنگی مردانه زخم خورده و آواره سرزمین همسایه شدهاند. مینا کشور کمال نمونه یک زن روشنفکر افغان است که ارزشهای انسانی را والاتر از سایر ارزشها و کهنهپرستی میداند. به همین سبب بنیادی را برای زنان تاسیس میکند که به صورتی انقلابی مقاومتی زنانه را الگو قرار میدهد و اولین جنبش زنان آزادیخواه منطقه میشود.
اما قومندان کفتر ترجیح میدهد که در کنار سلاح جنگی خود به مقاومت ادامه بدهد؛ زیرا به نظر وی هنوز هم امنیت به سرزمین او بازنگشته و او مجبور است به مقاومت ادامه بدهد تا جان و مال فرزندان و اعضای خانوادهاش را حفظ کند. شیوۀ مردانه در زندگی زنان افغان مفهومی والا دارد. این باعث شده است که زن خود نسبت به خود نگاهی مردانه داشته باشد.
جنگ داخلی و طالبان پدیدههایی بودند که در زندگی زنان و نسل جدید زنان تغییرهای اساسی ایجاد کند. نگاهی دوباره به خود، زن بودن، جنس دوم بودن، وظیفه زنانه و نگرش جامعه مردانه به خود را در بین زنان به وجود بیاورد. بسیاری از زنان قربانی جنگی مردانه شدند که نه با عقاید اسلامی همراهی میکرد و نه با ارزشهای وطنپرستانه همخوانی داشت. جنگ قدرت که زنان و کودکان را از زندگی در فضایی مسالمتآمیز محروم کرده بود. طالبان تجربهیی تلختر را بر زنان تحمیل کردند. تجربهیی که زنان در دوره امیر حبیبالله کلکانی هم به چنین شدت تحمل نکرده بودند.
در دروه طالبان شاهد ظهور بیداری از نوع تازهیی در بین زنان هستیم. این بیداری را ناهید باقی و نادیا انجمن به خوبی تشریح میکنند. نادیا انجمن خود قربانی این بیداری و زن بودن است و جان خود را در این راه از دست داده است. ناهید باقی روایتگر این جنبش است. جنبشی که نه تنها به تعلیم و تربیت علاقهمند است، به خواندن نیز عشق میورزد، شعر میگوید و با تمام توانایی خود به همه شیوههایی که میداند، مقاومت میکند. اگر طالب او را از درس و مدرسه منع میکند، نادیا خود را دخت افغان میخواند و از رنج زمانه شکایت میکند. از قهر مردانه و جنس دوم بودن فریاد بر میآورد. ناهید باقی یکی از اعضای گروه «سوزن طلایی» است که در پوشش آموختن کارهای زنانهیی مثل خیاطی و سوزندوزی، به کتابخوانی میپردازد. همه کتابهایی که میشود در گوشه و کنار یافت و دور از چشم طالب در کیسهیی انداخت و در شبهایی که مهتاب زمین را روشن نگاه میدارد، خواند.
تغییرات با ادامه حضور طالبان بیشتر و بیشتر ملموس میشود. زن افغان به این نتیجه میرسد که همه مدلهای ارایهشده در فرهنگ و ارزشهایی که عرف به او تحمیل میکند، فقط در خدمت دنیای مردانه است و او ابزارگونه در خدمت جامعهیی مردسالار میباشد که به او الگویی مردانه را تحمیل میکند. زن اجازه خروج از خانه بدون یک همراه مرد ندارد. مردی که باید از خویشاوندان و یا نزدیکان سببی یا نسبی وی باشد. این نگاه به زن افغان، چشم او را به دنیایی باز کرد که باید برای همه خواستهها و ناخواستههای خود مقاومت میکرد. طالبان حضور وی را نادیده میگرفتند و روایتی بنیادگرایانه از متون اسلامی درباره زنان را مطرح و دفاع میکردند. روایتی که زن را به سوی نیستی سوق میداد و صدای او را برای همیشه خاموش میکرد.
حرکتهایی اجتماعی که توسط زنان برنامهریزی شده بود نیز نتوانست دست زنان را از زنجیر باز کند و آنان را بیشتر و بیشتر محجور کرد و در خدمت مردسالاری درآورد. مجازات زنی در ورزشگاه کابل، قبل از مسابقات، نقطه اوج این محجوری بود. این حادثه زنان را به سوی مقاومت در برابر مردسالاری و بنیادگرایی سوق داد. با سقوط طالبان، زنان بسیاری از خانههای خود خارج شدند و دست در دستان کسانی گذاردند که برای برابری و مردمسالاری مبارزه میکردند.
بنابراین تغییرهای زیادی در نگرش زن افغان در دوره طالبان ایجاد شد. عرف که حامیان خود را بیشتر در بین زنان داشت، از دست داد. نسل جدید زنان بعد از طالبان، نگاهی دوباره به سنتها، آداب، رسوم و ارزشهایی داشت که او را به بند کشیده بود و از رشد او در جامعه جلوگیری میکرد، او را و مسایل مربوط به او را به حاشیه میراند.
سیما ثمر یکی از این زنان است که چهره مقاومت را با مفاهیمی جدید آمیخته است. در دروه طالبان، وی از فعالترینها در حوزه آموزش زنان است. بسیاری از زنان جوان امروز افغان، رشد و شکوفایی و زندگی نوین خود را مدیون وی هستند. باز هم شیوهیی جدید توسط نسل جدید زنان پس از طالبان شکل میگیرد.
جنبش مدنی الگوی جدید زنان برای مقاومت با جنگسالاری، مردسالاری، فساد و نابرابری اجتماعی است. قرن بیست و یک برای زنان افغان، فصل جدیدی است. فصل فعالیت اجتماعی و فرهنگی برای رسیدن به حق شهروندی و برابری جنسیتی است. بنابراین دیگر خشونت مردانه و مردسالارانه در بیداری زنان نسل جدید افغان نقش ندارد. نقش زن بودن، مادربودن و تربیتی به ارزشهایی تبدیل شده است که زنان برای آن فعالیت میکنند و گاهی میمیرند.
ثریا پاکزاد با تجربهیی که در دوره طالبان داشته، اکنون به یکی از زنان این جنبش تبدیل شده است. فن بیان، فعالیتها و رایزنیهای وی باعث رشد زنانی شده است که جنگ آنان را از ادامه زندگی مایوس کرده بود. اکنون زنان بسیاری از ثمره فعالیتهای وی به زنانی توانا تبدیل شدهاند که میتوانند از عهده زندگی خود و خانواده و فرزندان خود برآیند.
فاطمه اکبری یکی دیگر از این زنان است که با تلاش فراوان و تعلیم زنان، آنان را به بازار کار میفرستد تا در برابر فقر مقاومت کنند و چرخ اقتصاد را در افغانستان جدید پس از جنگ دوباره بچرخانند. هزاران زن دست یاری وی را میفشارند و برای رشد خود و خانوادهشان قدم برمیدارند. بسیاری از زنان توانستهاند که کارگاههایی مخصوص خود، با صلاحیتها و تواناییهای خود تهیه کنند و به کار مشغول شوند. فاطمه معتقد است که باید دست زنان را گرفت و برای شکوفایی تواناییهای آنان تلاش کرد.
مریم درانی، در قندهار یکی از زنان فعال اجتماعی و سیاسی است که مراکز متعددی را تاسیس کرده تا زنان بتوانند تواناییهای خود را به آزمون بکشند و خود نیز جزو زنان توانا و شجاع جهان محسوب میشود. مفهوم مقاومت برای وی توانایی برای تغییر سرنوشت است. مطلبی که بارها به زبان آورده است. مراکزی که برای دختران و زنان در شهر قندهار وجود دارد، از دستاوردهای تلاشهای وی برای رشد زنان است.
رویا محبوب در عرصه علمی و اقتصادی گامهای بلندی بعد از طالبان برداشته است. وی نه تنها در راه رشد و شکوفایی استعدادهای خود تلاش کرده است، بل این راه را با تواناییها و تلاشهای خود در عرصه اقتصاد برای سایر زنان نیز باز کرده است. بسیاری از دختران جوان در شهر هرات مدیون رویا محبوب و تلاشهای وی هستند.
لیلا حیدری یکی دیگر از این زنان است که با تاسیس مرکز بازپروری به کمک کسانی شتافته که گرفتار اعتیاد هستند. لیلا رستورانی را در شهر کابل به نفع این نوع افراد تاسیس کرده است که آنان را به جامعه بازگرداند و به آنها شیوه مقاومت در جامعهیی که سالها در اثر جنگ ویران شده است را بیاموزد.
شواهد در جامعه افغان نشان میدهد که زنان افغان در سالهای پایانی قرن بیست و آغاز قرن بیستویک تغییرات زیادی کردهاند و ارزشهای اجتماعی نزد آنان متحول شده است. این زنان از مدلهای مردانه که توسط جامعۀ مردسالار بر آنان تحمیل میشده است فاصله گرفته و با نگاهی بر وضعیت سیاسی، اجتماعی و فردی خود، الگویی دیگر را برگزیدهاند که آنان را به سوی برابری جنسیتی هدایت میکند. هرچند جنبش زنان در افغانستان با جنبشی فراگیر فاصله بسیاری دارد، اما این زنان نشان دادهاند که تغییر در جامعهیی سنتی و مردسالار غیر ممکن نیست.
یادداشت: متن بالا ترجمۀ مقالۀ ارایهشده در دانشگاه پاریس در خزان ۱۳۹۵ است.