یك شاعر در شورای امنیت چه میكند؟
بخش دوم و پایانی
سیدرضا محمدی را بهعنوان شاعری هیجانانگیز میشناسیم. شاعری که خاص و عام از مردم کوچه و بازار تا سیاستمداران برجسته و نویسندگان حرفهیی در داخل و خارج از افغانستان را به خود علاقهمند ساخته است. هیچ شاعری بیشتر از او در ایران جایزههای ادبی را درو نکرده است. همانطور که سلایق مخالف سیاسی در ایران را با او نزدیک کرده، در تاجیکستان از شخص رییسجمهور تا مردم کوچه و بازار او را میشناسند و در غرب، یکی از شناختهشدهترین شاعران شرقی است. بعد از انتخاب شدن بهعنوان یکی از هشت هومر (شاعر افسانهیی غرب) معاصر، حالا قرار است دیوان شرقی غربی گویته را همراه با آدونیس شاعر مشهور جهانی، بازسرایی کند. اما قصه او در افغانستان بعد از انتخاب شدن بهعنوان رییس اتحادیه نویسندگان و بعد کار با انستیتوت مطالعات استراتژیک و کار در سطح اول امنیتی افغانستان، او را به متن جنجالهای پیچیده کشاند و نیمی از علاقهمندان او تبدیل به دشمنان درجه یکاش شدند. گفتگوی فیصل یقین (بخش دوم و پایانی) با او که چندی پیش در سفرش به لندن تهیه شده، شرح این جنجالهاست:
آقای محمدی، یكی از مسایل جنجالی جدی مخارج اتحادیه است. شاید ابهام در این مورد و ساختار كاری اتحادیه باعث بخشی از بحثها شده بود.
هزینه اتحادیه نیز پنهانی نبوده و نیست. اتحادیه سالها بود كه میخواست احیا شود اما هر بار به دلایل قومی و زبانی از شروع باز ماند. قبل از اینكه من به افغانستان بروم، آقای قانونی كه معاون اول رییسجمهوری بود و چهرهیی فرهنگی و تقریبا محبوب بین قشرهای مخنلف فرهنگیان داشت، كمیتهیی را برای احیای اتحادیه تشكیل داده بود كه در راس آن آقای گلنور بهمن، رییس مالی و اداری سابق وزارت فرهنگ و از فعالان ادبی مشهور قرار داشت.
اتفاقا در یكی از دو تا جلسات این كمیته، من هم در سفرهای كوتاهم به كابل شركت داشتم. آقای قانونی برای این كار بودیجهیی هم در نظر گرفته بود كه البته تا انتخابات اتحادیه شد، ایشان از قدرت رفته بودند. اما وقتی من رییس دوره موقت اتحادیه شدم، این هزینه خرج كرایه دفتر و مصارف ابتدایی را به سختی برابر میكرد.
آقای قانونی وعده كرد كه در یك قسط دیگر باقی هزینه را هم میپردازد تا زمانی كه ما سر پای شویم كه البته این كار را نكرد.
دفتر آقای دوستم كه جانشین او بود وعده تامین هزینه را داد، اما چون ما در بورد مدیریتی تصمیم گرفتیم مستقل باشیم و وابسته به دولت یا هیچ نهاد سیاسی دیگر نشویم با تشكر از آنها قبول نكردیم. بنای ما این بود كه راههای اقتصادی شدن كار فرهنگی را بسنجیم و وامدار كسی نشویم. این مصاحبه نشر میشود و همه میخوانند. هركس سندی از دریافت پول دیگری دارد بگوید.
بعد شما چطور دوام آوردید بدون هیچ حمایت مالی؟
عرض میكنم. ما شروع كردیم به یافتن راه حلهایی كه بدنامی مالی نداشته باشد. برای این قراردادهای كاری گرفتیم؛ مثل اصلاح كتابهای درسی وزارت معارف و قرارداد كاری با انجمنهای ادبی بیرون از مملكت، مثل دانشگاه دهلی، دانشگاه علامه طباطبایی، بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، انجمن خیال لاهور، انجمن شرقی غربی فرانكفورت، انجمن ادبی بلاروس، فیلیپین و غیره.
بعضی از اینها هنوز هم به علت حاشیهها و كمبود نیرو نیمهكاره ماندهاند. جدا از این، ما برای برنامه كنگره ادبیات میهنی از دفتر آقای دانش پول گرفتیم. یكبار هم آقای طاهر قادری از طرف استاد عطا دو ماه كرایه دفتر ما را پرداخت كرد كه البته باز خیلی كمبود داشتیم. كمبودها را معمولا از معاش شخصی خودم، آقای هجران، و آقای نگاه پرداختیم. یعنی بیشترینه پرداختیها از جیب شخصی بوده، چون این بلایی بود كه ما خود به جان خریده بودیم و تعهد داشتیم از اصولمان بیرون نشویم، ناچار خودمان تاوانی شدیم.
و ساختار شما چطور بود؟
كارمندان ما معمولا والنتیر یا رضاكار بودند. آقای بهمن كه رییس دبیرخانه بود، آقای نگاه كه رییس ولایتی بود، استاد وفا به عنوان قایم مقام و مصطفی هزاره بخش جوانان، نصیر ندیم برگزاری برنامهها و بالاخره زبیر هجران كه رییس اجرایی بود، همه این بچهها واقعا فداكاری میكردند. بهخصوص هجران كه یك وجود سراپا زلال و شاعرانه است و بعد از یك دوره كاری موفق در ریاست اجرایی گمركات به ما پیوسته بود. فكر كنید هجران كسی بود كه سیستم گمركات افغانستان را مدرنیزه كرده بود و شاید تنها كسی بود در چنین مقامی كه با پاكی و به دور از دزدی و رشوه ریاست كرده بود. قبل از آن هم در ملل متحد كار میكرد. بعد حالا كار كردن رضاكارانهاش چقدر فداكاری میخواست.
من كه تو را به عنوان یك دوست قدیمی میشناسمت و قبولت دارم، اما این همه شایعه و حاشیه درباره شما از كجا آمد، حتا در همین لندن هم كلی حرف بود؟
حاشیه و حدیث که گفتم خاصیت هر كاری در ملك ماست. شما فكر كنید كسی كه قبل از من وظیفه مرا در شورای امنیت داشت در وقت آقای كرزی، ماهانه تا یك میلیون دالر هم خورد و برد داشت. یا ریاست اجرایی گمركات كه هجران به عهده داشت برای آدم بدنیت معدن كمایی پول است. همین طور كار وفا در ارگانهای محلی یا نگاه در وزارت داخله یا بهمن با ارتباطات عظیمی كه با همه سیاسیون و اربابان زر و زور داشت، ما چه احتیاج داشتیم اگر آدمهای مادی بودیم بیاییم از عشقمان و اتحادیه ادبا كه رویایمان بود كیسه بدوزیم؛ چرا كه در سیستم فاسد دولتی برای یك كمیشنكاری عادی میشد كلی مردم را سر كیسه كرد. اما الحمدالله با افتخار میشود گفت كه دوره كار دولتی ما بسیار پاك و باعث فخر بوده مثل دوره كاری ما در اتحادیه. با سربلندی میتوانیم بگوییم كه از معاشمان برای مخارج اتحادیه مصرف كردیم. و امروز اتحادیه نویسندگان در حال ساخت دفتری عظیم با هشتاد اتاق و یك سالون كنفرانس خوب است و راهی برای خانهدار شدن نویسندهها جور شده كه هر بار سهمیهیی از خانههای دولتی به نویسندهها برسد. این حق نویسندههاست چه مخالف دولت باشند چه موافقشان.
دهها اثر پشتو به دری ترجمه شده و برعكس. همان طور كه راه ترجمه و معرفی آثار افغانها به دهها زبان دیگر هموار شده، این كارها ارزش صبوری در مقابل فحاشی را داشت و بالاخره باید از جناب رییسجمهور برای توجهشان به ادبیات به طور ویژه تشكر كرد.
خوب شد كه مساله شورای امنیت را مطرح كردی. یك شاعر در شورای امنیت چه میكند؟
شاعری همه زندگیام نیست؛ اگر چه بخش جدی زندگیام است. من بهعنوان یك فارغ تحصیل امنیت جهانی، طبیعی بود كه بخواهم آموختههایم را برای كمك به مملكتم به كار ببرم. من و تو در یك دانشگاه درس خواندیم و هر دوی ما رویای كار در كابل را داشتیم. این فداكاری خانوادهام بود كه مرا برای كار در كابل تشویق كردند؛ بهخصوص خانمم داكتر محبه.
من از امنیت ملی هم پیشنهاد كار جدی داشتم. به عنوان رییس رادیو و تلویزیون ملی هم پیشنهاد داشتم. اما با مشورت دوستان، بالاخره شورای امنیت را كه یك نهاد پالیسیسازست ترجیح دادم. قبلش در انستیتوت مطالعات استراتژیك با داكتر مرادیان هم مسوول یك پروژه امنیتی بودم. چرا باید از خدمتی كه از دستم برمیآمد برای وطنم دریغ میكردم. البته كار كردن با آقای اتمر كه یك سیاستمدار خاص است و قبلا هم تجربه همكاریاش را داشتم هم بیتاثیر نبود. من مشورت همه دوستانم و شخصیتهای سیاسی درجه یك را هم برای قبول این كار داشتم.
شورای امنیت در این چند سال بسیار متهم به داعشسازی و كمك به مخالفان و خلاصه كلی بلیه بوده …
من درباره دوره كاریام در شورای امنیت كتاب مفصلی نوشتهام كه نشر خواهد شد. اما فعلا همین قدر بگویم كه این حرفها بخش عمدهاش تخیلات است. شورای امنیت یك نهاد پالیسیساز است. ما عسكر نداشتیم. كار اجرایی هم. همكاران شورای امنیت از شش صبح گاهی تا ده شب، مشغول بررسی مشكلات، یافتن راه حلها و نوشتن پالیسی بودند. گروهی از زحمتكشترین آدمها و این تهمتها به گروهی از خدمتگذاران مردم كمی بیانصافی است. البته اشتباهات را نمیشود نادیده گرفت. همین طور برخوردهای سلیقهیی را. در این شورا هم مثل هر جای دیگر آدمهای بد هم بودند. چاپلوس و متعصب هم ممكن پیدا میشد اما فضای عمومی یك كار شبانهروزی پر استرس برای رفع ریشهیی مشكلات با توجه به وضعیت بود. از هر انفجار، كارمندان شورا، بیشتر از بقیه متاثر میشدند؛ چون در جریان نزدیك امور بودند و بسیاری از كارمندان ارشد شورا، اعضای خانوادهشان را از دست دادند. تقریبا هر هفته یك عزاداری داشتیم.. حالا كدام آدم برای كشتن اعضای خانوادهاش كار میكند.
به نظرت مشكل در چیست كه اوضاع امنیتی خوب نمیشود و این همه اتهامزنی در افغانستان میان گروههای مختلف وجود دارد؟
ببین، در افغانستان جنگ و مسایل امنیتی تبدیل به یك تجارت پرسود شده است. گروههای مختلف صاحب قدرت هر كدام جنگ را به عنوان یك منبع درآمد میبینند. مساله میلیونها دالر است. ولایت فراه به طور مثال كه یك ولایت دورافتاده است. در ناامنی این ولایت میلیونها دالر هر روز جابهجا میشود. قاچاق، پولشویی، سواستفاده از گمرک و خلاصه جان آدمها، رقابت ایرانیها و عربها. این چندین میلیون میدهد یك كوه را میگیرد آن یكی چندین میلیون دیگر میدهد كه كوه را پس بگیرد.خلاصه این بازی هر روز ادامه دارد. حالا فكر كنید در دیگر ولایتهای پرسود چه خبر است؟ چطور یك قومندان در دو سال میلیونر میشود؟ و چطور بر سر كسب این منابع رقابت است. اربابان قدرت سر این منابع با هم رقابت دارند.
با این وضع طبیعی است كه برای این با هم دشمنی كنند و به هم تهمت بزنند. همدیگر را بكوبند. مطبوعات را بر علیه هم بخرند و بیاشوبند. و متاسفانه این فضای زشت هم چیز را درنوردیده، هم جامعه روشنفكری، هم جامعه سیاسی و هم جوامع دیگر را. چه كسی والی یا قومندان شود؟ چه كسی ترازوها را در اختیار داشته باشد؟ چه كسانی قاچاق را كنترل كنند؟ دیگر قصههای قومی و غیره بهانه است. این تیپ آدمها قوم و خویششان پول است. در كتاب به این مسایل اشاره كردهام. یك فساد عمومی در هم تنیده كه هر كس نقش خود را دارد. ما همه در این میانه متهمیم. همه گناهكاریم. همه در این فساد چه با تشبث چه با هیاهو و چه با سكوتمان مقصریم و تا زمانی كه به جای اصلاح خود به متهم كردن دیگران بپردازیم اوضاع همین خواهد بود.
و دولت هر چه هم قوی باشد با این همه فساد هیچ كار نمیتواند. چه دكتور غنی كه روزانه شانزده ساعت برای اصلاح زیربناها كار میكند، چه جنرال دوستم كه جانش را در كف دستش گذاشته میجنگد، چه استاد عطا كه دغدغه فرهنگ و اصلاحات فرهنگی دارد، چه اتمر كه هر روز هزاران صفحه راپور را زیرو رو میكند و آماج حمله است و چه بقیه.
به نظرم بزرگان باید همدیگر را تحمل کرده و كمی در اطرافشان تامل كنند. این بزرگان همه دارند زحمت میكشند. دزدها جای دیگری نشسته مجالس خود و برنامه خود را دارند. باید این باندها را با كمك هم بردارند.