زندگی در کابل، اگر همانجا تولد نشده باشی، بسیار مشکل است. حداقل ماههای اول مشکل است، بهخصوص برای کسانی که خداوند متعال کمی دربارهشان بیانصافی کرده و سیستم جیپیاس (مکانیاب!) درست و حسابی رویش نصب نکرده باشد. با این روش تولید انبوهی هم که خدا در پیش گرفته، چارهیی جز استفاده از جنس چینی ارزان ندارد!
اولین روزی که وارد کابل شدم، چون در میان شور و شوق و هیجان اعضای خانواده به خانه برده شدم، اصلا متوجه نشدم از میدان هوایی مرا به کجا بردند. فقط یکبار میان راه به من یک ساختمان بزرگ نشان دادند که ببین! بالای این ساختمان که نزدیک خانۀ ماست دو تا انار بزرگ هست. نشانی باشد که خانه را گم نکنی! راستش زیاد توجهی به این حرف نشان ندادم. در دلم گفتم اینها را ببین که به من درس شهرنشینی میدهند. من که همیشه در شهرهای بزرگ زندگی کردهام! اما دقیقا از فردا فهمیدم که شتر در خواب بیند پنبهدانه یعنی چه! از خانه برای کمی گردش و آشنا شدن با محیط بیرون رفتم و دیدم هیچ اثری از چیزی که به آن میگویند آدرس، وجود ندارد. دریغ از یک تابلو که اسم کوچه و خیابان رویش نوشته شده باشد. خیلی که به خودشان زحمت داده بودند سر چهارراهیها یک تابلو زدهاند و یک عالم هم عدد و رقم رویش نوشته بودند. من خودم یکبار ده دقیقه پیش آن ایستادم و سعی کردم بفهمم چی به چی است و قرار است چه اطلاعاتی از محل به ما بدهد، ولی موفق نشدم. فقط یک عکس از تابلو گرفتم که سر فرصت ببرم پیش ملای محل تا راز آن حروف و اعداد ابجدمانند را برایم بگشاید. بالاخره هرچه باشد علوم بیگانه در تخصص همین آدمهاست!
آن روز به کمک همان انارها که روی ساختمان نزدیک خانه بود خانه را پیدا کردم. همچنین فهمیدم که دکانها و رنگ دیوارها و حتا بعضی آدمهای ثابتقدم که جایشان دم کوچه است، نقش مهمی در پیدا کردن آدرس در شهر باصفای کابل دارند.
تازه داشتم با محل خانه و زندگیام خو میگرفتم و پیدا کردن راه خانه برایم راحت شده بود که مجبور شدیم از آنجا به جای دیگری برویم. این بار تا مدتی رنگ سبز دیوارهای خانه سر کوچه را نشانی کرده بودم که بتوانم برگردم سر خانه و زندگیام، اما یک هفته بعد صاحب خانه سر کوچه طی یک اقدام ناجوانمردانه بعد از خروج من از محل، رنگ دیوارهایش را به سفید تغییر داده بود.
اگر بدانید آن روز من چند ساعت خیابان را بالا و پایین رفتم! تازه آخرش هم خانه را پیدا نکردم و با شرمندگی با خانه تماس گرفتم تا یک نفر را بفرستند که مرا ببرد. خلاصه اینکه مسوولان عزیز دقت کنند «*هانسل و گرتل» یک کارتون مال گذشتههای دور است و امروزه نمیشود با علامت زدن روی دیوار یا ریختن خردهنان روی زمین، آدرس پیدا کرد. لطف کنید مثل همه پایتختهای دنیا روی این کوچهها اسم بگذارید یا اینکه اسم بگذارید دیگر!
* هانسل و گرتل نام یک کارتون است که در آن برای پیدا کردن جای همدیگر از ریختن نان خرده در راه استفاده میکردند!
نویسنده: فرشته حسینی