امریکا نمیرود، شکل حضورش تغییر میکند!
اعلام خروج نیروهای خارجی از افغانستان بازتابی وسیع در رسانههای ملی و بینالمللی داشته است. گروهی از آن استقبال و گروه دیگر ابراز نگرانی کرده و هر کدام دلایلی برای خوشبینی یا بدبینی خود برشمردهاند.
صرف نظر از این واکنشها، چند نکته گفتنی است:
۱- جامعهٔ بینالمللی در راس ایالات متحدهٔ امریکا طی بیستسال گذشته در افغانستان، هزینههای زیادی متقبل شد، اعم از هزینههای اقتصادی، نظامی و استخباراتی؛ اما نتیجه و برایند این هزینهها و سرمایهگذاریها در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قابل نقد است.
در عرصۀ سیاسی، امریکا و در مجموع جامعهٔ بینالمللی نخواستند یا نتوانستند در راستای تحکیم ارزشهای دموکراتیک، حمایت از روندهای مشارکتی عادلانه و شفافیت پروسههای انتخاباتی همت گمارند و برای غنامندی و نهادینهشدن فرهنگ سیاسی کشور، بذل توجه کافی مبذول دارند.
آنها از انتخابات فقط به نام، بدون توجه به محتوا و مفاهیم ذاتی آن سخن زدند و گویی در دل، به این دموکراسی صوری و خام و کارتونی ما نیز خنده هم کردند. چنانکه گاهگذاری از زبان برخی مقامهای بلندپایهٔشان نیز میشنیدیم که میگفتند: «ما قادر نیستیم افغانستان قرن چهاردهمی را یکشبه وارد قرن بیستویکم بسازیم!»
۲- طی بیستسال گذشته -که زمان طولانی است- افغانستان میتوانست در راستای توسعهٔ سیاسی گامهای بلندی بردارد؛ اما سیاستهای اعمالی ناعادلانه و حمایتهای یکجانبه و بیتناسب با متن و ساختار اجتماعی افغانستان که منجر به افزایش قدرت بیمهار فردی با روپوش قومی شد، فضای سیاسی کشور را بهشدت آسیب زد و زمین بازی سیاسی در کشور را بهسود یک حلقه و عناصر خاص و به زیان عموم شهروندان ناهموار ساخت.
۳- طی بیستسال گذشته، زیر سایهٔ حضور نیروهای امریکا و ناتو، دهها و صدها تن از شخصیتهای سیاسی و چهرههای شاخص جهاد و مقاومت و سیاست جان باختند؛ از رهبران جهاد گرفته تا سیاستمردان و فرماندهان و کارگذاران دولتی و در این اواخر ترور فعالان جامعه مدنی و رسانهیی و کارمندان دولتی که به آسانی از صحنهٔ جامعه و سیاست حذف شدند؛ هیچ دوسیهیی برای روشنشدن چند و چون قتلشان شکل عملی به خود نگرفت و هیچ تحقیقی انجام نشد.
۴- طی این مدت، سیاست حسابشدهٔ مالی، دالرهای کمکی امریکا را قسمی کانالیزه کرد که بهجای بهبود زندگی مردم، به شکلگیری و رشد شبکههای فساد، مافیا و لمپنیزم انجامید. فقر و محرومیت و بیچارگی گسترش یافت و به باورهای اعتقادی مردم نیز دهنکجی شد و ارزشهای جدیدی که با سنتهای معنوی و فرهنگی جامعهٔ افغانستان سنخیتی نداشته و ندارد ترویج گردید.
۵- نقش امریکا و همکارانش در جابهجایی مهرههای خود در مراتب اداری و مقامهای بلندپایهٔ کشور واضحتر از آن است که یاد شود. همین اکنون میتوانید شمار زیادی وزیران، معینان، روسا و مقامهای دولتی را نام بگیرید که پس از سالها تکیهزدن در چوکیهای بلند دولتی، حالا در امریکا یا اروپا جا خوش کردهاند. از کسانی که همین اکنون به یمن حمایت اینان در مقامات بلند اداری حضور دارند چیزی نمیگوییم!
۶- در مورد خروج کامل امریکا از افغانستان هنوز تردید وجود دارد. مقامهای ایالات متحدهٔ امریکا؛ از جمله وزیر خارجه امریکا در سفر اخیرش به کابل، تاکید کردهاند که با خروج قوتهای نظامیشان، فصل جدید همکاری این کشور با افغانستان آغاز میشود. این فصل جدید همکاری ممکن در عرصهٔ تامین منابع مالی، تجهیزات نظامی، آموزش نظامی و سهمگیری در پروژههای توسعهیی باشد.
نیروهای نظامی امریکا مدتهاست نقشی در میدان جنگ ندارند. شماری از آنها در زمینهٔ ارایهٔ کمکهای تخنیکی به نظامیان افغان فعال بودهاند که احتمالا همچنان به کار خود ادامه دهند. سیاست امریکا چندسالی هست که در جهت جاگزین کردن استخبارات بهجای عساکر بوده است. آیا با خروج عساکر نظامی، نقش امریکا در تأثیرگذاری بر سیاست افغانستان و حمایتش از حلقات و عناصر دلخواه خود کاهش خواهد یافت؟ بعید بهنظر میرسد. این کشور حضور غیر ملموس، اما نیرومند و تأثیرگذار خود را در کشور ما حفظ خواهد کرد.
۷- خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان بیشتر تاثیر روانی دارد. مورال گروه طالبان را بالا میبرد، شدت حملات و خشونتگری این گروه را افزایش میدهد. در عوض، سبب تشویش مردم و کاهش اعتبار و اقتدار حکومت گردیده، خطرهایی را متوجه ثبات نسبی کشور میسازد.
دولت افغانستان در صورتی که در عرصهٔ سیاسی، نظامی و تبلیغاتی اقدامهای عاجل و ابتکاری روی دست نگیرد، از چارچوب تنگ و محدود چندنفره خارج شده، در سطح ملی دست به کار اجماع، هماهنگی و انسجام سیاسی از یکسو و تقویت و بسیج نیروهای نظامی و امنیتی و راهاندازی یک موج تبلیغاتی نیرومند از جانب دیگر نشود، میدان را خواهد باخت. این دولت اگر چه مطلوب و دلخواه نیست، اما از وحشت و بربریت بهتر است!
۷- گپ آخر این است که حضور قوتهای خارجی و سیل کمکها، در پهلوی برخی فواید، زیانهای جدی نیز در بر داشته و دارد؛ دولت و مردم را از توجه به منابع داخلی، کشف و استخراج منابع و سرمایههای زیرزمینی و کار و ابتکار و تولید و صنعت باز میدارد و شدیدا وابسته و متکی به خارجیها میسازد. قطع حمایتهای مادی و نظامی بیرونیها در یک مرحله سخت است، اما عاقبت خوش دارد؛ تواناییها به کار میافتد، خرج و دخل عیار میشود و از ریختوپاش، اسراف، تبذیر و لمپنبازی و مافیاپروری جلوگیری میشود. این همه در گرو یک رهبری شجاع، قاطع، جامعنگر با وسعت دید و نظر و نگاه کلان ملی میباشد.
با سیاست موجود و تنگنظریهای حاکم بر رفتار رهبری کنونی، خطر از همپاشی و فروریزی کشور در کام بحران بیش از هر وقت دیگر متصور است.
این مطلب جامع و همه جانبه بود موارد را در این مطلب به ان اشاره کردید و یکی از بخثهای داغ محافل سیاسی و رسانهای کشور است فقط در بُعد کمکهای اقتصادی آمریکا و نهادینه شدن فساد مدرن و سیستماتیک کمی بیشتر اگر توضیح میدادین بسیار خوب میشد با وجود سرازیر شدن میلیادرها دالر افغانستان همچنان مزرع خشاش و فقر و بدبختی است.
میخواهم چیزی را اضافه کنم اینکه کسانی که طرفدار خروج نیروهای خارجی از کشور هستند آیا به یاد دارند که در اوایل حکومت انتقالی ارگ حتا توشک و کمپل نداشت و مارشال دوستم از کارته پروان تامین میکرد. ولی امروز بیبنید از هزاران موتر زرهی گرفته تا تمام امکانات نظامی و امنیتی، اانک، طیاره، سلاح، دالرووو….
آیا افغانستان قادر خواهد بود که با رفتن امریکا و قطع کمکهای این کشور حتا یک هفته ارتش را مدیریت کند؟
کمک های مالی امریکا در ۲۰ سال گذشته درتاریخ جهان بی بدیل است ولی تیکنوکراتهای که تا امروز در امریگا و اروپا گدایی میکردند و یک شبه به قدرت رسیدند تمام این پول ها را به جیب شان زدند.
فقط امیدوارم که روزی یک حکومت مقتدر و از متن جامعه شکل بگیرد و تمام این رهبران و صاحبان تجارت را مورد بازپرسی قرار دهید.