مطالبات مدنی شهروندان بدخشان چرا با خشونت مواجه شد؟
فرزاد عنایت
در روزهای اخیر، شهروندان فیضآباد مرکز ولایت بدخشان طی گردهمایی و تظاهرات مسالمتآمیز، خواهان تحقق نیازمندیهای زندگی (امنیت، آب و برق) شدند، اما به جای پاسخ گفتن به این مطالبات، حکوت محلی بدخشان به روی مظاهرهکنندگان آتش گشود و آنان را به رگبار بست.
در نتیجۀ این فیرهای حکومتی ۷ نفر جان باخت و بیش از ۳۰ نفر زخم برداشتند. رفتار خشن حکومت محلی بدخشان، باعث شد معترضان برای روزهای پیاپی به اعتراض خود ادامه دهند و دست از حقخواهی نکشند.
آنان با برپایی خیمۀ عدالت به خواستهای خود تأکید کردند و پس از آنکه شمار تلفات زخمیها با گذشت هر روز بالا رفت، در کنار خواستهای اصلیشان، خواهان برکناری والی فعلی ولایت بدخشان آقای ذکریا سودا نیز شدند.
والی بدخشان در نخستین واکنش، تظاهرات را غیر مدنی خواند و کسانی را به دست داشتن پشت صحنه متهم نمود. او از صلاحالدین ربانی و هواداران حزب تحریر نام برد و تظاهرات جوانان را سیاسی و قشری خواند.
در واکنش به این موضوع دولت مرکزی، هیاتی را که متشکل از افراد منسوب به بدخشان و بیرون از بدخشان مقیم کابل بودند، به فیضآباد فرستاد تا موضوع را از نزدیک تحقیق و بررسی نمایند.
نتیجۀ بررسیها و کار هیات تا هنوز رسانهیی نشده و معلوم نیست که آنان در تحقیقات خود کدام طرف را ملامت اعلام میکنند.
سوال اساسی این است که رفتارهای مدنی در بدخشان چرا به خشونت کشانیده میشود؟ آیا مردم بدخشان نهاد خشن دارند و کاسۀ صبرشان در برابر بیعدالتی لبریز شده است؟ آیا دستان مافیایی هستند که از مردم بهرهبرداری نادرست در جهت منافع خود میکنند؟ آیا عوامل دیگر بیرونی و درونی هستند که چه در رفتار خشونتبار حکومت و یا هم مظاهرهکنندگان نقش دارند؟
مردم بدخشان ذاتاً مردم نرمخوی و با عاطفه هستند، هیچگاه طرفدار جنگ و خونریزی نبوده و نیستند. این مردم روح سرشار از مدارا و گذشت دارند، اما در برابر بیعدالتی روح طغیانگر نیز دارند. جریان مبارزات حقطلبانۀ بدخشانیها در مقیاس ملی برای همه روشن است.
عدالت اجتماعی مرده است
حقیقت مسلم این است که عدالت اجتماعی در ولایت بدخشان سالهاست که مرده است. بدخشان را چند خانوادۀ سرمایهدار که سرمایههایشان را از راه نامشروع، قاچاق مواد مخدر و ذخایر زیرزمینی مانند سنگ لاجورد و طلا بهدست آوردهاند اداره میکنند. تجارت آنان از بدخشان شروع تا کابل، قندهار، بیرون از مرزها از پشاور پاکستان شروع تا لندن آمستردام و سایر شهرهای کشورهای همسایه و کشورهای اروپایی ادامه دارد.
همین مافیای مواد مخدر و مافیای سنگ و منرالها، بر مقدرات سیاسی و اجتماعی این مردم حاکم است. آنان در تعیین حاکمان محلی نیز نقش دارند.
حکومت مافیا
حکومت محلی بدخشان سالهاست که توسط مافیا اداره میشود. اگر مافیا نباشی زندگی و حتی خدمت کردن بسیار سخت است، تحمل نمیکنند، دوسیهسازی میکنند و نمیگذارند کار حسابی کنید. باید حق بدهی تا مدتی باشی.
وکلای بدخشان در کابل نیز در باندهای چند تقسیم شدهاند و هر کدام برای منافع خود در تبانی با مافیای محلی و مرکزی کار میکنند. یعنی یک سر مافیا در کابل است و سر دیگرش در بدخشان و همین مافیاست که جریانهای مدنی را محکوم میکنند و برچسپ هم میزنند.
بدخشان بزرگ ندارد
بدخشان به قول پرتو نادری اصلاً بزرگ ندارد و چند دلال دکاندار سرچوکاند که همه فضیلت و بزرگیشان در ثروت نامشروع، موترهای زره و درباریان متملقشان نهفته است. آدم پاک، مستقل، دلسوز به منافع عام مردم در بدخشان کمتر دیده میشود.
ظرفیتهای اقتصادی و مردم فقیر
دو سال پیش به بدخشان سفر کردم. همه جا نشانهای فقر و بیچارگی را به چشم سر دیدم. هر روز حکایتهای دردناکی از سفر جوانان بدخشان به ایران به هدف کار میشنوم. با وصف سرازیرشدن کمکهای بیرونی هنوز مردم ما به ابتداییترین امکانات زندگی دسترس ندارند. با وصف منابع آب فراوان، ظرفیتهای اقتصادی کلان هیچ کار اثربخش در بدخشان طی ۲۰ سال اخیر نشده است. بارها از احداث بند برق شورابک شنیدهایم، اما معلوم نیست که این برق چه وقت به خانههای مردم میرسد. با وصف این که بدخشان ۳۰درصد منابع آبی کل افغانستان را دارد، اما مردم در اکثر مناطق آب آشامیدنی صحی ندارند، از آبهای باز و چشمهها استفاده میکنند. در کنار آن به مکتب، کلنیک، سرک و سایر شاخصهای ابتدایی زندگی دسترس ندارند.
بنابراین خواست مردم ما که امنیت، آب و انرژی بود، حقطلبانه و حق به جانب بود و میبایست به خواست آنان جواب مدنی داده میشد و آنان هرگز سزاوار آتشباری و مرگ نبودند.
تهدیدهای نهانبرانداز
در حالیکه طالبان بدخشان عناصری بیگانه با فرهنگ بومی و تاریخ سرزمینشان هستند و در مدارس بیگانهها درس خواندند، همه روزه خشونت میکنند کافی نیست؟ انتظار از والی بدخشان این نبود که مثل طالب در برابر مردم سنگر بگیرد و خواست مدنی آنان را با آتش جواب بدهد.
متأسفانه بدخشان امروز با بدخشان۴۰ سال پیش فرق میکند. روح عاطفی و فرهنگ اجتماعی صدمۀ جدی دیده است. در بدخشان باداشتن مرزهای باز و مراوداتی که از طریق چترال با کشور پاکستان دارد، فرهنگ خشونت، آموزههای غلط دینی، سودجویی و بیگانگی نهادینه شده است. جوان بدخشانی امروز نسبت به هرزمان دیگر طعمۀ باندهای افراطگرا، قاچاقبران مواد مخدر، سنگهای قیمتی و بتهای داخلی شدهاند. کمتر میبینیم که جوانان با فرهنگ و اصالت گذشتهشان احساس تعلق داشته باشند، آزاد فکر کنند و آزاد بیندیشند. صفحات اجتماعی آنان پر از مداحی دیگران است.
البته این را هم باید بگویم که در جبهۀ روشنایی جوانانی هستند که برای تحقق عدالت، برگشت به گذشته، نهادینه شدن فرهنگ تعاون و مدارا میرزمند، اما متأسفانه این جماعت هم نزد حکومت مرکزی مهقورند و هم نزد اربابان محلی قدرت در بدخشان!