راز حس رضایت از تنهایی
داکتر وینیکات به ما کمک میکند که ظرفیت تنهاماندن را درک کنیم.
منبع: سایکولوجی تودی
بسیاری از مردم از تنهابودن وحشت دارند. وقت گذراندن در تنهایی برایشان کار سختی است و برای دوری از تنهایی تمهیدات خاصی میسنجند. با افرادی وقتشان را سپری میکنند که واقعا از بودن با آنها لذت نمیبرند، به اجبار برای شکستن سکوت صحبت میکنند و انعکاس گفتههایشان به خودشان باز میگردد، فقط برای اینکه از تنهایی اجتناب کرده باشند. فراتر از امور روزمره، برخی از افراد حتی تصمیمات مهم زندگی مانند ازدواج یا دارای طفل شدن را تنها بر اساس ترس از تنهایی میگیرند.
احساس خوشایند داشتن در تنهایی، مهارتی ضروری است کیفیت زندگیتان را افزایش میدهد؛ برای دستیابی به آن باید به خودتان گزینههای بیشتری برای گذران وقت داده و به زندگیتان ادامه دهید. این مهارت، فراتر از ایجاد سرگرمیها و پرداختن به علایق و کارهایی است که باید در تنهایی انجام دهید. ایجاد ظرفیت تنها ماندن بهمعنای ایجاد تحمل و صمیمیت بیشتر با خود و تجاربتان است، اما چه گونه به تنهایی و در خلا به این مهارت دست یابیم؟ این ممکن نیست.
روانکاو داکتر وینکات در مقاله «ظرفیت تنها ماندن»، تناقض تنهایی را شرح میدهد. به باور وی ظرفیت تنهابودن از تجربه تنهاماندن علیرغم حضور شخص دیگری (معمولا مادر) بهدست میآید. ما باید حضور دیگری را احساس کنیم، کسی که آنسوتر است، با او احساس امنیت میکنیم و هیچ درخواستی از ما ندارد.
به تلگرام راه مدنیت بپیوندید
دیگرانی باید باشند که ما را این گونه بخواهند تا بتوانیم احساساتمان را شکل دهیم. باید بدانیم که دیگری متوجه ماست و در عین حال از او جدا هستیم. این روند به ما اطمینان میدهد که میتوانیم بدون حضور آنها به موجودیت خود ادامه دهیم و وجود ما دارای معنا و ارزش است. با کمک این تجربه، ما حسی از خودشناسی و ایمنی را درونی میکنیم که سنگ بنای توانایی تحمل تنهاماندن را شکل میدهد.
تجربه داشتن کسی که بدون قید و شرط بهخاطر شما آنسوتر حضور دارد، شما را بدون هیچ چشم داشت، نیاز یا خواسته میخواهد، بسیار مهم است. اگر در دوران ابتدایی زندگی چنین احساسی را تجربه کنید، در سراسر زندگی این حس را با خود همراه خواهید داشت. بدون داشتن تجربه کافی از تنهابودن در حضور دیگری، ممکن است تنهایی را به پوچی، ترس، آسیبپذیری و عدم شایستگی به کسب توجه و همراهی دیگران ربط دهیم. حتی اگر در سالهای ابتدایی فرصت چنین تجربهیی را از دست داده باشید، باز هم میتوانید از درمانگر، مربی یا معلم آن را دریافت کنید (هر کسی که مایل باشد بدون قید و شرط بهخاطر شما، آنسوتر حضور داشته باشد) و در قلبش عمیقا به شما علاقه دارد.
از این تجربه بکر تنهاماندن در حضور دیگری، میتوانیم به نوعی از حالتهای ذهنی برسیم که در هنگام تنهاماندن نیز آن تجربه را در ذهن ما تکرار میکند.
وقتی کودک بودم، در اتاق خوابم پوستری از پل مک کارتی داشتم. چشمانش همه جا مرا تعقیب میکرد و همین باعث میشد کمتر احساس تنهایی کنم. این تجربه مربوط به زمانی بود که نمیتوانستم کاملا با والدینم ارتباط برقرار کنم و یافتن راهی برای سازگاری با همسالانم نیز دست نیافتنی و دردناک بود، اما من توجه مداوم پل را داشتم.
او با چشمان قهوهیی و روح بزرگش به زیبایی به من خیره بود. من به حضورش باور نداشتم و گمان این را هم نداشتم که پل دوست پسرمن است. من فقط به او نیاز داشتم تا مرا ببیند. تصور میکردم که او مرا درک میکند، راضی است که فقط آنجا باشد و مرا همراهی کند. حضورش به من آرامش میداد.
اکنون، مانند بسیاری از افرادی که ساعتها در روز تنها کار میکنند، من عکسهایی از عزیزانم را روی میز کار خود دارم (آنها با من همراهی میکنند) در حین انجام کار به من خیره میشوند، با مهربانی و بی هیچ انتظاری. این فرآیند چه گونه عمل میکند؟ حضور خاموش عزیزان، احساس راحتی و ارتباط مداوم با آنها را به ذهن القا میکند، بدون نیاز به دیدار یا مکالمه واقعی برای جذب انرژیشان. این انرژی باید بهسمت کاری که به تنهایی مصروف آن هستیم، معطوف شود. این عکسها که به من نگاه میکنند، مدام یادآور میشوند که کسانی به من اهمیت میدهند و علاقه دارند. در نهایت، آنها من را به یاد انسان بودنم میاندازند.
این حضور آرام شخص دیگر اشکال مختلفی دارد. بهعنوان مثال، یک هنرمند ممکن است الههیی داشته باشد که هدف حضورش الهامبخشیدن برای خلق اثری بزرگ باشد. در تصورات هنرمند، الهه چیزی نمیطلبد، بل صرفا در سکوت و با حوصلهمندی هنرمند را حین خلق اثر همراهی میکند. در طول تاریخ، این الههها از هنرمندان و خلاقیتهای آنها محافظت و مراقبت کردهاند.
حضور آرام دیگری در بسیاری از سنتهای معنوی نیز دیده میشود. این باور که خدا، ارواح، فرشتگان و عزیزان درگذشته مراقبشان هستند، به افراد حسی آرامشبخش میدهد. وقتی تنها هستیم، اغلب به کسانی که دوستشان داریم فکر میکنیم و تصور میکنیم که آنها با ما هستند. این تجربهیی است خصوصی که بسیاری هرگز درباره آن سخن نمیگویند، اما بهطرز شگفتآوری رایج است.
بنابراین با چنین تناقضی سر و کار داریم: ظرفیت تنهابودن یعنی دانستن این مساله که شما هرگز واقعا نیستید.
درباره نویسنده: تارا ول، دارای دوکترای تخصصی، استاد گروه روانشناسی در کالج برنارد دانشگاه کلمبیا است.
نویسنده: داکتر تارا ول
ترجمه: شریفه عرفانی