چرا فرزندم دزدی میکند؟
دزدیدن چاکلت از فروشگاه و سرقت توام با خشونت، دو عمل کاملاً متفاوت است
در طول این سالها، بسیاری از والدین از من سوال کردهاند: «آیا دزدی وسایل خرد مانند کلچه یا لوازم آرایشی یا لباس همانند دزدیهای کلان، مهم است؟» حقیقت این است که دزدی، دزدی است. این عملی غیر قانونی، ضد اجتماعی و از همه بدتر تباه کننده رشد، شخصیت و یکپارچگی کودک با استفاده از توجیهات و بهانهها است. با این حال، دزدیدن چاکلت از فروشگاه و سرقت توام با خشونت، دو عمل کاملاً متفاوت است.
سرقت اشتباه است و بهترین راه برای درک آن بررسی تفکر کودک است. کودکانی که دزدی میکنند معمولاً بر آنچه که میدزدند حس مالکیت دارند، حتی اگر خودشان یا والدینشان توانایی پرداخت هزینه آن شی را ندارند. این روزها حس رقابت شدیدی در بین نوجوانان و کودکان در مورد داشتن چیزهای جذاب، پوشیدن لباسهای فشنی، آرایش، و داشتن وسایل تزیینی وجود دارد. بسیاری از اطفال در پاسخ به این پدیده به سرقت روی میآورند. گاهی اوقات آنها به دلیل احساس هیجانی که به آنها میدهد، دزدی میکنند یا این کار را تحت تاثیر همسالان انجام میدهند.
بخش عمدهیی از مشکل به این دلیل است که جامعه ما فاقد تصویری کاملاً عینی از اخلاقیات است . امروزه در اکثر فلمها و آهنگها، آدمهای بد کارهای خوب و افراد خوب کارهای بد انجام میدهند و همه به یک شکل به نظر میرسند. بنابراین کودکان کاری را که انجام میدهند از این طریق توجیه میکنند. تعجبآور نیست وقتی اطفال این احساسات متناقض راجع به صداقت، شخصیت و قضاوت بین درست و غلط را پیدا میکنند.
آنچه در فکر کودک هنگام سرقت از مغازه میگذرد، چیست؟
تفکر یک کودک در پس این نوع رفتار این است که «هیچ کس آسیب نمیبیند و فروشگاه پول زیادی دارد.» آنها توجیه میکنند که برای پذیرفتهشدن (در بین دوستان یا همصنفیها) باید این شی را داشته باشند. آنها ممکن است بگویند، «والدین من اجازه نمیدهند مثل این لباس یا لوازم آرایش را بخرم، بنابراین مجبورم آن را بدزدم.» اما این را به خاطر بسپارید: وظیفه ما به عنوان والدین، معلمان و درمانگران این است که به شدت از این مفهوم که سرقت اشتباه است دفاع کنیم.
این را به فرزندان خود بگویید: «سرقت به دو دلیل اشتباه است: این کار غیرقانونی است و شما را در معرض دستگیری و پیگرد قانونی قرار میدهد. همچنین آسیبزا است زیرا وقتی چیزی را که متعلق به شما نیست را از جایی برمیدارید، شخصی در جایی دیگر متضرر میشود.» این مساله را برای کودک توضیح دهید که اگر چیزی را میدزدد، آن دکان یا فروشگاه قیمت محصولات خود را بالاتر میبرد تا ضرر خود را جبران کند، در نتیجه دیگر افراد مجبورند پول بیشتری بپردازند.
اگر طفل شما در حال دزدی گرفتار شود، این رفتارش باید برای شما پیامدهای معنیداری داشته باشد. به عنوان پدر یا مادر بدانید که مهمترین جنبه تصمیم طفل شما برای سرقت، طرز تفکر او قبل از سرقت است. او باید عواقب ناشی از سرقت را بپردازد، و همچنین دلایل آن را توضیح دهد. از او بپرسید، «قبل از سرقت این شی به چه چیزی فکر میکردی؟» این را به خاطر بسپارید: در بررسی همین توجیهات و بهانهها، یادگیری واقعی صورت خواهد گرفت.
مطمینا جزایی مانند وادارکردن طفل برای برگرداندن کالای دزدیده شده به دکان، عذرخواهی و جبران خسارت مالی، همه موارد بسیار خوبی در این معادله است. این نوع پاسخگویی میتواند در جلوگیری از سرقت در آینده بسیار مثمر ثمر باشد، اگر با بررسی تفکر نادرستی که آنها را به انجام آن سوق داده است، همراه باشد. همچنین آنها را تنبیه کنید که «شما نمیتوانید به مدت دو هفته به دکان بروید، سپس دوهفته بدون دزدی کردن به دکان برود.» اگر والدین از من بپرسند «از کجا میدانم که دیگر دزدی نمیکنند؟» من میگویم «تشویش نکنید. آنها باید فرصتی دیگر به دست آورند. شما همیشه نیستید که پولیس آنها باشید. همیشه به آنها فرصت دهید اعتماد شما را دوباره جلب کنند.»
سرقت همراه با پرخاشگری: ذهنیتی کاملاً متفاوت
«پرخاشگری» به معنای «تهدید به خشونت یا آسیب زدن یا استفاده از ابزار خشونت یا آسیب» است. بعضی از اطفال به مرحلهیی از دزدی رسیدهاند که برای گرفتن اموال شخص دیگر به او آسیب فزیکی میرسانند. هنگام برخورد با این موارد، تمرکز باید بر عواقب بسیار شدید برای جلوگیری از رفتار آینده طفل باشد، و همچنین بررسی بسیار متمرکز افکار، نه احساسات، انجام شود؛ افکاری که شکلدهنده اساسی این نوع رفتارها هستند.
وقتی مردم دزدی همراه با خشونت انجام میدهند، صریحاً میگویند: «من آنقدر بد هستم که اگر مال خود را به من ندهی، به تو آسیب میرسانم»، که بسیار متفاوت از دزدی پنهانی از یک دکان است که دزد پیش خود میگوید، «این کار به دکاندار صدمه نخواهد زد، آنها پیسه زیاد دارند.» این دو طرز تفکر بسیار متفاوت هستند و باید به مساله خشونت با توان بیشتری پرداخته شود.
بگذارید صریح بگویم: سرقت توام با پرخاشگری یک رفتار شدیدا ضداجتماعی است. هنگامی که با افرادی سروکار دارید که رفتارهای مجرمانه از خود نشان میدهند، اغلب متوجه میشوید که در برخورد رودررو، آنها میتوانند بسیار جذاب، دلپذیر و باهوش باشند. بسیاری از مجرمان دارای مهارتهای اجتماعی سواستفادهگرایانه پیشرفته هستند.
تفاوت یک مجرم با یک غیر مجرم در این است که مجرم حاضر است برای رسیدن به خواستههای خود از خشونت و پرخاشگری استفاده کند، در حالی که غیرمجرم در آن موارد مرزهای بسیار قوی دارد. بنابراین وقتی کودکان مایل به استفاده از خشونت و پرخاشگری برای رسیدن به هدف خود هستند، این رفتار میتواند یک شاخص کلیدی باشد که نشان میدهد آنها کاملاً در مسیر اشتباه قرار گرفتهاند. البته همیشه حالات دیگری هم وجود دارد که در آن کودکان دیگر، کودکان را تهدید میکنند که راه آنها را در پیش بگیرند و یا بیباکی نوجوانان گاهی اوقات میتواند منجر به تهدید شود.
فرد بالغ هوشیار مجبور است تفاوت آنها را کشف کند. اما اشتباه نکنید، اگر کودک شما از تهدید به خشونت و پرخاشگری برای سرقت استفاده میکند، باید با او بسیار سختگیرانه برخورد شود. باز هم، مقابله با قدرت رسانهها در جامعه ما که دایما از پرخاشگری و خشونت به عنوان وسیلهیی قانونی برای حل مشکلات دفاع میکنند، بسیار دشوار است. رسانههای ما این ایده را تبلیغ میکنند که اگر شما به اندازه کافی زورگو باشید و خواستهیی غیرقانونی دارید، با یک سیستم توجیهگر خوب میتوانید هر عملی را توجیه کنید؛ میتوانید از پرخاشگری و خشونت برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنید.
بنابراین پیامی که اطفال دریافت میکنند این است: «اگر میتوانید عملی را توجیه کنید، انجام آن مشکلی ندارد.» همه ما میدانیم که کودکان میتوانند هر چیزی را توجیه کنند. بنابراین جامعه باید در برابر پرخاشگری و تهدیدهای مربوط به سرقت یا هر چیز دیگری واکنش شدیدی نشان دهد. منظور این است که به اطراف خود نگاه کنید. به تمام خشونتها و پرخاشگریها، کشتارهای بیمعنی نگاه کنید؛ اکنون به این فکر کنید: در ذهن کودکانی که مرتکب این خشونت میشوند، این مفکوره وجود دارد که انجام این کار درست است. اگر به ریشه خشونت نگاه کنید، به الگوی تفکر نگاه کنید، متوجه میشوید که بسیار هولناک است. به همین دلیل تیراندازی در مکاتب و کشتارهایی مانند Columbine و Virginia Tech را میبینید، جایی که کودکان خشونتهای وحشیانهیی را علیه دیگر کودکان انجام میدهند و آن را توجیه میکنند زیرا خود را قربانی میدانند. سرقت اشتباه و آسیبزاست؛ اما سرقت توام با پرخاشگری و خشونت مسالهسازتر است و باید با آن برخورد جدی کرد.
خیر و شر: تفاوتی وجود دارد
من واقعاً با آنچه والدین در این روزها با آن رودررو هستند، همدردی میکنم. مفهوم خیر و شر در تاریخ اخیر ما افول واقعی داشته است، با مفاهیم «مصرفگرایی» و «تملک» جایگزین شده است. در تلاش برای مقهور کردن سرقت، کودکان ما آموزشهای معنوی و اخلاقی محدودی دارند که میتوانند از آنها به عنوان نقطه مرجع استفاده کنند.
هر آموزش معنوی و اخلاقی که دارند، به راحتی توسط رسانهها که دایم در حال فریاد کشیدن بر سر آنها هستند، تحت شعاع قرار میگیرد. توجیهگری بیش از حدی برای رفتار کودکان وجود دارد؛ بزرگسالان میگویند «این فقط مرحلهیی است که طفل آن را پشت سر میگذارد»، یا او ADD (اختلال کمتوجهی-بیش فعالی) دارد، یا پدرش معتاد است، و بهانههایی مانند اینها ادامه دارد تا زمانی که طفل به مشکل جدی روبرو شود.
مواردی مانند مراحل رشد یا تشخیص سلامت روان یا تأثیرات خانوادگی باید به عنوان موضوعات جدای از سرقت یا پرخاشگری مورد بررسی قرار گیرند. آیا این مسایل نیاز به رسیدگی دارند؟ البته که دارند. آیا مهم هستند؟ کاملا. آیا باید اجازه داد سرقت یا پرخاشگری را توجیه کنند؟ هرگز. مهم نیست که چگونه والدینی دارید، مهم نیست که چه وضعیتی از نظر بهداشت روانی داشته باشید، مهم نیست در چه مرحلهیی باشید؛ سرقت اشتباه است زیرا به دیگران آسیب میرساند. این باید به عنوان یک اصل برای همه روشن و واضح باشد.
منبع: ایمپاورینگ پرنت/ نویسنده: جیمز لمان/ ترجمه: زهرا بهرهمندی